امام نووی (رحمه الله) در کتاب «تهذیب الاسماء و اللغات» میگوید: بدعت (به کسر باء) در شرع عبارت است از ایجاد هر آنچه که در عهد رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) وجود نداشته است و به دو نوع تقسیم میشود: حسنه و سیئه.
امام محمد عبدالعزیز بنعبدالسلام (رحمهالله) که بر امامت، منزلت و توانایی وافرش در انواع علوم، علما اتفاقنظر دارند، در آخر کتاب «القواعد» میگوید: بدعت به پنج نوع تقسیم میشود: واجب، حرام، مکروه، مندوب و مباح. راه تمییز و تشخیص هر یک از این انواع به این صورت است که باید آن را بر قواعد شرعی عرضه نمود؛ اگر تحت قواعد ایجابی قرار گرفت، انجام آن بدعت واجب میباشد. اگر تحت قواعد تحریمی قرار گرفت، انجام آن حرام است. و به همین ترتیب در سایر انواع بدعت عمل میشود. اکنون توجه کنید به ذکر چند مثال برای هر یک از انواع بدعت:
بدعت واجب مانند: آموختن و آموزش علم نحو؛ علمی که به کمک آن کتاب خدا و سخن رسولش (صلیاللهعلیهوسلم) دانسته و فهمیده میشود؛ از اینرو یادگیری آن واجب است، زیرا حفظ شریعت واجب میباشد و حفظ آن ممکن نیست مگر با علم نحو. در علم اصول فقه آمده است: «و ما لا يَتِمُّ الواجب إلا به فهو واجب»؛ «هر آنچه که باعث انجام گرفتن امر واجب شود، آن نیز واجب میشود.» و مانند حفظ الفاظ غریب و نامأنوس قرآن و سنت (تا برای دیگران قابل فهم شود) و تدوین اصول فقه و اصول دین (برای استنباط و استخراج صحیح احکام فرعی و مقابله با افکار و عقاید نادرست) و مانند بحث و تحقیق در جرح و تعدیل احادیث و مشخص کردن حدیث درست از نادرست. بنابر اصول و قواعد شرعی، حفظ شریعت واجب کفایی میباشد؛ در اموری که مشخص و معین نشده (و با گذشت زمان پیش میآید) و این کار جز با آنچه بیان کردیم ممکن نمیگردد.
بدعت حرام مانند: ظهور فرقههای قدریه، جبریه، مرجئه و مجسمه که پاسخ به آراء و سخنان آنان از بدعتهای واجب است (به منظور حفظ اصول دین و مقابله با انحرافات). [1]
بدعت مکروه مانند: مُزیّن و مُذهّب کردن مساجد و تذهیب قرآن.
بدعت مستحب مانند: ساختن مدارس و اماکنی برای بینوایان و تهیدستان. و هر کار خیری که در قرن اول رسالت وجود نداشته است، مثل: جماعت در نماز تراویح، بحث و تحقیق در دقایق تصوف، اصول مناظره و جدل، و تشکیل مجالس بحث و گفتوگو به خاطر رضای خدا.
بدعت مباح مانند: دست دادن و مصافحه کردن، استفاده زیاد از غذاها و نوشیدنیهای لذیذ، لباسها و خانههای زیبا، پوشیدن رداء و طیلسان و گشاد کردن آستینها و…
سپس امام نووی (رحمه الله) از امام شافعی (رحمه الله) نقل میکند که فرمود: امور نوظهور دو نوعاند. یک نوع از آن مخالف با قرآن یا سنت یا اثر (سخن صحابی یا تابعی) و یا با إجماع (اتفاق نظر علمای امت اسلام) است؛ این نوع بدعت موجب ضلالت و گمراهی است. و نوع دوم بدعت و نوآوری در امور خیر است که مذموم نمیباشد و هیچیک از علمای اسلام با آن مخالفت نکردهاند. همانطور که حضرت عمر (رضیاللهعنه) در مورد نماز تراویح گفت: «نِعْمَ الْبدعةُ هذه». یعنی به جماعت خواندن نماز تراویح که قبلاً معمول نبوده است اما حالا انجام میگیرد؛ ایراد و مانعی ندارد. و نیز گوید: اموری که نوظهورند و تازه پیدا میشوند اگر در شرع اصل و اساسی ندارند؛ بدعت به معنای شرعیاند؛ و اگر مطابق با قوانین و دلایل شرعی باشند بدعت محسوب نمیشوند.[2]
۵. زرقانی (رحمهالله):
زرقانی در «شرح المُوَطأ» اثر امام مالک (رحمهالله) در توضیح فرمایش عمر (رضیاللهعنه) که فرمود: «نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه»، گوید: بدعتی که در شرع از آن نهی شده، آن است که مخالف با سنت باشد. عبدالله ابن عمر (رضیاللهعنه) تنها در مورد نماز «الضُّحی» (چاشت) گفت: «نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه». سپس زرقانی میافزاید: این سخن امام مالک مؤید درستی اجتهاد است.[3]
۶. ابن رجب حنبلی (رحمهالله):
ابن رجب گوید: مراد از بدعت، امور نوظهوری است که در شرع دلیلی برای آن نمیتوان یافت. اما آنچه مبتنی بر دلیل و قاعدهی شرعی باشد بدعت تلقی نمیگردد، هرچند که از نظر لغت بدعت نامیده میشود.[4]
۷. ابن حجر هیتمی (رحمهالله):
ابن حجر گوید: بدعت در لغت به چیزی گفته میشود که جدیداً درست و اختراع شده است. و در شرع آن است که برخلاف شرع و قواعد خاص و عام آن باشد.[5]
۸. زرکشی (رحمهالله):
زرکشی گوید: بدعت در شرع به امور مستحدثه و جدیدی که مذموم است اطلاق میگردد.
ادامه دارد…
[1] ـ قدريه منكر قضا و قدراند و انسان را در کارهای خود فاعل مختار میدانند برخلاف جبریه. و مرجئه گویند همانطور که با وجود کفر اعمال نیک فایدهای ندارد به همینگونه گناه و معصیت نیز با وجود داشتن ایمان زیانی ندارد لذا قضاوت در مورد کسانی که مرتکب گناه کبیره میشوند را موکول به روز قیامت میکنند تا خداوند در مورد ایشان داوری نماید. و فرقهی مجسمه یا مشبهه گویند که خداوند دارای صورتی چون انسان است بینهایت زیبا و بالای عرش نشسته است و فرشتگان مقرب حول عرش صف درصف ایستادهاند. نگاه به کتاب «هفتاد و سه ملت» به اهتمام دکتر جواد مشکور، ص ۱۸ و ۳۸.
[2] ـ تهذيب الأسماء و اللغات، ج۳، ص ۲۲. و کتاب عزالدین عبد السلام به نام «قواعد الأحكام في مصالح الأنام»، ج ۲، ص ۱۷۳.