بعد از اینکه جامعۀ غربی از دین و آیین مسیحیت دور شدند و نظام سیکولاریزم بر همۀ زوایای زندگی آنها غالب شد و دیگر دین و آموزههای آن هیچ جایگاهی در جهتدهی زندگی آنها نداشت، آنان تلاش و تکاپو کردند تا دیگر جوامع را نیز از آموزههای دینی و آسمانی دور سازند و سیکولاریزم و «جدایی دین از سیاست» را در میان آنان تبلیغ و جایگزین کند. این تلاش و کوشش آنها به این علت بود که جامعۀ اسلامی از گوهر ناب و مهمی برخوردار بود که اروپاییها سالها بود که از آن محروم بودند و آن «زنده و پویا بودن» دین مبین اسلام و «پاسخگویی» آن به نیازها و خواستههای بشری در هر عصر است.
اما چیزی نگذشت که امت اسلامی مبتلا به انحراف، سستی و عقبماندگی شد و در حب دنیا و ترس از مرگ غرق شد و جهاد اسلامی را ترک کرد و به سبب آن به ذلت و شکست عمیقی مبتلا گشت. این عقبگرد وسیع، سبب انحراف عمیق عملی و سلوکی و در نتیجه انحراف عقیدتی شد.
این نوع انحرافها و نیز عقبگرد عمیق جامعۀ اسلامی، سبب دو اتفاق ناگوار در جامعۀ اسلامی گردید: «رکود علمی» که بر همۀ زوایای زندگی اسلامی سیطره افکند، آنهم در عصر و زمانهای که اروپا غبار عقبماندگی گذشتۀ خود را تکانده بود و پا در مسیر اکتشافات علمی گذاشته بود و دیگری: «ضعف مادی» و معنوی کشورهای اسلامی که آنها را لقمۀ گوارا و چربی برای کفار قرار داد و اروپاییها آنها را تکهتکه میبلعید و چیزی نمانده بود که بر حرمین شریفین نیز سیطره حاصل کنند!
پس بهصورت خلاصه میتوان گفت که ظهور سیکولاریزم در جهان اسلام، معلول به دو علت مهم و اساسی بود: «انحراف» عمیق جامعۀ اسلامی و دیگری «پلانها و برنامههای شوم مسیحیها و یهودیها» برای اغوا و گمراهسازی جامعۀ اسلامی.
مظاهر انحراف جامعۀ اسلامی
مسلمانان مبتلا به انحراف عمیق و فراگیری در همۀ جوانب زندگی خود شدند، اما زمینۀ مهمی که این انحراف بر آن اثر گذاشت، انحراف در عقیده و مفهوم الوهیت بود. بهگونهای که مسلمانان طاعت و فرمانبری الهی را رها کردند و متأثر از حکومتها و پیشوایانی شدند که روحیۀ دینی و عقیدۀ صحیحی نداشتند و غرق در بدعات و انحرافات فکری و عملی بودند.
مسلمانان در هنگام تهاجم غرب و حرکت سیکولارسازی جامعۀ اسلامی، سه نوع حکومت را در جهان اسلام میدیدند: دولت «مغولها» در هندوستان، دولت «صفوی» در فارس و دولت «عثمانی» در حوزۀ دریای مدیترانه. در مورد دولت صفویه میتوان گفت که این حکومت فقط نام اسلامی را یدک میکشید و شیوۀ حکومت آن بر اساس نظرات و خواهشهای علمای متعصب شیعی بود و وظیفۀ اساسی پادشاهان آن، تهاجم بر حکومت عثمانی فقط به این علت که سنی هستند، بود.
دولت مغولها نیز غیر از زمان «سلطان اورنگزیب»، نسبت به دین و آموزههای آن مبتلا به کمفهمی و جهل بودند و فهم آنها از اسلام توأم با خرافات و تصورات اشتباه بیشماری بود. این جهل نیز در کنار اینکه مسلمانان در هندوستان اقلیت بودند، سبب شد که آنان نتوانند در مقابل لغو حکومت اسلامی در هندوستان توسط انگلیس، مقاومت خاصی بکنند.
دولت عثمانی نیز که جزو بهترین خلافتهای اسلامی در طول تاریخ بود و توانست اسلام را در گوشههای مختلف اروپا تبلیغ و منتشر کند و پوزۀ غربیها را به خاک بمالد، اما دو اشکال مهم را در خود میدید: «وراثتیبودن خلافت» و دیگری «عدم برخورداری از فقه افتراضی و عدم همگامی با حوادث و مسایل جدید فقهی.» این درحالی بود که شریعت اسلامی، روش و منهجی کامل و دربرگیرندۀ همۀ زوایای زندگی در تمام عصرها بوده و تا قیامت چنین خواهد بود و هیچ شکی در آن نیست.
اما متأسفانه در زمان دولت عثمانی، دروازۀ اجتهاد در مسایل مستحدثه و جدید بسته شد و فقه اسلامی نتوانست همراه با مسایل جدید و نوظهوری که در آن زمان اتفاق میافتاد، همراه و همگام بشود و آنها را حلوفصل کند، ازاینجهت، راه برای نفوذ سیکولارها و افرادی که ادعای علمانیت و اندیشۀ علمی داشتند و دین را برخلاف علم و دانش میدانستند، باز و هموار شد.
همچنین حکومت و خلافت اسلامی عثمانی نیاز به ارتش و لشکر مجهز و منظم از نظر اسلحه و نظامی داشت و میبایست در این زمینه برای آنها لوائح و دستورالعملهای مهمی از جانب علما و اهل دین ارائه میشد، اما علما و اهل فقه و اهل دین با چنین مباحثی اصلاً ارتباطی نداشتند، ازاینجهت، آنان دست به دامان اروپاییها شدند و از آنان خواستند تا لشکر مجهز و منظم نظامی و حربی برای آنان تربیه کنند، لذا آموزگارانی از آلمان، فرانسه و سوئد آمدند و برای اولین بار در تاریخ اسلامی مسئولیت تربیه و ساخت لشکر اسلامی را آموزگاران کافر بهعهده داشتند.
در کنار این موارد، در زمینۀ تقسیمات اداری، تنظیم و تقسیم وظایف قضات و شیوۀ آموزش و تعلیم نیز از نمونهها و الگوهای غربی متاثر شده بودند و این نیز خود زمینۀ نفوذ سیکولاریزم را مهیا کرده بود. این موارد گرچه بهنام «تنظیمات» در میان عثمانیها معروف بود و همانند امور شرعی ارزش و جایگاهی نداشت، اما بهتدریج سبب نفوذ سیکولاریزم به این حکومت شد.