یهودیت یا همان دین موسوی، بهعنوان یکی از ادیان سماوی، بیشتر از چهار هزار سال قدمت دارد. این دینِ سماوی در طول تاریخ، تحولات بسیاری را شاهد بوده است. پیروان این دین نسبت به هر دین دیگر در تاریخِ دینداری خویش، دارای پراکندگی و تجمعات خاص بوده است. در اواخر یکی از گرایشها و باورهایی که بار دیگر یهودیان را گِرد هم جمع کرده، «صهیونیسم» میباشد. صهیونیسم، که از آن بیشتر به عنوان باور سیاسی یاد میشود، خود را در این (باور سیاسی) محدود نکرده بلکه گرایشهای متفاوت را در خود جای داده و در ابعاد مختلف به یهودیان یاوری رسانده است. با توجه به این مطلب، این سوال مطرح میشود که آیا میتوان صهیونیسم را به مثابة یهودیت قلمداد کرد؟
این تحقیق که در پیِ یافتن پاسخ به سوال فوق است، با استفاده از منابع کتابخانهای و سایر منابعِ قابل دسترس و با کمک از روش توصیفی-تحلیلی به این نتیجه رسیده است که در حال حاضر هیچ باور و گرایشی بیشتر از صهیونیسم از منافع یهودیان در سراسر جهان حمایت نکرده و این باورِ در ظاهر سیاسی، زمینههای مختلفی از جمله: فرهنگی، دینی، اقتصادی، نژادی و سیاسی را پوشش میدهد و به نظر میرسد تمامی خواستههای یهودیان در قالب صهیونیسم قابل پیگیری بوده و از اینرو میتوان صهیونیسم را به مثابة یهودیت تلقی کرد.
مقدمه
ادیان سماوی در زمانهای مختلف به میان آمدهاند و هر یک از این ادیان، پس از آن که مورد تحریف قرار میگرفت و پیروان آن به اصول و باورهای آن توجه نمیکردند، با نزول وحی، آن دین منسوخ میشد تا این که سرانجام، دین اسلام به عنوان آخرین دینِ بر حق سماوی، در قرن ششم میلادی ظهور کرد و سایر ادیان سماوی منسوخ شدند. هر چند تعداد زیادی از پیروان این ادیان، عقاید و باور اسلام را نپذیرفتند و کما کان بر باورهای قبلی خود، که به دست خودشان تحریف شده بود، باقی ماندند.
یکی از این ادیان آسمانی، یهودیت است. قدمتِ این دین، بیشتر از چهار هزار سال میباشد. یهودیت در طول تاریخ خویش، تحولات زیادی را تجربه کرده است؛ بگونهای که پیروان این دین، بیشتر از پیروان سایر ادیان، دچار پراکندگی بودهاند.
در این اواخر یکی از گرایشها و باورهایی که بار دیگر یهودیان را دور هم جمع کرده، «صهیونیسم» میباشد. صهیونیسم که از آن بیشتر به عنوان باور سیاسی یاد میشود، خود را فقط در بُعد سیاسی محدود نکرده؛ بلکه گرایشهای متفاوت را در خود جای داده و در ابعاد مختلف به یهودیان یاری رسانده است.
نکتهی دیگر اینکه در مورد ادیان سماوی به صورت عموم، و در مورد یهودیت به صورت خصوص، تحقیقات گستردهای صورت گرفته است و نویسندگان در زبانهای مختلف، به بررسی این دین سماوی پرداخته و ابعاد متفاوت آن را مورد کندوکاو قرار دادهاند. چنانچه در هر زبانی میتوان به آثار و نوشتهها در مورد یهودیت دسترسی پیدا کرد.
و همچنین در مورد صهیونیسم، به عنوان نظام سیاسیِ حاکم بر دولت اسرائیل، نیز نوشتههای متعددی وجود دارد. اما آنچه در این میان قابل توجه است بیان این مطلب میباشد که یهودیت و صهیونیسم مترادف و همخانوادة هم میباشند؛ حتی میتوان گفت که صهیونیسم نام دیگر یهودیت است. بنابراین با توجه به این نکته، این پژوهش در باب خود، نوآوری محسوب میشود.
اهمیت این تحقیق آنگاه بهتر نمایان میشود که بدانیم با تبلیغاتی که صورت گرفته، بسیاری از مردم، صهیونیسم را یک گرایش سیاسی دانسته و بر این عقیدهاند که صهیونیسم هیچگونه فعالیت دینی و فرهنگی ندارد. آنها به سخنان تعدادی از مخالفان داخلی صهیونیسم استناد می کنند! درحالیکه صهیونیسم، دیگر یک نظام سیاسی و باور سیاسی محض نیست؛ بلکه با گسترش زمینههای فعالیت، توانسته است در تمامی زمینهها، آرزو و آرمان یهودیان را برآورده سازد. با توجه به مطالب فوق، این سوال مطرح میشود که آیا میتوان صهیونیسم را به مثابة یهودیت قلمداد کرد؟
این تحقیق که در پی یافتن پاسخ به این سوال بوده، با استفاده از منابع کتابخانهای و سایر منابعِ قابل دسترس، و با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، دادهها را مورد ارزیابی و تحلیل قرار داده و به این نتیجه رسیده است که: در حال حاضر هیچ باور و گرایشی بیشتر از صهیونیسم از منافع یهودیان در سراسر جهان حمایت نکرده؛ و این باورِ در ظاهر سیاسی، زمینههای مختلفِ فرهنگی، دینی، اقتصادی، نژادی و سیاسیِ یهودیان را پوشش داده و بهنظر میرسد تمامی خواستههای یهودیان در قالب این باور، قابل پیگیری هستند.
در واقع یهودیان با پیروی از صهیونیسم توانستهاند دولت آرمانی خویش را در سرزمین مقدس و موعود تشکیل دهند؛ بنابراین، ازاینرو میتوان صهیونیسم را به مثابة یهودیت تلقی کرد.
یهود، یهودی و یهودیت
یهود:
واژة یهود به صورت مطلق، اشکالات گوناگونی را بر میانگیزد؛ زیرا این واژه، جماعتهای بشری کاملاً متفاوت که از لحاظ اصل، میراث تمدنی و مذاهب دینی یکی نیستند را در هم میآمیزد. سرچشمهی این آمیختگی و اشتباه، به میراث انجیلی باز میگردد که از یهود، به عنوان یک کُلّ مُنسجم یا یک ملت، یاد میکند. صهیونیستها نیز از کاربرد این کلمه بسیار خوشحال میشوند؛ زیرا چنین اصطلاحاتی، یهود را به عنوان یک ملت واحد مینمایاند و بدین ترتیب همان الگوی تفسیری آنها را تأیید میکند و در خدمت اهداف آنان حرکت میکند.
یهودی:
این کلمه از دو بخش تشکیل میشود: «یهوه» به معنای پروردگار و «ودی» که در اصلِ سامی خود، به معنای اعتراف، اقرار و جزا است. کلمة «دیه» در زبان عربی نیز از این کلمه گرفته شده است. همچنین به معنای شکر خدا یا اعتراف به نعمتهای او میباشد. «لیئه» همسر حضرت یعقوب علیهالسلام از این اسم برای پسر چهارم خود استفاده کرد و بنا به گزارش سِفر تکوین، او را «ایهودا- یهودا» نامید. یهودیان به اعتبار این که یکی از دوازده قبیلۀ عبرانی یا به تعبیر قرآنکریم همان «اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا»[اعراف: ۱۶۰]هستند، به او انتساب دارند. این کلمه بر مملکت یهودا (مملکت جنوبی) نیز اطلاق شده است. بعدها معنای آن گسترش یافته و به هر کسی که به دیانت یهودی ایمان آورد، صرف نظر از ریشۀ نژادی یا جغرافیایی، اطلاق گردید. در تمدن یونانی و رومی، بر اعضای قوم، یهود اطلاق میشد. یعنی عقیده در مرحلۀ دوم قرار داشت و بعداً کلمة یهودی برای دلالت بر نقش و وظیفهای که اعضای جماعتهای یهودی در میانۀ قرون وسطا، به عنوان یک جماعت مزدور انجام میدادند، اطلاق شد؛ به گونهای که در قرن یازدهم میلادی، کلمة یهود به معنای «تاجر» به کار برده میشد.
در قرن نوزدهم دربارۀ این اصطلاح دو گرایش متناقض دیده شده است: از یک سو بعضی از یهودیان کلمۀ «یهودی» را از بین بردند و برای رهایی از مضامین منفیِ این کلمه، به جای آن، کلماتِ «عبرانی»، «اسرائیلی» و «موسوی» را به کار بردند. از سوی دیگر اسطورهی یهودیِ سرگردان و پوشاندن لباس قداست بر تن آن، رواج یافت و حالتی پدید آمد که کلمة یهودی اصطلاحات عبرانی و موسوی را نیز در بر میگرفت تا این که پس از جنگ جهانی دوم، مضامین منفی کلمۀ یهودی متوقف شد.
واژهی «یهود»، هشت بار در قرآنکریم تکرار شده است؛ و واژههای «هود»، «یهودی» و «هادو» نیز به ترتیب ده، یک و ده بار در قرآنکریم تکرار شدهاند؛ اما نظر تعدادی از نویسندگان برای یافتن نظر قرآنکریم دربارة «یهود و یهودیت» به جز از ترکیب ریشة «ه – و – د» باید به تکرارهای «بنی اسرائیل» و «اهل کتاب» نیز رجوع کرد.
با آنکه قرآنکریم بارها از یهود، یهودی، هادو، هود، اهل کتاب و بنیاسرائیل حرف میزند، اما پیروان یهودیت و اهل کتاب، پیامبر بودنِ حضرت محمد صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را نپذیرفتند. این انکار توسط یهودیان، تنها شامل فعالیتهای متعصبانه نبود بلکه شامل فشار نظامی نیز میشد. (عنکبوت: ۴۶) در این آیه به روش اخیر (فشار نظامی) اشاره شده است. در این آیه به پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم توصیه شده که با اهل کتاب با روش نیکو مناظره و مباحثه کند، به جز آنانی که ناعادلانه عمل میکنند. این مسأله نمایانگر آن است که ستمکاران از میان اهل کتاب مستحق اقدامات خشن هستند، حتی در مواردی نیز جنگ با آنان روا است. آیات دیگر نیز کاملاً امید به متقاعد شدن یهودیان را نفی کرده و مجازاتهایی که آنان برای ایمان نداشتنشان مستحق هستند را تشریح میکند.
یهودیت:
یهودیت دینی است که با بعثت حضرت موسی علیهالسلام آغاز شد. نَسَب بنیاسرائیل به حضرت ابراهیم علیهالسلام میرسد. دین یهود یکی از ادیان ابراهیمی است. به عبارت دیگر، بنیاسرائیل قومی است که سرآغاز آن، حضرت ابراهیم علیهالسلام است و نَسَب همهی انبیای بنیاسرائیل و حضرت محمد صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز به ایشان میرسد؛ ازاینرو به ایشان شیخ الأنبیاء گفتهاند.
حضرت موسی بن عمران بن قاهت بن لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، در مصر زندگی میکرد و بعد از اتفاقات گوناگون، خصوصاً کشته شدن یک قبطی، مجبور به ترک مصر میشود و بعد از ده سال به سوی مصر بر میگردد. ایشان در میانة راه به پیامبری معبوث میشوند؛ در واقع دین موسوی (یهودی امروزی) این گونه شکل میگیرد. و به باور عدهای از نویسندگان، «دین یا شریعت موسوی» پس از حادثۀ جلای بابل، که به کشته و تعبید شدنِ اسباط بنی اسرائیل منجر شد و تنها سبط «یهودا» باقی ماند، تغییر نام یافته و به «یهودیت» مشهور شد.
گرایشهای معاصر یهودیت
مسألة گرایشهای معاصر یهودیت آنگاه شروع میشود که تعدادی، یهودیتِ سنتی را دینِ جامعی دانسته که زبان، ادبیات، تاریخ و ساختار اجتماعی و سیاسی تمام عیار خود را داراست؛ اما با همۀ اینها یهودیتِ سنتی عملاً نتوانسته است در مواجهه با نیازهای مدرن دوام بیاورد. برای حل این معضل، برخی کوشش کردهاند که یهودیت و زیست یهودی را تنها به مثابهی یک سبک زندگی در نظر آورند، بگونهای که هیچ برخوردی با مدرنیته و نیازهای نوین جامعة بشری نداشته باشد. در مقابل تعدادی دیگر میکوشیدند با طرحِ قواعدِ جدیدِ زندگی، تناسبی میان مدرنیته و یهودیت به وجود آورده و در کنار تغییر در یهودیت، دنیا و جامعة مدرنِ پیرامونش را هم متحول سازند.
از جهت دیگر، یهودیان با روشها و گرایشهای مختلفی در پی رسیدن به اهداف خویش هستند. آنان کوشش دارند در شهرهای بزرگ، اجتماعات بزرگی تشکیل داده و بیشتر از ازدواجهای فامیلی استفاده کنند؛ مراکز اجتماعی بزرگی تأسیس کرده و فعالیتهای دینی و فرهنگی گستردهای داشته باشند؛ آموزش یهودی برای حفظ ازرشها و آداب دینی یهود جریان دارد؛ فعالیتهای انساندوستانه برای کسانی که یهودیاند صورت میگیرد؛ فعالیتهای فرهنگی انجام میدهند و آثار و فرهنگ یهودیت به طور گستردهای در حال انتشار است؛ فلسطین را به سرزمینی که باید تمدن خالص یهودی در آن ساخته شود، هر روز بیشتر اشغال میکنند؛ در برابر جنبش ملی سکولار یهودی، با فرهنگ یهودی مقاومت میشود؛ و با تأسیس سیستم و تشکیلات برادری، مانند تشکیلات(B, nai B, rith) که در نیویورک آمریکا در سال ۱۸۴۳ تأسیس کردند، پیوندهای محکمی را میان یهودیان به وجود آوردند. (بابایی، ۷۹، ۱۳۹۱) با کسب موفقیت در این تحرکات، وجهة برتریجویی یهودیان بیشتر از هر زمانی رشد میکند و این امر سبب میشود بینش قومِ برتر بودن، بیش از پیش نمایان گردد. البته برتری قوم یهود در یک محدودهی زمانی، یک واقعیت بوده و آیات قرآنکریم در این مورد گواه هستند.
قرآنکریم، فضلیت و برتریای که بنیاسرائیل بهخاطر تحمل آزار، اذیت و خواریای که توسط فرعونیان به ایشان رسیده بود را به عنوان نعمت یاد کرده است. کما اینکه آیات زیادی به این فضیلت و برتری تصریح کردهاند: [سوره البقره: ۴۷ و ۱۲۲؛ سوره الاعراف: ۱۴۰؛ سوره الجاثیه: ۱۶ و سوره الدخان: ۳۲].
ذکر این نکته شایان توجه است که از دیدگاه قرآن، قوم یهود در مقطع زمانیِ خاصی و آن هم در قلمرو جغرافیایی خودشان، بر سایر اقوام برتری و جایگاه ویژهای یافتند؛ زیرا براساس آیۀ دیگری از قرآنکریم، امت مسلمان بهترین امت و مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر را دارند. و در عین حال آیة: «آنان را وارث مشارق و مغارب زمین گردانیدیم» [الشعراء: ۵۸ و ۵۹]، اشاره به وسعت و گسترۀ عظیم سرزمین یهودیان دارد؛ زیرا به وضوح میتوان دریافت که بنیاسرائیل در آن زمان وارث تمام جهان نبودند، بلکه وارث مشارق و مغارب سرزمینهای وسیع و پهناوری شدند.
گرچه یهودیان خود را قوم برگزیده در تمام جهان میدانند؛ ولی برخی معتقدند که در تمام تورات، آیهای دالِ بر این که خداوند از میان تمام اقوام جهان، قوم یهود را برگزیده است، وجود ندارد؛ بلکه برعکس آیاتی را میتوان یافت که صراحت دارند بر این که خداوند قوم یهود را از بین اقوامی که در آن سرزمینِ خاص زندگی می کردند، برگزیده است. تفسیر آیات قرآنکریم نیز در سیاق این که یهودیان نسبت به همعصرها و قبایل آن زمان برتری داشتهاند، گواهند.
همچنین از نظر قرآنکریم، فضیلت و برتری قوم یهود پایدار نمانده و بهخاطر اعمال زشت و خلاف شرعیای که انجام دادند، از این موهبت الهی محروم شده و سرنوشتشان، به تعبیر قرآنکریم، اینگونه رقم خورد که تا روز قیامت میان آنان عداوت و دشمنی برقرار بوده و فسادِ در زمین را پیشۀ خود خواهند ساخت. [مائده: ۶۴]
بهخاطر فکر نورزیدن به آیات الهی، کشتن ناحق انبیای خدا، عصیان، تعدّی و تجاوز، تا ابد خوار و ذلیل خواهند بود و مجازات سنگینی در قیامت در انتظار ایشان خواهد بود. [مائده: ۴۱]. آنان از رحمت حق تعالی بیبهرهاند و لعنت ابدی خدا و پیامبرش شامل حالشان خواهد شد. [بقره: ۸۸ و نساء: ۵۲] و به سبب تکفیر عیسی علیهالسلام در عذاب دنیوی و اخروی گرفتار میشوند. [آل عمران: ۵۶ و اعراف: ۱۶۷].
کوتاه سخن اینکه، آنان به عهدی که با خدا بسته بودند، وفا نکردند؛ و خداوند نیز آنان را گرفتار محنتهای بیشماری کرد. قرآنکریم در این باره میگوید: «ای فرزندان اسرائیل، نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آورید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید.» [بقره: ۴۰] نه تنها بر طبق گفتههای قرآنکریم، بلکه براساس کتاب مقدسِ عبری، یهودیان به عهد خود وفا نکردند و دستورهای الهی را نادیده گرفتند.
قرآنکریم در جای دیگر میفرماید: «و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستند… آنگاه جز اندکی از شما همگی به حالت اعراض روی برتافتند.» [بقره: ۸۳]
صهیونیسم
صهیون:
کوه صهیون، تپهای در جنوب غرب قدس است که در خارجِ دیوارهای شهر قدیمی قرار دارد. پرستشگاه اورشلیم و بعدها مسجدالأقصی بر روی این تپه ساخته شدهاند. این مکان برای یهودیان مکان بسیار مقدسی است. به عقیدة یهودیان، این کوه به سبب شهور یَهُوه، خدای یهود، در آن، مقدس است. صهیون همچنین مترادف بیتالمقدس است.
معنی لغوی واژهی صهیون مشخص نیست. در کتاب مقدس این واژه در کتاب ساموئل (دوم ساموئل ۵:۷) به کار رفته است و نام قلعهای است که توسط حضرت داوود علیهالسلام تسخیر میشود. ممکن است ریشة آن، واژهی عبری صیون به معنی قلعه؛ یا واژهی عربی صیا به معنی زمین خشک باشد. و همچنین ممکن است این واژه از واژهی عربی صنعا به معنی قلعه گرفته شده باشد. واژهی عبری هار تزیون (کوه صهیون) در عهد عتیق ۹ بار به کار رفته است. امروزه مقبرة حضرت داوود علیهالسلام نیز در دامنة کوه صهیون در شهری که امروزه به نام شهر داوود خوانده می شود، قرار دارد.
به سخن دیگر، صهیون نام تپهای است در قدس که در زمان شکوفایی دولت بنیاسرائیل در عصر حضرت داود و حضرت سلیمان علیهماالسلام مرکز نظامی بوده است. این نام همواره یادآور اقتدار آن قوم و در کتابهای انبیای متأخر، از آن بسیار یاد شده است.
صهیونی/صهیونیسم
واژهی صهیونیسم یک کلمة پیچیده است که به دشواری میتوان آن را تعریف نمود؛ البته نه به این دلیل که مرکب و بینظیر است؛ بلکه از این جهت که به گرایشها و سازمانهای سیاسیِ ناهمگونی اشاره دارد که گاه در هدفها، دیدگاههای تاریخی، مبانی قومی، دینی و طبقاتی تضاد دارند. به گفتهی یوری ایوانف: صهیونیسم یک کلمه بیش نیست، اما هزاران جنبه دارد. هزاران نکتهی باریکتر از مو در تار و پود آن تنیده شده است.همچنین این اصطلاح معمولاً همراه با صفتی به کار میرود که قلمرو معنای آن را محدود میسازد، مانند: «صهیونیسم کارگری»، «صهیونیسم مسیحی»، یا «صهیونیسم صهیون» که برای اشاره به مخالفان طرح شرق آفریقا کاربرد دارد.اما در ادبیات مذهبی و تاریخ ادیان، صهیونی به کسی که به ایدئولوژی صهیونیسم، چه از راه سکونت در فلسطین یا حمایت از سکونت در آن، ایمان داشته باشد اطلاق میگردد. تمایز میان صهیونی با یهودی در این است که صهیونیست ضرورتاً یهودی نیست؛ زیرا صهیونیسم مسیحی، صهیونیسم بیدین و… نیز وجود دارد. چنان که ضرورتاً هر یهودی صهیونیست نیست.در تعریفی دیگر، صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم عنوانی برای جنبشی شد با هدف بازگرداندنِ قوم یهود به سرزمین موعود، یعنی فلسطین، که براساس یک ایدئولوژی سیاسی-غربی، با گرایشهای ملیگرایانه و استعماری بود.به سخن دیگر، صهیونیسم یعنی کسانی که به تشکیل دولت آرمانی یهود (دولت ماشیحانی) در آخرالزمان در فلسطین قائلاند و مشهورترین تقسیم آن، تقسیم به صهیونیسم مذهبی یا دینی؛ صهیونیسم فرهنگی و صهیونیسم سیاسی است. البته وجه اشتراک همة آنها ملیگرایی و باور به ملت واحد یهود و بازگشت به فلسطین است.
صهیونیسم سیاسی، جنبشی سیاسی است که طرفدار بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و ایجاد کشور اسرائیل میباشد. این جنبش در اواخر قرن نوزدهم توسط «تئودور هرتسل» بنیان نهاده شد و توانست با همکاری قدرتهای جهانی در سال ۱۹۴۸م. کشور اسرائیل را تأسیس کند.
صهیونیسم فرهنگی، در اندیشة افرادی مانند موسی هس، قابل ردیابی بود؛ اما نخستین بار توسط آحاد هعام (نام مستعار آشر کنیزبرگ)، نویسندة برجستة یهودی-روسی (۱۸۵۶-۱۹۲۷)، به کار رفت. او به دنبال یک مرکز فرهنگی-ملی برای یهودیان بود که در اقصا نقاط جهان پراکنده باشند. از دیدگاه وی، با تأسیس مرکز فکری و معنوی، روح یهودیت به تمام جوامعِ پراکندة قوم یهود خواهد رفت و وحدتشان حفظ خواهد شد. العیذر بن یهودا (۱۸۵۸-۱۹۲۲) نیز همپایة آحاد هعام تلقی میشود. البته جنبش صهیونیسمِ دینی یا مذهبی نیز در قرن نوزدهم توسط هیرش کالیشر (۱۷۹۵-۱۸۷۴) پدیدار شد که اصول آن به قرن ۱۳م. و تفکرات خاخام موسی بن نحمان (معروف به نحمانید یا هارامبان) بر میگردد. این تفکر محصول پیشگوییهای دینی یهود و نوشتههای خاخامهای تلمودی است.
اصطلاح صهیونیسمِ مذهبی و صهیونیسمِ فرهنگی با وجود تفاوت، یک معنا دارند. آنان مخالف صهیونیسم سیاسی هرتسل بودند و عقیده داشتند صهیونیسم یعنی مکتبی که معتقد است در آخرالزمان شخصی از نسل پادشاه داوود (فرزند داوود) دولت یهودی-مسیحایی خود را در تپهی صهیون (اورشلیم) برپا می کند. (طاهری آکِردی، ۱۳۴، ۱۳۹۶) نخستین نظریهپردازان مشهور صهیونیسمِ مذهبی یهودا الکالایی (متوفی ۱۸۷۸م.) و تسوی هیرش (متوفی ۱۸۷۴م.) بودند که با تکیه بر آموزههای تورات بر ضرورت برپایی دولت یهودی در فلسطین تأکید میکردند. الکالای را بنیانگذار صهیونیسم مذهبی دانستهاند. او با اعتقاد به اینکه یهودیان در فلسطین به اوج کمال میرسند، مهاجرت به آنجا را فریضهای دینی و زمینهساز ظهور ماشیح موعود میدانست و برای مهاجرت یهودیان به فلسطین مؤسسهای تأسیس کرد.
همان طوریکه اشاره شد در مقابلِ این حرکت، تفکر صهیونیسم سیاسی قرار دارد. این نام نخستین بار توسط «تئودور هرتسل» (۱۸۶۰-۱۹۰۴م.) مطرح شد. آنان که در یهودیت به ملیگرا شهرت داشتند، به دنبال تأسیس یک دولتِ ملی برای یهودیان در فلسطین بودند. ریشة این تفکر نیز به اندیشة صهیونیسم مسیحی پیوریتانها باز میگردد. صهیونیسم مسیحی، که به بازگشت مجدد حضرت عیسی و ملکوت الهی باور داشت، به چند مرحله قائل است: پراکندگی یهود در عالم؛ تغییر رویکرد نسبتی یهودیان و تشویق برای سفر به ارض موعود؛ بازگشت به فلسطین و تشکیل دولت؛ ساخت معبد و جنگ آرماگدون؛ و بازگشت مجدد مسیح علیهالسلام.
به باور یشایاهو لیبوویتز: «صهیونیسم یک ایدئولوژی نیست؛ بلکه مجموعهای از فعالیتها است برای حفظ استقلال ملت یهود در سرزمین خویش. از میان ملتها تنها ایدئولوژیهای صهیونیستی هست که این موضوع را رد می کند. ولی با وجود این، اگر کسی فکر کند که صهیونیسم راهحلی برای مسألة مردم یهود است، اشتباه کرده است؛ زیرا صهیونیسم، هیچ راهحلی برای مسألة یهودیان، که همان تداوم روح تاریخی و فرهنگ موجود آن میباشد، ارائه نکرده است. مهمترین مسئلة یهودیان تنها صهیونیسم نیست، مهمتر اینکه مسائل اساسی بشر، تنها مسائل سیاسی نیستند.»
از نگاه تاریخی، در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگی از یهودیان روسیه اخراج شدند. عدهای از آنان در غربِ اروپا ساکن شدند و گروهی هم به فلسطین رفتند و در مکانی نزدیک به دریای مدیترانه ساکن شدند و نام صهیون را برای آنجا برگزیدند. فلسطین در آن زمان تابع خلافت عثمانی بود. در همان زمان یهودیانِ اروپا و روسیه با نادیده گرفتن سنت انتظار، برای کسب استقلال و عزت برخاستند و صهیونیسم را بنیاد نهادند و به دنبال آن، مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد.
کشور اسرائیل که امروزه برنامههای صهیونیسم را به پیش میبرد، تنها نمایندة یک جریان سیاسی در یهودیت نیست؛ بلکه از یک جریان تمدنگرایی یهودی، نمایندگی میکند که تحقق آن نه برای یک کشور مسلمان بلکه برای هر نقطة دنیای اسلام میتواند چالش برانگیز باشد و معضلات هویتی تازهای را خلق کند.
از سوی دیگر، صهیونیسم به عنوان یک تفکر سیاسی مطرح میشود که در قرن نوزدهم و بیستم میلادی شکل گرفته و با استفاده از تحولات اروپا در این دو قرن، توانسته است به یک جریان فکری قدرتمند در میان یهودیهای جهان و بسیاری از غیر یهودیها تبدیل شود و بر حوادثی که قبل و بعد از جنگ جهانی اول و دوم در نقاط مختلف جهان، بویژه در خاورمیانه پیش آمده، تأثیر قابل توجهی داشته باشد. این جریان، حداقل در شروع، نه در ظاهر و نه در باطن شکل نهضتِ دینی نداشت. شاکلة اصلی جریان صهیونیستی را در آغاز، سوسیالیستهای رنگارنگ، و آنارشیستها و شونیستهایی تشکیل میدادند که مستقیماً تحت تأثیر تحولات فکری اروپا قرار داشتند و عناصر توحیدی تفکر یهود، به طور بنیادی در اندیشة آنها جای نداشت. (یشایائی، ۱۸۶، بی تا) اما این سوال مطرح میشود که این دو پدیده، یعنی یهودیت و صهیونیسم، چگونه بر هم تأثیر گذاشتند؟ و چگونه امروزه رفتار و کردار صهیونیسم نمایانگر آرمانها و آرزوهای دیرینهی یهودیت است؟
همان طوریکه اشاره شد «تئودور هرتزل»، سیاستگر حرفهای و روزنامهنگار یهودی اتریشی (متوفی ۱۹۰۴ م.)، را میتوان نخستین کسی دانست که افکار و عقاید صهیونیستها را به طور مدوّن تئوریزه کرد و در کتابی به نام «دولت یهود» در سال ۱۹۷۸ در کنگرة بال قرائت نمود. میتوان گفت اقدامات او بود که زمینه را برای صدور اعلامیة بالفور در سال ۱۹۱۷ مهیا ساخت. وزیر امور خارجة انگلیس در یک بده بستان مالی-سیاسی، حق یهودیان را برای تأسیس دولت یهود در بخشی از فلسطین، آنطور که هرتزل گفته بود، زود به رسمیت شناخت و یک بحران و جنگ ظاهراً پایانناپذیر میان یهودیان و مسلمانان را برنامهریزی کرد. و در واقع این جاست که تأثیر و تأثّر میان یهودیت و صهیونیسم به میان میآید.
بعد از وفات هرتزل، رهبران صهیونیست پا را فراتر گذاشتند و ولادیمیر ژابوتیسنگی، از رهبران برجستة صهیونیست (۱۸۸۰ – ۱۹۴۰ م.) در توجیه اندیشههای خود به یک نژادپرست افراطی مبدل شد که رهبران میانهروِ صهیونیستها او را فاشیست خطاب نمودند. همچنین سایر رهبران صهیونیست، کم و بیش، همین باورِ نژادپرستی را داشتند. مناخیم بگین، که بعدها در تشکیلات تروریستیِ «بتار» و «ایرگون» یک سازماندة فعال بود و بنابر اعتراف خود بیشترین حملات به فلسطینیها، از جمله هجوم به دهکدة «دیر یاسین» را طراحی کرده بود، بعدها سمتهای بسیار مهمی در دولت اسرائیل به دست آورد و مدتها نخست وزیر اسرائیل شد و در سال ۱۹۳۸ در کنگرة «بتار»، نظریات خود را آشکار بیان کرد. بعد از صهیونیسم عملی و صهیونیسم سیاسی، اینک دورة صهیونیسم نظامی فرا رسیده است. به باور مناخیم بگین: «از آنجاییکه ما نباید تنها متکی به برانگیختن احساس ترحم دیگران باشیم، چارهای جز قوی شدن نداریم؛ زیرا مطمئن هستیم فقط در این صورت، دنیا به کمک ما خواهد آمد.»کاری که در قرن بیستم و بیستویکم عملاً اجرا شد و قدرتمندترین کشورهای جهان و در رأس آن ایالات متحدة آمریکا، در تمامی سطوح از دولت اسرائیل حمایت کردند؛ که در نتیجه امروزه یکی از قدرتهای بزرگی نظامی جهان که دارای قدرت هستهای نیز هست، اسرائیل میباشد.
یکی دیگر از دلایل ایجاد و تأسیس دولت اسرائیل به رهبری صهیونیستها، نقش قدرتهای اقتصادی و نظامی جهان امپریالیستی در حمایت از تشکیل این دولت و کمک به ادامة حیات آن و از همه مهمتر، تبدیل نمودن این حکومت، به چماقی علیه حکومتهای خاورمیانه و حتی دورتر بود. در عین حال نمیتوان از یاد برد که امپریالیسم برای دستاندازی به منابع انرژی در مناطق مختلف خاورمیانه، به ایجاد یک حکومت کاملاً گوش به فرمان و خودی احتیاج داشت و متأسفانه سابقة تاریخی زندگی یهودیان در نقاط مختلف جهان، آرمانهای مذهبی آنان برای زیارت اماکنِ مقدسِ خود در اورشلیم، ستم و کشتار یهودیان توسط نازیهای هیتلری، نفی بلد کردن جمع کثیری از آنها در جریان جنگ جهانی دوم، زمینهی مساعدی برای اجرای نقشة امپریالیسم را فراهم کرد.به عبارت دیگر، ایجاد دولت اسرائیل به رهبری صهیونیستها دو پیامد فوقالعاده مهم را برای یهودیان و قدرتهای امپریالیستی داشت؛ ایجاد این دولت، وحدت میان یهودیان را به ارمغان آورد و صهیونیسم توانست آرمانهای دیرینة یهودیت را به واقعیت تبدیل کند و آنچه در اعصار گذشته برای یهودیان یک رویا بود، در عمل اجرا شود. و از جهت دیگر، زمینة دسترسی قدرتهای امپریالیستی را به منابع غنی دولتهای خاورمیانه مهیا کرد. در واقع به واسطة دولت اسرائیل است که با شروع هر جنگ و ناامنی در خاورمیانه، منافع قدرتهای امپریالیستی به ویژه آمریکا تأمین میگردد.
نکتة دیگری که به صهیونیستها قدرت بخشید، بزرگ جلوه دادن مصائب قوم یهود در طول تاریخ است. این مورد از ابزارهای باارزش و سلاحهای برندۀ صهیونیستها بوده و هست. میدانیم که در گذشته و حال، صهیونیستها بر مصائب قوم یهود بیدریغ اشک تمساح ریختند؛ سخنرانیها کردند و فیلمها ساختند. چنانکه در طول یک قرنِ تاریخ سینما بالیوود، تنها یک هزار ساختۀ سینمایی در مورد یهودیان، مذهب و مسائل قومی، شخصیت ها، رویدادها و آرمانهای اخلاقی و سیاسی آنها در آمریکا به ظهور رسیده است. نمایشنامهها، کتابها، اشعار و فرهنگ عمومی این جماعت مشحون از تعزیهخوانی و نوحهسرایی است. در هر جا و هر زمان چنین نمایش داده میشود که قوم یهود تنها قوم ستمدیدۀ روی زمین بوده است. لذا اکنون زمان خوشبختی و آسایش آنها فرا رسیده و صهیونیستها باید تأمین کنندة آن باشند.
نتیجهگیری
یهودیت یا دین موسوی یکی از ادیان سماوی است که بیشتر از چهار هزار سال تاریخ دارد. این دین که با بعثت حضرت موسی علیهالسلام شروع شد، دارای پیروانی است که با نسبت دادن به نیاکان (یهودا) حضرت موسی، به یهود مشهوراند. پیروان این دین در سراسر جهان پراکندهاند و تنها مرکز تجمع آنها که در قرن بیستم شکل گرفته است و برای خود، دولت معینی به نام اسرائیل تشکیل دادند که شامل سرزمین اورشلیم و اطراف آن میباشد.
تشکیل دولت اسرائیل ناشی از سیاستهای صهیونیسم است. صهیونیستها بر این باورند که با اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین به عنوان سرزمین موعود، که در آنجا ماشیح دولت موعود را تشکیل خواهد داد، صلح برقرار میشود و یهودیان بر جهانیان حکومت میکنند. هرچند طبق نظر تعدادی از یهودیان مذهبی، هنوز زمان تشکیل دولت موعود یهودی فرا نرسیده است؛ اما عملاً تشکیل دولت اسرائیل، بیانگر فرا رسیدن آرمان دیرینهی یهود میباشد.
در این میان صهیونیسم به عنوان گرایش یا باور سیاسی، نقش برازندهای در تثبیت آرمان دولت موعود یهود داشته است. تا جایی که میتوان گفت، امروزه دیگر صهیونیسم یک باور سیاسی محض نیست بلکه صهیونیسم به مثابة یهودیت است. یعنی هر آنچه یهودیت و پیروان دین یهودی به عنوان آرمان به آن مینگریستند و در پی آن بودند، در واقع به وسیلهی صهیونیسم تأمین شده و یا حداقل صهیونیسم در صدد تأمین آن است. بنابراین، صهیونیسم دیگر یک باور سیاسی نیست؛ بلکه اصطلاحی است که در ابعاد مختلف دارای ویژگیهای خاص خود است. این مشخصات را میتوان صهیونیسمِ دینی، سیاسی، فرهنگی و نژادی خواند.