نگارنده: ابوجریر
تهیه شده در مرکز فرهنگی تحقیقاتی کلمات
چکیده
مفکورۀ جدایی دین از سیاست ضعیف، سطحی و غیر معقول است؛ بلکه انکار وعدم دانش ازدلایل صریح و قطعی قرآن و سنت است در مورد موضوعات سیاسی میباشد و انکار آنها چونکه قطعیاند، کفر بواح میباشد.
این یک امر واضیح است که درقرآن برخی آیه ها است که صراحتا دلالت به سیاست میکندوبرخی آیها احکام است که بدوم محکمه وقدرت تطبیق آن ممکن نیست وبرخی از آیه ها که شدیدا حمله کرده علیه کسیکه حکم با انزل الله نمیکندپس سیاست ودین لازم وملزوم اند وسیات مان درمحور دین مان باشد نه عکس این که امروز حکام بنام مسلمان
مقدمه
انكشاف تدريجي جامعۀ مدرن «سیکولار» در غرب باعث جدايي دين از دولت گرديد واین دیدگاه که دين يك موضوع شخصي دلخواه افراد گرديد كه در رد و پذيرش آن آزادي كامل داشتند؛ بنابراين، دين هيچگونه نقش قابل بازي در امور دولت يا جامعه به سطح بزرگ ندارد. اين مفهوم دين، نزد جوامع سيكولار فعلي در سرتاسر جهان ميباشد و در هر جامعۀ سيكولار نقش دين عبارت از خدمت به اهداف شوم دولت و دولتمردان بوده، طوریکه در اروپا بعد از پیروزی روشنفکران بر رجال دین و کلیسا رایج گردید؛ پس از سقوط دولت عثمانی به سرزمینهای اسلامی گسترش سریع پیدا نمود و بعد از اشغال افغانستان توسط نیروهای آمریکایی و متحدان صلیبیاش به افغانستان توسعه یافت؛ حتی که افراد، نهادها، گروهها و احزاب اسلامگرا به شمول شورای علمای درباری افغانستان (تأسیس شدة غرب کافر) در خدمت به دولت سیکولار وارد شده، توسط طیارات بی52 و سایر اسلحههای کشتار دستهجمعیِ غرب استعمارگر کافر، به شدت فوق العادهاش در میدان مسابقه برآمدند و سخنشان به جایی کشانیده شد که دشمنان الله، رسول، اسلام و اهلش را که متحدانه با تشریک تمام نیروهای مادی، معنوی و فکریشان به منظور محو مبدأ اسلام و پیروانش در کرۀ زمین شبوروز متحدانه کار مینماید و پلان، استراتیژي و طرحهایی را در کنفرانسهای مختلف به سطح ملی، منطقهیی و بین المللی جهت حصول این اهدافشان به صورت آشکار بیان مینمایند، با وجود نصوص صریح قرآن و حدیث، دوستان بین المللی میخوانند.
سيكولارسم به شكل بسيار قوياش در غرب وجود داشته و اين مفهوم در غرب طبيعي است؛ چونكه غرب مهد و زادگاه اين پديدۀ اجتماعي ميباشد و غرب از طريق استعمار نظامي، سياسي و تبليغات وسيع اطلاعات جمعي، سمعي و بصري، اكثر ملتهاي ديگر را جهت پذيرش اين روش زندگي مجبور ساخته است، جهت درك چگونگي اتخاذ چنين مفهوم زندگي توسط غرب، در قدم نخست بايد یک سلسله حوادث تاريخي، تجزيه و تحليل گردد؛ زيرا ذريعۀ يك دسته از حوادث مسلسل تاريخي بود تا اينكه حالت فعليِ ما به وجود آمد.
ظهور جامعۀ سيكولار
در تمام مدت قرون وسطي، اروپا توسط نظام «فئودالي» بيرحم و ظالم حكمراني ميشد كه توسط شاهان، اشراف و كليسا حمايت ميگرديد و اصول فلسفي نظام فوق اين بود كه جايگاه و مقام انسان در زندگي دنيا قبلاً توسط الله جلّجلاله قضاء و مقدر شده است؛ بناءً يك آهنگر، آهنگر و شاه، شاه به دنيا آمده و سرنوشتشان قبلا تعيين و فيصله شده است و اين امر به حفظ حالت موجود كمك نموده بود و ظلم بالاي اكثريت طبقۀ غريب به سطح گستردهاش مستولي بود، اين حالت به شكل طبيعي منجر به درگيري خطرناکی ميان تابعين و دولت گرديد و قوت اين جنگ در تمام مدت قرون وسطي افزايش میيافت، به همين ترتيب، اصطلاح قرون وسطي غالباً به شكل متراف با اصطلاح قرون تاريك استعمال ميگرديد؛ زيرا اين مدت در طول تاريخ اروپائيان، تاريكترين زمان خوانده ميشود.
كليسا عادل بودن نظام «فئودالي» را متداوماً توجيه مینمود و به ذريعۀ فساد مالي، به يك نهاد قدرتمند در عرصههاي ثروت و نفوذ مبدل گرديده بود؛ چگونگي رشد ثروت كليساي كتولیك از طريق «تحايف»، يعني فروش و مبادلة جنت در مقابل طلا بسيار مشهور بود و اين گونه، فساد مالي منجر به نارضايتي مردم و بلآخره انقلاب به رهبري مارتن لودر گرديد كه بعداً وي پاپ (رهبر انقلاب) را منحيث يك خزندۀ تابانِ تبالۀ خانۀ گاو تعبير نمود، اين انقلاب باعث ايجاد اصلاحات گرديد كه به نوبۀ خود منجر به تشكيل كليساي پروتستانت شد و يك صدمۀ بزرگ و انفجار فلج كنندهاي به نهاد كليساي كتوليك بود؛ در ضمن اين حوادث، يك دورۀ اكتشافات و اختراعات نیز در اروپا به وجود آمد.
اين اكتشافات و اختراعات جديد، اكثر اوقات با آموزههاي اساسي كليسا در تقابل قرار ميگرفت؛ مثلا كشف گاليله (ریاضیدان) كه گويايي گردش زمين در اطراف آفتاب بود و نه عكس آن، كه توسط كشيشان روحاني كليسا مطرح شده بود؛ به همين نحو، كشف قارۀ چهارم به اسم استراليا، باعث بروز اختلاف شديد شد؛ چونكه مفكورة اساسي كليسا در مورد صرف موجوديت سه قاره را احتوا ميكرد و به ادامۀ آن مثالهاي متعدد ديگري از اكتشافات و اختراعات به وجود آمد؛ اما كليسا و نظام شاهي مورد حمايتش، نهايت تلاشهايشان را به منظور سركوب و جلوگيري آن جهت حفظ قدرتشان بر جامعه به كار بردند، از سوي ديگر، جامعه در حال فاصله گرفتن از عقايد متعصب دولت به خصوص كليسا بود، اين دوره، دورۀ بيداري و رنسانس بود، هنگاميكه اروپا به افتتاح افق فكرياش دست يافته بود و اكتشافات و اختراعات علمي باعث انقلاب صنعتي شد و به نوبۀ خود منجر به تغيير توازن قدرت به نفع اروپا در صحنۀ بين المللي گرديد، انقلاب صنعتي منجر به فراهم نمودن صنايع ثقيله و تهيۀ سلاحهاي قدرتمند به اروپا شد، به اين ترتيب دورۀ فتوحات و استعمار آغاز گرديد و مفكرين فوق الذکر، حركت ضد كليسا را نيز طرح و رهبری نمودند.
نيكولا ميكاولي، در كتابش تحت عنوان «شاه زاده/فرمانروا» طرح ايجاد يك دولت ملي نه دولت كليسا را شرح و بيان نمود و اروپاییها از دولت كليسا به دولت ملي رويگردان شدند و به علت سركوب شديد قدرت حاكم، خواستار آزادي بيان بسيار قوي گرديدند و دين و مذهب منحيث يك مفكورۀ خرافاتي و عقبمانده ملاحظه ميشد؛ بلآخره مفكرين و سياسيون برجسته از قبيل: جان لاك، تامس حوب، مانتيسكو و رسو دعوت به آزادي افراد نمودند و به زنجير كشيدن افراد توسط كليسا و شاه را رد كردند.
«ژان ژاك روسو»، در كتابش تحت عنوان قرارداد اجتماعي، طور ذيل بيان نمود: «انسان آزاد تولد شده است؛ ليكن او در هرجا به زنجير كشيده شده است.» اين اصطلاح به معني اين بود كه انسان در تصميمگيري سرنوشت آزاد بوده و توسط خدا قضاء و مقدر نشده است؛ بناءً انسان آزاد بوده و در ذاتش خوب و پاك ميباشد و دولت است كه انسان را غلام ساخته است؛ بناءً وي در زنجير كشيده شده و دولت بدون رضايت انسان وجود دارد؛ بنابراين، بدبيني و روگردانيدن از نظام «فئودالي» و حركت به طرف يك جامعۀ آزاد (منشأ گرفته از مفکورههای این روشنفکران کافر) كه در آن تمام شهروندان بتوانند از طريق پروسۀ تصميمگيري سرنوشتشان را تعيين نمايند، به وجود آمد و «روسو» بود كه بلآخره انقلاب فرانسه را تحريك نمود و منجر به سقوط نظام شاهي ظالم و كليسا گرديد و نظام پارلماني تأسيس شد، قدرت شاه به طور سادهاي مانند يك دست نشانده كاهش يافت و كليسا از قدرتش محروم گرديد و از این به بعد، جامعة سيكولار تشكيل شد.
عين همین روند در ساير نقاط اروپا نیز به وقوع پيوست، شاهان به دستنشاندگان مبدل گرديدند و نقش كليسا به امور مراسم عبادي محبوس شد. قدرت واقعي حالا به دست پارلمان كه اساساً توسط نهادهاي بزرگ بازرگاني حمايت ميشد، افتاد، از اين به بعد، نقش كليسا به امور عبادي و اخلاقيِ فردي متمركز و از دولت دور گرديد. مسيحيتی که قرون متمادی تمام امور اروپاییها را تنظیم و پیش میبرد به یک دین شخصي مبدل شد که فعلاً به يك موضوع شخصي مرتبط به امور عبادي و اخلاقي فردي، مبدل گردیده است. به اين ترتيب، دين يك مفهوم جديد گرفت، طوريكه نقش و اثر آن كاملاً از دولت و جامعه به سطح گستردهاي دور گرديد و مردم به پذيرش ارزشهاي جديد و الهام گرفتن از طرز ديد روشنفكران، سياسيون، مفكرين و نويسندهگان جديد که مداخلۀ خالق را در امور عامه مطلقاً رد میکردند، آغاز نمودند؛ بنابراين، دقيقاً جاي تعجب نيست، اگر از دين فقط نامی برده شود و منحيث يك موضوع خالص فردي ملاحظه گردد.
از آنجایيكه دوري مردم از كليسا به خاطر همكارياش با قيصرها و تحكيم نظام «فئودالي» اروپا يك موضوع طبيعي بود، اين دوري مردم از كليسا و نظام فئودالي، ذريعۀ دو عامل ديگر ذيل بيشتر تقویت گرديد:
نخست، طوريكه قبلاً ذكر شد، اكتشافات و اختراعات ساينسي منتج به درگيري مستقيم با آموزههاي اساسي كليسا گرديده بود، اين موضوع شك قويي را در مورد صحت و اعتبار «انجيل» به وجود آورد؛ در نتيجه اعتقاد مردم به كليسا ضعيف شد.
دوم اینکه يك حكومت جديد سيكولار، همراه با اكتشافات جديد ساينسي و انقلاب صنعتي شكل گرفت كه منجر به ايجاد اروپاي قوي و ثروتمند گرديد؛ سرانجام يك دورة ظلم استعمار آغاز شد، يعني اينكه اروپا از اثر استفاده و بهرهبرداري منابع ملتهاي ديگر بسيار قوي و ثروتمند شده بود و موقعيت جامعۀ سيكولار مذبور به شكل عالياش ایجاد شده بود و اين تجربة اروپاییها باعث اتخاذ يك حالت خصومتآميز و دشمني خاصاً عليه مسيحيت و دين در عموم گرديد و كليسا نه تنها اينكه از نظام «فئودالي» ظالم پشتيباني ميكرد؛ بلكه اروپا را به علت عقايد متعصباش از پيشرفت نيز بازداشته بود كه استوار بودن آن بر گمان و خرافات ديگر ثابت شده بود. به اين ترتيب، مفكورۀ مدرن اروپاییها شكل گرفت، حالا سوالي كه فعلاً بروز ميكند اين است كه آيا اين معقول است تا تمام اديان را به اساس تجربيات گرفتهشدة محض از مسيحيت، قضاوت و حكم نمود! متأسفانه، اين عملي است كه غرب دقيقاً انجام داده است، آيا بهتر نبود كه نسبت به ترك سادۀ مسيحيت و رسيدن به حل وسط محض، ایدولوژی الترنيتف را كه استوار به تعقل ميبود، جستجو ميكردند؟ بهخاطری که حل وسط وجود خالق را بهطور قطعي رد نكرد؛ بلكه صرف نهادهاي مذهبي كليسا را از امور زندگي كنار زد و كليسا به نمايندگي از دين، يك نقش محدود در جامعه برايش داده شد و به دولت، نقش جدا از كليسا اعطا گردید؛ بنابراين، نقش سياست و نقش كليسا در امور زندگي تفكيك گرديد و سياست از دين جدا ساخته شد.
باید یادآور شد که این عکس العمل روشنفکران، سیاسیون، مفکرین و نویسندگان جدید که مردم اروپا را علیه کلیسای کتولیک و دولت فئودالی رهبری مینمودند و در نتیجه مداخلۀ دین را از جامعه و دولت به صورت گستردهاش جدا و دور کردند، استوار به کدام دلیل فکری نبود؛ بلکه این عملکردشان یک عکس العمل محض در مقابل ظلم نظام «فئودالی» و همکاری پاپهای کلیسای مذهب کتولیک از نظام مذبور بود.
مفهوم دين
اين درست نيست كه در مورد تعريف دقيق دين، بحث اكادميك صورت گيرد؛ بلكه مهم است تا مفهوم جامعه از دين درك گردد، طوريكه بيان گرديد، انكشاف و ظهور جامعۀ «سيكولار» در اروپا منتج به تضعيف سلطه و نفوذ مقام دين شد، متعاقباً اين حوادث باعث گرديد تا اروپاییها از طريق استعمار، رهبري جهان را حاصل نمايند، تا در عوض ثروت و رفاه بيشتري را با استثمار ملتهاي ديگر ايجاد كننند. ذكر دين به افراد سيكولار مدرن منجر به حدس و گمانهاي افكار ذيل ميشود:
دين يك رابطۀ شخصي ميان انسان و خالقش ميباشد، يعني اينكه دين با جامعه كدام ارتباطي ندارد و بايد از سياست جدا نگه داشته شود، اين مفكوره از در حاشيه قرار دادن تدريجي كليسا از امور زندگي ناشي گرديده است.
اصول دين بر خرافات، گمان و ترس استوار ميباشد؛ زیرا انسان به تشريح حوادث طبيعي و زندگياش با كائنات قادر نبوده، بلکه انسان صرف از طريق استفادۀ علوم ساينسي و عقل، پيشرفت كرده ميتواند.
دين يعني اينكه هيچ جايی براي افكار متفاوت وجود ندارد و وسيلۀ تحت انقياد درآوردن آزادي بيان و عقيده ميباشد و اين مهفوم به شكل خاصش از رفتار كليساي كتولیك اسپانيا در تفتيش عقايد مذهبي، كشتار دستهجمعي «پروستانتها» و ديگر مخالفين اصول كليسای کتولیک و خونريزي شديد در جنگهاي مذهبي اواخر قرن 15 ميلادي، ناشي گرديده است. صرف توجه به آرزوهاي كشيشان بدون در نظر داشت افكار عامه كفايت ميكرد. نظام موجود به مردم خدمت نميكرد؛ بلكه صرف در خدمت اشراف كه در قدرت بودند، قرار داشت، اين افكاري است كه در اذهان افراد جوامع سيكولار غرب و نخبگان سيكولار منافق كشورهاي اسلامي تسلط دارد.
ديدگاه اسلام در مورد دين و جامعه
مفهوم بالا در مورد اسلام كاملاً ناسازگار ميباشد، تمام انبياء، از آدم علیهالسلام گرفته تا محمد صلیاللهعلیهوسلم فرستاده شده بودند، تا اينكه نه تنها امور افراد؛ بلكه امور جامعه را به سطح وسيعاش رهبری و اصلاح نمايند و تمام انبياء با پيام وحدانيت و توحيد با قوانين و مقررات، جهت اداره و تنظيم امور جامعه و افراد، فرستاده شده بودند؛ بنابراین، با رشد و پيچيدهشدن جوامع، يك مجموعۀ قوانين جديد از جانب الله جلجلاله به انبياي بعدي فرستاده ميشد. هيچ نبيي اصلاً به شخصي بودن دين و اينكه اعمال از عقيده جدا ميباشد، دعوت نكرده است و در مورد اينكه اديان به حدس، گمان و اوهام استوار ميباشد، به ادياني صحت دارد كه اصل كتبشان (تورات و انجيل) گمشده يا توسط انسانها تحريف شده است و قرآن به اين حقيقت گواهي داده و بيشتر از آن اينكه قرآن، با كشفيات و اختراعات دقيق در تناقص قرار ندارد و در عوض، بشريت را جهت پيدا نمودن تناقصات، طور ذیل چلنج داده است: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً» [82:4]؛ (آيا [اين منافقان] دربارۀ قرآن نميانديشند [و معاني و مفاهيم آن را بررسي و وارسي نميكنند تا به وجوب اطاعت الله جلجلاله و پيروي امر تو پي ببرند و بدانند كه اين كتاب به سبب ائتلاف معاني و احكامي كه در بر دارد و اينكه بخشي از آن مؤيّد بخش ديگري است، از سوي خدا نازل شده است؟] و اگر از سوي غير خدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراواني پيدا ميكردند.)
هيچ جامعهاي آزادي مطلق و بيان افكار مختلف را اجازه نميدهد؛ ازاينرو، هر جامعه كه ادعاي اجازۀ آزاديِ بيان را مينمايد، يك دروغ آشكار و رياكاري ميباشد؛ زيرا براي اينكه جامعه درست عمل نمايد، بايد قيود و محدوديتهايی داشته باشد، در غير آن باعث هرج و مرج ميگردد و مردم در جامعه آزاد نبوده و افراد مختلف داراي ظرفيتهاي مختلفاند. تمايل به يك جامعۀ آزاد منجر به ظلم بر افراد ضعیف توسط قدرتمندان مي شود؛ بناءً براي جلوگيري از آن، جامعه به قوانين و مقررات ضرورت دارد؛ بنابراين، مفكورۀ جامعۀ آزاد يك افسانه بوده و هرگز واقعيت نداشته و در آينده هم نخواهد داشت.
آزادي زياد جامعه بر ضد طبيعت انسان بوده و بيشتر به حيوانات نسبت به انسان مناسب است، باوجودیکه جوامع دیموکراتیک در غرب، ادعای آزادی بیان و سایر آزادیها را مینمایند، متفاوت از سایر انواع جوامع دیگر از قبیل: جامعۀ دیکتاتوری، جامعۀ شاهی یا جامعۀ مستبد دینی نمیباشند؛ چونکه اگر قانونگذاری تمام این نوع جوامع مورد ارزیابی قرار گیرد، دارای قوانین، مقررات و آزادی منحصر به فرد خود میباشند؛ بنابراین، انسان میتواند ادعا نماید که در جوامع قرون وسطی، اظهار مفکورههای مختلف نظر به عصر حاضر بیشتر وجود داشت؛ اما وجود آزادی بیانِ مطلق، وجود نداشت و هرگز هم نخواهد داشت، واقعیت موضوع این است که هر جامعه بیان دیدگاههای مختلف را تا زمانیکه ساختار قدرت را تحدید نکند، اجازه میدهد.
بناءً دلیل وجود افکار متنوع در مورد ارزشهای دینی بعد از دورۀ رنسانس، وجود ساختار دولت به اساس غیر دین بود؛ به همین ترتیب تحت حکمروایی اسلام، آزادی بیان در مرزها و حدود شرعیت طوریکه مکاتب مختلف فقه، اصول فقه، علوم، تاریخ و غیره در طول تاریخ دولت اسلامی توسعه نموده است، وجود داشت و علاوه بر آن، مباحث و گفتوگوهای بزرگ در بغداد، کوفه، مدینه، سمرقند و دیگر نقاط جهان دایر میگردید.
مفهوم سیاست
چونکه در مورد معنی دین تا اندازهای معرفت حاصل گردید؛ بناءً جا دارد تا مفهوم سیاست تجزیه و تحلیل شود و به صورت عموم، سیاست در اصطلاح به شکل خالصاش به معنی مبارزه جهت حصول قدرت و حکومت درک شده و با حکمرانی و حکومت بالای یک ملت ارتباط میگیرد؛ بنابراین، حزب سیاسی آن است که بهخاطر حصول قدرت و حکومت مبارزه میکند، این تعریف اکثر روشنفکران مانند میکاولی بود که سیاستمداران معاصر از آن الهام گرفته است. به اساس کتابش «شاهزاده/حکمران» یک سیاستمدار باید که زیرک و فریبنده باشد و برای حصول قدرت مبارزه نماید و ماهیت واقعی سیاست با امور جامعه و چگونگی تنظیم آن ارتباط دارد. کار و وظیفۀ هر حکومت مبارزه محض جهت نگهداری، حصول قدرت و خودستائی، باوجودیکه اینها از مشوقهای اولیة اکثر سیاستمداران امروز میباشد، نبوده؛ بلکه عبارت از رعایت و پیشبرد امور جامعه به سطح گسترهاش میباشد. در زبان عربی عبارت «سیاسة» که از ریشة واژهی «ساسا» مشتق شده است، به معنی «سیاست» مورد استفاده قرار میگیرد و مفهوم «ساسا» عبارت از رعایت امور اسپها، یعنی حیوانات میباشد و این واژه به صورت تدریجی به معنی رعایت امور مردم انکشاف نمود.
اسلام مفکورۀ چگونگی تنظیم جامعه را بیان نموده؛ بنابراین، مفکورۀ جدایی دین از سیاست کاملاً مصنوعی، ساختگی و تولید تاریخ بدبخت اروپاییها تا تولید فکری میباشد.
تمام انبیاء از جانب الله جلجلاله منحیث رهبران، جهت اصلاح جوامع فرستاده شده بودند. حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم بعد از 13 سال مبارزة فکری، دولت را پس از هجرت در مدینۀ منوره ایجاد و امور جامعه را تنظیم میکرد و پیمانهای مختلف را بسته، احکام شرعی را تطبیق، اعلان جنگ و صلح، فرستادن و پذیرفتن سفرا را عهدهداری و تمام این امور را به اساس وحیای که از طرف الله جلجلاله برایش نازل میشد، اجراء مینمود.
ابزار و وسایل که جهت منحرف ساختن امت اسلامی در جهان اسلام توسط مزدوران غرب استفاده میشود!
امروز حکومتهای موجود در جهان اسلام وسایل مختلف را جهت جدا نگهداشتن دین از سیاست به کار میبرند که بعضی از آنها عبارت اند از:
نخستین طریقه که استقاده مینمایند، توسعة مفکورهای که دین خالصاً یک موضوع انفرادی جهت حل مشکلات فردی است، میباشد و این طریقه از طریق تلویزیون، رادیو، اخبار، مجلات، کتب، سایر وسایل رسانههای جمعی و علمای درباری که مصروفیتهای متعددی در نهادهای دولتی دارند، پیشبرده میشود.
تعداد زیادی حرکتهای اسلامی از طریق تمویل حکومتهای جهان اسلام که توسط غرب استعمارگر کافر کنترول میشود، جهت توسعة سیکولارسم در اسلام تأسیس گردیده است. این حرکتها تمایل دارند تا خود را صرف در امور فردی از قبیل: نماز، روزه، حج، اخلاق وغیره محبوس دارند و در موارد ظلم، فساد و عدم تطبیق اسلام و سایر بیتوجهیهای حکام خاین و مزدور حکومتهای سرزمینهای اسلامی خاموشی اختیار مینمایند. به این ترتیب، آنها امت اسلامی را تشویق مینماید که در مقابل بیرحمی، ظلم، عدم تطبیق احکام اسلام و خیانت رژیمهای موجود در جهان اسلام موقف تحمل، بردباری و پسیف را اختیار نمایند. آنها امور سیاسی را کاملاً نادیده گرفته و استدلالشان به جای رسیده که سیاست را در جملۀ فساد و تفرقه، طبقهبندی نمودهاند که نباید در موردش بحث صورت گیرد و این ادعایشان با وجود احکام صریح ذیل قرآن صورت میگیرد: «وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» [77:28]؛ (بهوسيلة آنچه خدا به تو داده است، سراي آخرت را بجوي و بهشت جاويدان را فرا چنگ آور و بهرة خود را از دنيا فراموش مكن و بدانكه تو هم حق حيات داري و بايد از امتعه و لذتهای حلال استفاده كني و به خويشتن برسي؛ همانگونه كه خدا به تو بخشيده است و در حق تو نيكي كرده است، تو نيز به ديگران ببخش و به ايشان نيكي كن و در زمين تباهي مجوي كه خدا تباهكاران را دوست نميدارد.)؛ «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ» [3/110]؛ (شما [اي پيروان محمّد] بهترين امّتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شدهايد، تا مادامیكه امر به معروف و نهي از منكر مينمائيد و به خدا ايمان داريد.)
با تمویل بعضی از گروههای نامنهاد اسلامی، حکومتهای جهان اسلام سعی برای خنثی نمودن دعوت و جهاد تأسیس نظام اسلامی مینمایند و دولتهای جهان اسلام به این گروهها مقامهای مختلف را تقدیم نموده و از طریق آنها برنامههایی را برای اسلامی ساختن کشور ایجاد نموده و کشور را منحیث یک دولت کاذب اسلامی لقب میدهند که یک دولت ناکام ثابت شده و به این ترتیب امت مسلمه را از تفکر ایجاد دولت اسلامی منحرف میسازند؛ این گونه حکومتها در سرزمینهای اسلامی به هیچ وجه نظام اسلامی نبوده و از نظام اسلامی نمایندگی نمیکنند و امیرالمؤمنینی در جهان وجود ندارد؛ بلکه در عوض امیرالمؤمنین و یا خلیفه، رئیس جمهوران، صدر اعظمان و رهبران روحانیاند که بعضی احکام شرعی را مطابق هوای نفس خویش و خشنودی رهبری کفری جهان تطبیق نموده و اکثر امور عمده و اساسی دیگر را به اساس قوانین، مقررات و فقه غربی که از ایدولوژی بشری (کپیتالسم) غرب کافر استعمارگر منشأ گرفته و سراسر، در کلیات و جزئیات با ایدولوژی اسلام عزیز در تناقص آشکار قرار دارند، تطبیق مینمایند.
تمویل مساجد از طریق ادارۀ مساجد (وزارت حج و اوقاف) وسیلة دیگر است که به منظور محدود کردن، تحت کنترول درآوردن و فرونشاندن فعالیتهای حرکات اسلامی مورد استفاده قرار میگیرد. کشورهایی از قبیل: سعودی، کویت و مصر سرمایه و امامهای مساجد در کشورهایی مانند: انگلیستان، فرانسه، الایات متحدة آمریکا، جرمنی و… را به منظور خنثی نمودن و فرونشاندن فعالیتهای جوانان مسلمان درین کشورها جهت ایجاد نظام اسلامی در جهان اسلام تهیه و فراهم مینمایند که یکی از نمونههای بزرگش کمک بیشتر از 100 ملیون دالری حکومت عربستان سعودی به دولت افغانستان جهت ایجاد یک مسجد بزرگ در سرتبه مرنجان با تمام امکانات آن در مساحت 160 کیلومتر مربع میباشد، مثال واضح اهمیت ارتباط تنگاتنگ و جدائی ناپذیر سیاست و دین عبارت از کارکردهای خلافت اسلامی در یک مدتزمان دوامدار ثابت، برای بیشتر از 13 قرن متوالی، از ایجاد دولت در مدینه توسط رسول الله صلیاللهعلیهوسلم در سال 622 میلادی تا منحل شدن آن در سه مارچ سال 1924 میلادی، ذریعۀ مصطفی کمال، مفتون ایدولوژی کپیتالیزم منحط غرب استعمارگر کافر، میباشد.
نظام اسلامی بود که در این مدت طویل عدالت، ترقی، پیشرفت، صلح و آرامش فکری را برای مسلمانان و غیر مسلمانان همزمان تضمین نموده بود و در آن، تمام امور مردم به اساس قوانین خالق، نسبت به قوانینی که از مفکورة محدود انسان همراه با تمام تبعیضات، نواقص، کاستیها و در نظر داشت منفعت شخصی استوار است، تنظیم و پیشبرده میشد.
نتیجه گیری
نه تنها اینکه مفکورة جدایی دین از سیاست ضعیف، سطحی و غیر معقول است؛ بلکه دلایل بسیار صریح و قطعی در قرآن و حدیث وجود دارد که در مورد موضوعات سیاسی میباشد و انکار آنها چونکه قطعیاند، کفر آشکار میباشد.
در قرآن قوانین و مقررات متعددی دیده میشود که مسایل نکاح، طلاق، میراث، جهاد، زکات و غیره را تحت پوشش قرار میدهد و تمام این احکام هرگز بدون قدرت سیاسی در جامعه تطبیق شده نمیتواند و در طول مدت طویل حاکمیت خلفای راشده، اموی، عباسی و عثمانی این احکام جهت رعایت و تنظیم امور مردم تطبیق میگردید، چگونه امکان دارد که قطع دست سارق، سنگسار زانی، جمعآوری زکات، خراج، اعلان جهاد و تابع ساخت قدرتهای طاغوتی و استعمارگر کافر غرب به پرداخت جزیه صورت گیرد و فساد، کفر و سرکشی از اوامر و نواهی الله جلجلاله در سراسر کرة زمین بدون موجودیت یک دستگاه قدرتمند سیاسی اجراء گردد؟ خود رسول صلیاللهعلیهوسلم احکام مربوط به این مسایل را بیشتر از 1400 سال قبل تطبیق میکرد و این خود نشان میدهد که سیاست بخش بسیار نزدیک و مهم اسلام میباشد، یعنی عقیدۀ اسلام یک عقیدة سیاسی است.
دلایل بسیار صریح و قطعی در رابطه به حکمرانی به اسلام در قرآن و حدیث وجود دارد که بعضیشان به حیث مشت نمونه خروار قرار ذیل ذکر میگردد:
«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» [5/44]؛ (و بدانيد هركس برابر آن چيزي حكم نكند كه خداوند نازل كرده است [و قصد توهين به احكام الهي را داشته باشد] او و امثال او بيگمان كافراند.)
«فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيما» [4/65]؛ (اما نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمیآیند، تا اینکه تو را در اختلافات و درگیریهایشان به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسیلم [قضاوت تو] باشند.)
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ» [4/59]؛ (اي كسانيكه ايمان آوردهايد! از خدا [با پيروي از قرآن] و از پيغمبر [خدا با تمسّك به سنّت او] اطاعت كنيد و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمایيد [مادامیكه دادگر و حقگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند] و اگر در چيزي اختلاف داشتيد، آن را به خدا [با عرضه به قرآن] و پيغمبر او [با رجوع به سنّت نبوي] برگردانيد، تا در پرتو قرآن و سنّت، حكم آن را بدانيد؛ چرا كه خدا قرآن را نازل و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است؛ بناءً بايد چنين عمل كنيد.)
اکثر علمای مذاهب حنفی، شافعی، حنبلی، مالکی و غیره مکاتب فکری موافقاند که استناد آیۀ فوق «اطاعت از اولی الامر» مربوط به خلیفه میباشد و بعد از رحلت رسول صلیاللهعلیهوسلم، صحابه رضیاللهعنهم گرد هم آمدند و حتی قبل از تدفین جنازۀ رسول صلیاللهعلیهوسلم یک خیلفه را از میانشان تعیین نمودند، آنها که از نزدیکترین افراد نسبت به رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بودند، در مورد فرضیت تعیین خلیفه اتفاق کردند و به این ترتیب از همان آغاز تاریخ اسلام قدرت سیاسی تصدیق و تطبیق میگردید.
احادیث زیادی نیزدر مورد خلیفه وجود دارد که بعضی از آنها در اینجا قابل ذکر است:
مسلم از طریق نافع از ابن عمررضیاللهعنه روایت کرده که وی فرمود: از پیامبرصلیاللهعلیهوسلم شنیدم که میفرمودند: «من خلع یداً من طاعة لقی اللّه یوم القیامة لا حجة له و من مات و لیس فی عُنقهِ بیعةٌ مات میتَةً جاهلیة»؛ (کسیکه از اطاعت [با امیرالمؤمنین] دست کشید، در روز قیامت طوری با الله روبهرو میشود که دلیلی نداشته باشد و هرکه در حالتی بمیرد که بیعت [با امام یا امیرالمؤمنین] در ذمة وی نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است.)