هر انسانی بر فطرت (خداشناسی) متولد میشود، قرآنکریم به ما خبر داده است که هر انسانی بر فطرت خداشناسی آفریده شده است، به طوری که آفرینش او خود به خود مقتضی شناخت خدا و توحید و پذیرش دین حق اسلام است؛ چنانیکه خداوند متعال میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» [الروم: ٣٠] ترجمه: «روی خود را خالصانه متوجه دین [حقیقی خدا یعنی اسلام] کن. این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است».
نیاز و ضرورت انسانها به پیامبران
از جمله قواعد مشخص و ثابت در دنیای بشر این است که انسان به صورت طبیعی مدنی میباشد، به این معنا که خداوند متعال او را طوری آفریده و قرار داده است که هرگز برای وی مقدور نیست تا در رفع نیازمندیهای خود، در طعام، لباس و دیگر ضروریاتش از دیگران بینیاز گردد؛ چرا که ترکیب جسمانی وی هرگز نمیتواند بدون اسباب مورد نیازش بقایی داشته باشد.
و الله متعال بر اساس فطرت، او را بهسوی هدایت راهنمایی نموده است، این درحالی است که تواناییهای فردی کمتر از این است که بتواند کمترین چیزی را که او به جهت زندگی خود بدان نیازمند است، به تنهایی حاصل کند و همین چیز کمارزش را هرگز نمیتواند حاصل کند؛ مگر آنکه باید بسیاری از مردم کار کنند تا ضروریات وی به دست آید؛ مثلاً یک قُرص نان را که انسان میخورد هرگز تصادفی و بدون زحمت به او نمیرسد، مگر بعد از کار و تلاش زیاد و توسط افراد زیادی که عبارتند از: آماده ساختن زمین برای کشت گندم، و بعد از آن کشت دانه در آن و آبیاری زمین، درو کردن محصول، لت کردن و کوبیدن گندم، آرد ساختن آن، خمیر نمودن آرد و بالآخره پختن خمیر و تبدیل آن به نان و آماده شدن برای خوردن که آخرین مرحلۀ آن است.
هر یک از این کارهای ذکر شده، برای ختم و پایان آن ضرورت و نیاز به وسایل و امکاناتی دارد که هر کدام از این وسایل نیاز به صنعت خاص خود را دارا میباشد. همچنان انسان تحت تأثیر از عوامل داخلی و خارجی؛ مانند: شهوت، خشم، حرص مال، جاهطلبی و عوارضی دیگر؛ مانند: فراموشی، پیری، امراض و ضعفهای گوناگون است. پس هنگامیکه دیده میشود طبیعت انسانها طوری خلق شده که هر کدام دارای اهداف متفاوت از یکدیگراند و خواستهها، رغبتها و شهوات هر کدام در تضاد با هم قرار دارد. و چه بسا که انسان جهت برآورده ساختن حاجت و خواستههایش و تحقق بخشیدن بر آرمانها و شهوات خود از سختیها و آسانیهای زیادی میگذرد، و بسیار اتفاق افتاده و واقع میشود که تحقق این اهداف در مخالفت با شهوات و نیازمندیهای دیگران واقع گردد و شاید تحقق این اهداف و مقاصد و بهدست آوردن آن، باعث گردد تا خونی بریزد و تجاوزی به حقوق ممنوعۀ دیگران (حرمات) صورت گیرد؛ زیرا قوی ضعیف را میخورد، اکثریت اقلیت را نابود میسازد، لذا عقل انسان کمتر و عاجزتر از آن است که بتواند یک نظام شامل و کاملی را برای صلاح و خیر دنیا و آخرت خود قرار دهد؛ زیرا برای انسان بسیار اتفاق افتاده است که خیر را شر و شر را خیر میپندارد و در اجرای عدالت، انسان در بسیاری اوقات عاجز میماند، از اینکه مصلحت و خیر خود را به خوبی تشخیص دهد، بنابراین انسانها بر اساس ضرورت، نیازمند قانونی هستند تا خونها، آبرو و مالهایشان را حفظ نماید و حق هر صاحب حقی را برایش تعیین و ادا نماید.
اگر ما گروهی از اهل فکر و اندیشه را فرض نماییم که بخواهند همچون قانونی را بسازند، بر اساس تفاوت و اختلاف افراد، گروهها، امتها، ملتها و دورههای مختلف و متفاوت تاریخی و در قرار دادن اشیاء بر طبیعت صحیح و درست آن، که کارکرد درست داشته باشد، از ساختن چنین نظام سالم و بیعیبی عاجز و ناتوان خواهند بود؛ چرا که انسان هر اندازه که آگاهیاش وسعت یابد و فرهنگاش بزرگتر گردد، از چیزی فرمان میبرد که خود آن را صحیح دانسته و درست تشخیص دهد و آن را بر اساس محیط زیست، دانش و علوم تربیت و رفتار و سلوکش آموخته باشد؛ بنابراین قول و رفتارش بر محور آن قرار خواهد داشت.
براین اساس قوانین ساختۀ دست بشر از استقرار، ثبات و تدوام برخوردار نیست، و همیشه نیازمند این است تا تعدیل و توضیحی در آن بهوجود آید. با وجود بیتوجهی که نسبت به تربیت انسان صورت میگیرد، ناقص بودن چنین قوانینی بیشتر خواهد بود. بنابراین، انسانها همواره نیازمند منهج و روشی هستند که آن را قویترین قانونگزاران و مهربانترین مهربانان و کسیکه هیچچیزی در روی زمین و آسمانها بر او پوشیده نبوده و نیست؛ چنین منهج و روشی را بسازد و آن را به مرحلۀ اجرا در آرود. حکمت الهی بر این بوده است که بر هر امتی یک بیمدهنده را بفرستد، تا اینکه راه رسیدن به خدا را برایشان ترسیم نماید و آنها را به روش و آیینی راهنمایی کند که سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی در آن وجود داشته باشد.3
پس از لحاظ علمی معلوم شد که دین، فطری است و خداوند متعال انسان را بر آن فطرت پدید آورده است و در طول تاریخ تمدنها و اجتماعات بشری خالی از دین نبوده است؛ چرا که انسان نیازمند به راهنمایی است که بهواسطۀ او قوت حاصل کند، راه درست را دریابد و به اطمینان و آرامش برسد.4
اما از لحاظ اجتماعی، بشر برای بهتر زیستن و ایجاد آیندهای بهتر، و از آنجایی که به منظور تثبیت امرار معاش و آمادگی برای آیندۀ خود نیازمند سایر اعضای گونۀ خود در جامعه است. و این آمادگی باید با دو روش، اکراه و همکاری متقابل باشد؛ تا با اکراه آنچه را که سزاوارش است، حفظ کند و با همکاری آنچه را که ندارد به دست آورد، نیاز به تشکیل یک اجتماع منظم دارد که در آن گرداننده، مدیر و مدبّر آن یک شخص باشد و اساس آن بر همکاری و تعاون گذاشته شود؛ چرا که اگر گرداننده و مدیر آن بسیار و با سلیقههای مختلف باشند وهمچنین اگر در جامعه تعاون و همکاری اجتماعی حاکم نباشد؛ افراد آن نمیتوانند به نیازهای روحی و مادی خویش دست یابند.
هرگاه چنین اجتماعی تشکیل شود، به آن یک ملت گفته میشود و آن قوانینی که باعث جمع شدن افراد مختلف در یک اجتماع میشوند را سنّت یا منهج میگویند؛ چنانچه خداوند متعال میفرماید: «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا» [المائدة: ٤٨] ترجمه: «برای هر یکی از شما شریعت و روشی قرار دادیم».4
در نتیجه ایجاد چنین اجتماعی و روشن ساختن قوانین آن حاصل نمیشود مگر از جانب یک مرجع قدرتمند، دانا و مدبر که آن ذات عظیم و پاک خداوند است که برای بشریت منت نهاد؛ چنانیکه برای بهتر زیستن و ایجاد آیندۀ بهتر، نخست او را به تعقل و اندیشیدن امر کرده است، سپس برای راهنمایی بیشتر و تشریح قوانین یک جامعۀ سالم، پیامبران را مبعوث فرموده است؛ آنجا که اقامۀ دین و شریعت، متصور نمیشود مگر شارعی که مخصوصاً از جانب خداوند با آیاتی دلالت کننده بر صدق او تعیین شده باشد؛5 چنانچه خداوند متعال میفرماید: «رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا» [النساء: ١٦٥] ترجمه: «پیامبرانیکه بشارتدهنده و بیمدهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، و بر همه اتمام حجت شود و خداوند غالب و با حکمت است».