چنانکه پیشتر ذکر شد، مروان با انتخاب شورای دربار اموی در شام به امارت رسید. وی از بیعت سرزمینهای اسلامی با عبدالله بن زبیر بسیار ناراضی بود. برای مخالفت با این بیعت، او مراحل زیر را طی کرد:
– پاکسازی شام از طرفداران ابن زبیر از طریق دو عملیات کنفرانس جابیه و نبرد مرج راهط؛
– بازپسگیری سرزمین مصر باستان برای خاندان اموی؛
– تلاش برای بازپسگیری سرزمینهای عراق و حجاز به نفع خاندان اموی؛
– معرفی عبدالملک و عبدالعزیز، دو پسرش، برای جانشینی و ولایتعهدی.
مروان با این اقدامات توانست شالودهی از همگسیختهی امویان را دوباره استحکام بخشد و در واقع از نو احیا نماید. مروان در رمضان سال ۶۵ هجری قمری در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت.
عبدالملك ابن مروان و عبدالله ابن زبير
بعد از وفات مروان بن حکم، فرزندش عبدالملک به امارت انتخاب شد. عبدالملک مقابله با عبدالله بن زبیر را تا بعد از نابودی مختار به تأخیر انداخت. نهایتاً در سال ۷۱ هجری قمری، خود شخصاً در رأس سپاهش بهطرف عراق برای مقابله با مصعب بن زبیر (برادر عبدالله) رفت و گفت: «مصعب قریشی شجاعت دارد؛ اما درایت جنگی ندارد. من با شجاعت قریشی و درایت جنگی به مقابله با او میروم.»
اهل عراق پس از همکاری با مصعب بن زبیر در مقابل مختار، توانستند از شر مختار خلاص شوند و به نحوی وفاداری خود را نسبت به خلیفهی مسلمین، عبدالله بن زبیر، ثابت کنند. از طرف دیگر، ابراهیم بن اشتر به مصعب پیوست و بازوی توانای مصعب در مقابل عبدالملک قرار گرفت.
عبدالملک با لشکری مجهز بهسوی عراق حرکت کرده بود. یاران مصعب (کوفیان عراق) با دیدن لشکر امویان ترسیدند و صحنه را خالی کردند. همان کاری که با علی و فرزندانش (رضیاللهعنهم) کرده بودند، با مصعب بن زبیر، داماد حسین بن علی، نیز کردند.
سياست عبدالملك در تطميع فرماندهان سپاه مصعب نتيجه داد و به جز ابراهيم بقيه به عبدالملك پيوستند و در نتيجه ابتدا ابراهيم كه تا آخرين لحظه جانفشانی میكرد، كشته شد، سپس عيسی پسر مصعب كشته شد، و بالآخره مصعب كه دوست قديمی و دوران نوجوانی عبدالملك بود، پيام امان عبدالملك را قبول نكرد و به شهادت رسيد.
بدين ترتيب، يكی از قویترين بازوهای عبدالله ابن زبير (رضیاللهعنه) از دست رفت و روزبهروز قدرتش کمتر میشد.
عبدالله ابن زبیر (رضیاللهعنه) و حجاج ابن یوسف ثقفی
عبدالملک مشاهده میکرد که روزبهروز حضرت عبدالله بن زبیر (رضیاللهعنه) تحت فشار بیشتری قرار میگیرد، لذا از این فرصت استفاده کرد و در سال ۷۳ هجری قمری، برای مقابله با عبدالله بن زبیر (رضیاللهعنه)، سپاهی به فرماندهی حجاج بن یوسف ثقفی به طرف مکه گسیل داشت. حجاج در طائف مستقر شد و دستههای خود را بهسوی مکه فرستاد.
عبدالله بن زبیر نیز نیروهایش را برای عقبراندن آنان فرستاد و در این میان درگیریهای متعددی رخ داد. پس از مدتی، عبدالملک سپاهی پنج هزار نفری به فرماندهی طارق بن عمرو به حجاز فرستاد تا به لشکر حجاج ملحق شود.
آنگاه حجاج به دستور عبدالملک، مکه را تحت محاصرهی اقتصادی قرار داد. وضعیت بسیار سخت گرسنگی مردم را به تنگ آورد؛ تا جایی که عبدالله برای رفع گرسنگی یارانش، اسب خود را ذبح کرده و بین مردم تقسیم نمود.
جنگ حجاج با عبدالله بن زبیر(رضیاللهعنه)
حجاج مدت پنج ماه و هفده روز، عبدالله و نیروهایش را در مکهی مکرمه محاصره کرد، گویی اهل شام، اهل مکه را محاصره کردهاند. حجاج بر کوههای اطراف مکه منجنیق نصب کرد و مردم را وادار به خروج از مکه، طلب امان و اطاعت از عبدالملک بن مروان نمود.
حبشیهای سپاه حجاج، به دستور او اهالی مکه را با منجنیق هدف قرار دادند و بسیاری را کشتند. آب و غذا نیز بر آنها قطع شد و فقط از آب زمزم مینوشیدند.
عدهای از اطرافیان عبدالله بن زبیر )رضیاللهعنه( پیشنهاد دادند که با حجاج و لشکرش صلح کنند. او گفت: «به خدا قسم! اگر شما را در دل خانهی کعبه بیابند باز هم همهی شما را خواهند کشت. به خدا قسم! هرگز با آنان صلح نخواهم کرد.»
شرایط بر اهل مکه بسیار سخت و بحرانی شد بهطوریکه تحملشان را از دست دادند و گروهگروه از شهر خارج شده و از حجاج طلب امان کردند تا اینکه دههزار نفر از شهر خارج شده و امان گرفتند. یاران عبدالله بن زبیر (رضیاللهعنه) بسیار کم شدند حتی دو فرزندش، حمزه و خبیب، از پدر جدا شده و امان خواستند.