دربارهی علل و عوامل گرایش به فرقهی مرجئه دیدگاههای مختلفی ارائه شده است، به طور کلی میتوان این عوامل را به دو گروه دینی و غیر دینی تقسیم کرد:
1- عوامل دینی؛
الف. تشابه در مفاهیم دینی:
از عوامل پیدایش فرق و انشعابات درونی در میان پیروان هر دین، اختلاف نظر دربارهی ماهیت دین و تعریف مفاهیمی است که در آن به کار میرود: از جملهی این مفاهیم در اسلام، تعریف «ایمان» بود که هر گروه استنباط خاصی از آن داشت، تعریف فرقهی مرجئه از ایمان و اسلام در مقابل تعریف خوارج از این دو قرار داشت و این تعارض خود به پیدایش جریانهای فکری بعدی مانند معتزله، انجامید.
ب. مسئلهی جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوسلم:
اختلاف بر سر جانشین رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم مستقیماً ارتباطی به اندیشهی ارجاء نداشت؛ اما افراد درگیر در مسئلهی رهبری و جانشینی امت اسلامی، در معرض نقد گروههای متفاوت از نظر ایمان و کفر قرار میگرفتند که این خود باعث به وجود آمدن فرق اسلامی شد؛ خوارج، صحابهی درگیر در منازعات سیاسی و نیز مرتکبان کبیره را کافر میدانستند، شیعه میان صحابه تمایز قائل میشدند و با معیار حمایت از حضرت علی رضیاللهعنه راجع به صحابه داوری میکردند و بنیامیه و بعضی از صحابه از حضرت عثمان رضیاللهعنه طرفداری میکردند؛ در این میان، مرجئه روشی مسالمتآمیز اتخاذ کردند و با پرهیز از صدور رأی و حکم دربارهی صحابهی درگیر در منازعات سیاسی، اندیشهی جدیدی را مبنی بر ایمانِ مرتکب کبیره، وارد جامعهی اسلامی کردند؛ بنابراین، میتوان گفت: علت مستقیم پیدایش مرجئه اختلاف نظر گروههای گوناگون دربارهی صحابهی درگیر منازعات سیاسی بود که غیر مستقیم به جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوسلم مربوط میشد.
ج. سختگیری خوارج:
سختگیری دینی و سیاسی خوارج و عملگرایی افراطیشان در جامعهی اسلامی، موجب پیدایش مرجئه شد؛ این عقیده به نوعی به اباحیگری تفریطی انجامید که در مقابل عقیدهی عمومی خوارج مبنی بر کافر شدن مرتکب گناه صغیره و کبیره، به طور کلی عمل را از ایمان جدا کرد و اینگونه استنباط کرد که عمل، سود و زیانی به ایمان ندارد و مؤمن و غیر مؤمن بودن افراد را نمیتوان بر اساس رفتارشان معین کرد، بدینسان، چنانکه برخی از محققان گفتهاند: مرجئه، در حد وسط شیعه و خوارج از یک سو و بنیامیه از سوی دیگر به شمار میآید.
د. درگیریهای مسلحانه:
از دیگر سو، درگیریهای گوناگونی که از دوران خلافت حضرت علی رضیاللهعنه شروع شده بود و جامعه را گهگاهی دچار تنش و بحران میکرد، باعث شد به تدریج جامعه به مواضع آشتیجویانه و صلحطلبانهی مرجئه روی بیاورد، پیکارهای دوران خلافت حضرت علی رضیاللهعنه و قیام مختار بن ابیعبیده ثقفی از جمله درگیریها و تنشها بود، عجز تودههای مسلمان از تشخیص حق و باطل در خلال جنگهای جمل و نهروان که به دلیل سنجیدن حق با مردان و نه با معیارهای الهی واقع شده بود، به تدریج موجب سردرگمی مبارزان شد و این درست نقطهی عزیمت تکوین تفکری به نام ارجاء و جریانی به نام مرجئه گردید.
2- عوامل غیر دینی؛
الف. تأثیرپذیری از ملتهای غیر مسلمان:
در پیدایش اندیشهی ارجاء نمیتوان تأثیر اندیشههای ملتهای دیگر را بر مسلمانان سدهی نخست هجری نادیده گرفت؛ به گفتهی کِرِمِر: آموزههای مرجئه تحت تأثیر آموزههای معابد شرقی و در ارتباط با آنها بوده است. جهمیه نیز تحت تأثیر کتب یونانی قرار داشتند و برخی نیز اندیشهی ارجاء را به طور کلی، اندیشهی سهلگیرانهی هندو و ایرانی دانستهاند. این تأثیرپذیری اندیشهای، در میان رهبران مرجئیمذهب نیز دیده میشود. معبد جهنی، که از او به عنوان نخستین کسی یاد کردهاند که در بصره اعتقاد به قدر سخن به میان آورد، این اعتقاد را از یکی از مسیحیان عراق آموخته بود و غیلان دمشقی نیز آن را از معبد دریافت کرده بود.
ب. هماهنگی ارجاء با میراث جاهلی عرب:
از ویژگیهای دوران جاهلی، دینگریزی و فرار از هرگونه قید و بند و قانون و ضابطه بود؛ دین اسلام الزامات و محدودیتهایی را برای زندگی بیقید و بند جاهلی فراهم کرد.
اندیشهی ارجاء نوعی محمل دینی و اعتقادی برای توجیه هر نوع بیبندوباری و خلافکاری بود؛ ازاینرو، هم مطلوب افراد لاابالی بود و هم با میراث جاهلی توافق و هماهنگی نداشت، میراثی که هنوز به قوت خود باقی بود و سیطرهای بلامنازع داشت.
د. اندیشههای ارجائی امویان:
حاکمیت امویان در دامن زدن به اندیشهی ارجاء نقش داشت؛ نخست آنکه ایشان به ملل و غیر مسلمانان، همچون یهودیان و مسیحیان بسیار میدان دادند و این باعث شد تا آنها اندیشههایشان را در میان مسلمانان گسترش دهند؛ دیگر آنکه همانگونه که گفته شد، امویان در زنده نگه داشتن آیین و سنن جاهلی اهتمام میورزیدند؛ بنابراین، در ترویج و زنده نگداشتن اندیشههایی که با این میراث هماهنگ بود، [مانند مرجئه] نیز میکوشیدند. از طرفی، چون بنیامیه جایگاه پیشین خود را بعد از فتح مکه از دست داده بودند به اندیشهی ارجاء نیاز داشتند تا بتوانند بر اساس این اندیشه دوباره به جایگاه قبلیشان باز گردند.