نقد امام ابوحنیفه (رحمه الله) بر اندیشهی تکفیری خوارج
امام ابوحنیفه (رحمه الله) اندیشهی تکفیری خوارج را از ابعاد مختلف مورد نقد علمی قرار داد که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف. تعریف ایمان:
وی بر خلاف دیدگاه خوارج، تعریفی از ایمان ارائه میدهد که در نقطه مقابل دیدگاه آنها قرار دارد. او تنها اقرار زبانی و تصدیق قلبی را مصداق ایمان میداند و عمل ظاهری را در حقیقت ایمان داخل نمیداند. در این باره، چنین استدلال میکند: «عمل با ایمان و ایمان با عمل ناهمسان است؛ زیرا بسا اوقات، ممکن است عمل از مسلمان مرفوع گردد؛ چنانکه خداوند متعال ادای نماز را از زنان حایض مرفوع نموده است، ولی جایز نیست گفته شود که خداوند ایمان را از آنان مرفوع کرده است… میتوان گفت فقیر مکلف به ادای زکات نیست، حال که روا نیست گفته شود فقیر مکلف به ایمان نمیباشد».[1]
نتیجه تعریفی که امام ابوحنیفه (رحمه الله) از ایمان ارائه داد، این بود که وی عمل نکردن به احکام را خروج از دین نمیدانست و عصیان را با ایمان قابل جمع میدانست.
امام ابوحنیفه (رحمه الله) چندین بار با خوارج به محاجه برخاست و اندیشهی تکفیری و برداشت ناصواب آنان را از دین به گونهای علمی نقد نمود. در نمونهای از این ارتباطات علمی چنین آمده است: وقتی خوارج اطلاع یافتند که امام ابوحنیفه (رحمه الله) هیچ کسی از اهل قبله را به سبب ارتکاب گناه کافر نمیداند، گروهی را جهت مناظره با او فرستادند. به امام (رحمه الله) گفتند: دو جنازه، دم دروازهی مسجد است؛ یکی مردی است که خیلی شراب خورده و بر اثر آن مرده است، دیگری زنی است که زنا کرده و هنگامی که احساس حاملگی نموده، خودکشی کرده است.
امام (رحمه الله) خطاب به آنان گفت: «این دو نفر از کدام دین هستند؟ از یهودند؟» گفتند: «خیر.» گفت: «آیا از مسیحیان هستند؟» گفتند: «نه.» امام گفت: «از مجوسیانند؟» گفتند: «خیر.» امام (رحمه الله) گفت: «پس از کدام دین هستند؟» گفتند: «از دینی هستند که اهل آن به «لا اله الا الله محمد رسول الله» گواهی میدهند.»
امام (رحمه الله) گفت: «کلمه چه بخشی از ایمان است؟ آیا ربع آن است، یا خُمس آن؟» گفتند: «ایمان ثلث و ربع و خمس ندارد.» امام فرمود: «پس کلمه، چه مقداری از ایمان است؟» گفتند: «تمام ایمان.» امام فرمود: «پس چرا از من میپرسید نسبت به دو نفری که خود اعتراف دارید مؤمناند!» گفتند: «این را بگذار! آیا این دو نفر بهشتیاند یا جهنمی؟»
امام (رحمه الله) فرمود: «الآن که انکار کردید، پس من در حق آن دو میگویم آنچه که حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفته است در حق قومی که جرم بیشتری داشتند: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».[2]
و نسبت به آن دو میگویم آنچه حضرت عیسی (علیه السلام) گفته است در حق قومی که از آن دو گناه بیشتر داشتند: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».[3]
و میگویم در حق آن دو آنچه حضرت نوح (علیه السلام) گفته است: «قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ ﴿۱۱۱﴾ قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۱۲﴾ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ﴿۱۱۳﴾»[4]
امام (رحمه الله) میگوید: «اسلحهها را انداختند و گفتند: از هر دینی که بر آن بودیم، بیزاریم و به همان دینی که تو داری خدا را بندگی میکنیم، خداوند به تو فضل، حکمت و علم داده است.»[6]
ب: تسامح در دین:
امام ابوحنیفه (رحمه الله) تأکید میورزید که ایمان عبارت است از معرفت و اقرار به خداوند، معرفت به رسول (صلی الله علیه وسلم) و اقرار «بِما جاء مِن عِند الله فی الجملة دون التفسیر». بنابراین، باور و اعتقاد به آنچه که با کمک تفسیر و تأویل از دلِ دین استخراج و استنباط میشود، از نظر امام ابوحنیفه (رحمه الله)، لازمه ایمانداری نمیباشد، بلکه برای تحقق ایمان، کافی است شخص آموزههای وحیانی را در مجموع و بدون هیچگونه تفسیری بپذیرد.
بنابه قول ابوعثمان الآدمی، امام ابوحنیفه و عمر بن ابیعثمان الشِمَّزی (رحمهم الله) در مکه با یکدیگر ملاقات کردند. عمر از وی پرسید: «بگو ببینم، درباره انسانی که اظهار میکند خدا خوردنِ گوشت خوک را حرام کرده است و با این همه، مطمئن نیست که آیا این حرمت در مورد این خوک خاص (که مشخصاً در این لحظه، پیش چشمانش است) نیز صادق است، چه میاندیشی؟» امام ابوحنیفه (رحمه الله) پاسخ داد: «چنین انسانی، مومن است». سپس عمر از وی پرسید: «فرض کن که این انسان، علاوه بر این، قایل شود که خدا زیارت مکه را فرض مقرر داشته است، اما وی مطمئن نیست که آیا مراد این (کعبه در مکه) است یا کعبهای دیگر در مکانی دیگر. (درباره او چه میگویی؟)» امام ابوحنیفه (رحمه الله) پاسخ داد: «چنین انسانی، مومن است.»
بنابراین از عملکرد امام ابوحنیفه (رحمه الله) در برابر تکفیریهای آن زمان یعنی خوارج و دیدگاه وی درباره ایمان به خوبی حاصل میشود که او تکفیر مسلمان را جایز نمیدانست و این عمل در نگاه وی بسیار خطرناک است.