با توجه به تعریفهای لغوی واصطلاحی خوارج، اکنون به بیان تشابه بین تعریفها و شیوهی خروجشان میپردازیم تا امت با شناخت این گروهِ گمراه، که از زمان نبی کریم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم وجود داشته و تا آخر الزمان که آخرین فرد آنها، طبق تصریح نص، با دجال خروج میکند؛ گرفتار و گمراه نشوند. چنانچه شیخ الاسلام ابن تیمیه میگویند: «فلما شاع في الأمة أمر الخوارج تكلمت الصحابة فيهم ورووا عن النبيصلّیاللهعلیهوآلهوسلّمالأحاديث فيهم وبيّنوا ما في القرآن من الرد عليهم وظهرت بدعتهم في العامة.»١ (وقتی امر خوارج در امت منتشر شد، اصحاب رضیاللهعنهم شروع به سخن گفتن در مورد آنها نمودند، احادیث مربوط به آنها را از رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت نموده و آنچه که از قرآن در رد آنان آمده بود را بیان کردند تا اینکه بدعتشان در بین عموم مردم مشخص شد.)
اولین فردِ این گروه، بر افضل البشر، پرچمدار عدالت و هدایت بر روی کرهی خاکی، حضرت محمّد صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم خروج کرد؛ آنجا که این بیادبِ خارجی بر پیامبر بزرگوار لب گشود؛ اما در مورد اینکه اولین فتنهگرِ خوارج چه کسی بوده؟ بین علماء اختلاف هست. برخی «حرقوص بن زهیر» یا همان «ذوالخویصره» را اولین خارجی میدانند؛ اما برخی دیگر قاتلین حضرت عثمان رضیاللهعنه را اولین گروه خوارج میدانند.
طبق قول راجح، اولین خارجی و فتنهگر در زمان نبی اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم «ذوالخویصرة» بود؛ زیرا در روایت صحیح بخاری آمده: عن أبي سعيد الخدري رضياللهعنه، قال: «بينما نحن عند رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم وهو يقسم قسما، أتاه ذوالخويصرة، وهو رجل من بنيتميم فقال: يا رسول الله اعدل. فقال: «ويلك ومن يعدل إذا لم أعدل قد خبت وخسرت إن لم أكن أعدل؟!» فقال عمر: يا رسول الله ائذن لي فيه، فأضرب عنقه. فقال: «دعه، فإن له أصحابا يحقر أحدكم صلاته مع صلاتهم، وصيامه مع صيامهم، يقرءون القرآن، لايجاوز تراقيهم، يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية، ينظر إلى نصله، فلايوجد فيه شيء، ثم ينظر إلى رصافه، فلايوجد فيه شيء؛ ثم ينظر إلى نضيه، وهو قدحه، فلايوجد فيه شيء، ثم ينظر إلى قذذه، فلايوجد فيه شيء قد سبق الفرث والدم؛ ايتهم رجل أسود، إحدى عضديه مثل ثدى المرأة، أو مثل البضعة تدردر ويخرجون على حين فرقة من الناس». قال أبوسعيد: فأشهد أني سمعت هذا الحديث من رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم وأشهد أن على بن أبي طالب قاتلهم، وأنا معه، فأمر بذلك الرجل، فالتمس فأتى به، حتى نظرت إليه على نعت النبي صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم الذي نعته.٢
(ابوسعید خدری میگوید: ما پیش پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بودیم. ایشان مشغول به تقسیم مالی بودند، شخصی به نام (ذوالخویصره) که از طایفة بنیتمیم بود پیش وی آمد و گفت: ای رسول خدا عدالت را رعایت کن. پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: بدبخت چه کسی عدالت را رعایت میکند اگر من آنرا رعایت نکنم؟! اگر من عادل نباشم تو بدبخت هستی (چون کسی را به رهبری خود قبول کردهای که عادل نیست) عمر رضیاللهعنه گفت: ای رسول خدا! اجازه بده تا گردنش را بزنم، پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: او را مَکُش، این شخص دوستان و همکارانی دارد که شما نماز و روزه و رفتار نیک خودتان را در برابر نماز و روزه و رفتار آنان ناچیز میدانید (یعنی بهظاهر اهل عبادت و احسان میباشند) قرآن میخوانند، ولی اثر آن از گلویشان تجاوز نمیکند و قلبشان از فهم حکمتهای آن محروم است. از دین به سرعت خارج می شوند، همانگونه که تیر به سرعت از بدنِ شکار خارج میگردد (تیری که شکارچی با سرعت و قدرت زیاد به شکار میزند از بدنش خارج میشود) وقتی که شکارچی قسمت آهنی تیر را ملاحظه میکند اثری از خون شکار بر روی آن نمیبیند و به قسمت بند سر تیر نگاه میکند اما اثری نمیبیند قسمت چوبی و پرههای آن را مشاهد مینماید در آنها هم اثری را نمیبیند، درحالیکه این تیر از میان خون و گوشت حیوان گذشته است، (منظور این است که این تیر با چنان سرعتی از بدن حیوان خارج میشود، که هیچ اثری از خون در هیچ یک از قسمتهای مختلف تیر دیده نمیشود، در اینجا خارج شدن قرآن از زبان چنین قومی به همچون تیری تشبیه شده است؛ یعنی هیچ اثری از آثار ایمان در قلب آنها به وجود نمیآورد). نشانه و علامت برای شناخت آنان این است که یک مرد سیاهپوست همراه ایشان است که یکی از بازوهایش مانند پستان زن، یا یک پاره گوشت حرکت میکند و تکان میخورد، این قوم درحالیکه مردم دچار اختلاف هستند از اطاعتِ رهبر اسلام خارج میشوند. ابوسعید میگوید: من شهادت میدهم که این حدیث را از پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم شنیدم و شهادت میدهم که علی بن ابی طالب با آنان جنگید و من با علی بودم، دستور داد تا آن مرد سیاهپوست را بیاورند، بعد از جستجو، او را آوردند، همینکه او را نگاه کردم دیدم دارای همان اوصافی است که پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرموده بود.)
آن دسته از علماء که معتقد بودند آغاز شکلگیری خوارج از زمان رسول اللهصلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بوده و اولین خارجی ذوالخویصره بود که در تقسیم طلا بر رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم اعتراض کرد، به حدیث فوق استدلال نمودهاند. چنانچه ابن جوزی رحمهالله میگوید: «اولین خارجی و زشتترین آنها، ذوالخویصره است.» در یک لفظ دیگر آمده است که او به پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم گفت: «إعدل» یعنی: عادل باش. آنحضرت فرمود: «ويلك، من يعدل إذا لم أعدل» یعنی: وای بر تو! اگر من عادل نباشم چه کسی عادل است. بنابر این، ذوالخویصره اولین خارجیای است که در اسلام خروج کرد و علت این حرکت او این بود که وی به رأی و نظر خود راضی بود، هر چند که میدانست هیچ رأی و نظری بالاتر از نظر پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم وجود ندارد. پیروان این مرد همان کسانی هستند که با حضرت علی کرّماللهوجهه جنگیدند.۳
برخی از علماء بر این باورند که نشأت خوارج با خروج عليه حضرت عثمان و حوادث فتنهای که منجر به قتل ظالمانه و کینهتوزانة او شد، آغاز گردید و این فتنهای را که آنان ایجاد کردند، فتنة اول نامیده شد.۴
قول راجح دربارة آغاز پیدایش خوارج این است که: علیرغم ارتباط قوی بین ذوالخویصره و آشوبگرانی که علیه حضرت عثمان رضیاللهعنه خروج کردند و همچنین خوارجی که به دلیل حکمیت علیه حضرت علی رضیاللهعنه خروج کردند، اصطلاح خوارج به معنی دقیقش بر خروج کنندگان به دلیل حکمیت منطبق است؛ چون آنان یک گروه در شکل طایفهای دارای گرایش سیاسی و نظرات خاص خود بودند که یک اثر فکری و عقیدتی واضح و روشنی را ایجاد کردند و این عکس حالتهای قبل از آن بود.٥
اینگونه خوارج، فضایل و رذایل را با هم ترکیب میکنند. آنها عبادتپیشه و زاهد هستند. شبها را به عبادت میگذرانند، و به دنیا و ملذات آن رغبتی ندارند. چنانکه رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم از آنها خبر داده و میفرمايند: «گروهی در ميان شما ظهور خواهند كرد كه نمازتان را در برابر نماز آنها، روزۀتان را در برابر روزة آنان و اعمالتان را در برابر اعمال آنان، حقير میشماريد. آنها قرآن تلاوت میكنند ولی قرآن از حنجرههايشان پايينتر نمیرود….».
اما در مقابل این همه تظاهر، این گروه بسیار جاهل و نادان هستند، فهمشان از دین ناقص است و در اثر جهالت و نادانی، حقایق را درست درک نمیکنند، واقعیتها را غلط تفسیر میکنند، سطح فهمشان از دین پست است و به همین دلیل، مردم را به سرعت تکفیر می کنند.! این تکفیر، تبدیع و تفسیق امت مسلمان، ناشی از تعمق، سختگیری و تشدّد زیاد و بیموردشان در امور دین است که بعضاً با حسنات نیز تکفیر میکنند.! مثل جریان حکمیت در زمان حضرت علی رضیاللهعنه. حالانکه شدت و تعمق باعث هلاکتِ فرد میشود، تا جاییکه رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سه بار و با تکرار فرمودند: «هلک المتنطعون»؛ تعمق کنندگان (سختگیران در امور دینی) هلاک شدند.
نکتة جالب درباره نامهای مختلف خوارج این است که امام اشعری رحمهالله در مقالات چنین نقل میکند: «خوارج همان گروهی هستند که در جنگ صفین پس از اینکه حضرت علی حکمیت را پذیرفت، علیه او خروج کردند. آنان غیر از لقب خوارج لقبهای دیگری دارند که به آنها مشهور هستند؛ برخی از این لقبها عبارتند از: «حروريه»،«شراة»، «مارقة»، «محكمة». آنان به همهی این القاب جز مارقه راضی بودند. آنان انکار می کردند که همچون خارج شدن تیر از بدنِ شکار، از دین خارج شده باشند.»٦
شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارة سبب ظهور و علت اشتباهات و تأویلات باطل خوارج میفرمایند: «الخوارج الحرورية كانوا أول أهل الأهواء خروجًا عن السنة والجماعة، مع وجود بقية الخلفاء الراشدين وبقايا المهاجرين والأنصار وظهور العلم والإيمان والعدل في السراق نور النبوة وسلطان الحجة وسلطان القدرة، حيث أظهر الله دينه على الدين كله بالحجة والقدرة حيث أظهر الله دينه على الدين كله بالحجة والقدرة. وكان سبب خروجهم ما فعله أميرالمؤمنين عثمان وعلى و امن الأنواع التي فيها تأويل فلم يحتملوا ذلك وجعلوا موارد الاجتهاد؛ بل الحسنات ذنوبا وجعلوا الذنوب كفرا ولهذا لم يخرجوا في زمن أبي بكر وعمر لانتقاء تلك التأويلات وضعفهم.»٧ (خوارجِ حروریه اولین کسانی از اهل اهوا (بدعت) بودند که از سنّت و جماعت خارج شدند، درحالیکه هنوز کسانی از خلفای راشدین، مهاجرین و انصار زنده بودند، علم، ایمان و عدالت در امت منتشر بود و نور نبوت و سلطان دلایل و سلطان نیرو و قدرت برپا بود؛ چرا که الله متعال دینش را با سلطان علم و قدرت بر سایر ادیان چیره میکند، ولی با این همه (در این شرایط که دین الله چیره و غالب بود) آنها (خوارج) ظهور کردند و سبب ظهورشان آنچه که امیرالمؤمنین عثمان و على رضیاللهعنهما و کسانی که با آنان بودند انجام دادند که محل تأویل بود؛ ولی این دسته نتوانستند آن امور را بفهمند. اموری که محل اجتهاد بوده و بلکه از حسنات میباشد را از معاصی و گناهان قلمداد کردند و سپس گناه را کفر بشمار آوردند و در ادامه مرتکبین آن را تکفیر کردند و به این سبب در عصر ابوبکر و عمر رضياللهعنهم ظهور نیافتند؛ زیرا این امور تأویلدار وجود نداشت و خوارج در آن عصر ضعیف بودند.)
نکاتی که در سخنان شیخ الاسلام وجود دارد: 1. خوارج از اولین طوایف اهل بدعت هستند که خارج شدند. ۲. ظاهر بودن حجت و قدرتمند بودن اهل ایمان مانع خروجشان نشد. ۳. سبب پیدایش آنها (خوارج)، تفسیر غلط از حوادث و اتفاقاتی که تأویل دارند و برای تفسیر صحیح آن اتفاقات، نیاز به فهم عمیق از شریعت وجود دارد. ۴. خوارج، اوائل مرتکب کبیره را تکفیر نکردند بلکه به خاطر سوءفهم و سوء تفسیر از وقایع اجتهادی و حسنات که نتوانستند آن را بفهمند، آن را با سلسلة باقی به حکم بغیر ما انزل الله که در اصل کفر بود، نسبت دادند و بر اساس آن تکفیر کردند. فهم نکتة چهارم بسیار دارای اهمیت است؛ چرا که آنان در گمان خود با آن چیزی که ناقض اسلام بود، تکفیر می کردند. برای مثال بعضی از صلحها و مذاکرات با کفار در شریعت مانعی ندارد ولی این طایفه آن را ابتدا با سوءظنِ خود به تولی و پشتیبانی از کفار بر علیه مسلمین تفسیر میکنند و بر اساس آن تکفیر میکنند.