در ماه رمضان سال سیوهفت هجری، بنابر توافق قبلی، زمان ملاقات حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص فرا رسید و آنان در محل مقرر حضور یافتند. حضرت علی چهارصد نفر را به ریاست حضرت عبدالله بن عباس برای حضور در این نشست اعزام كرد. حضرت معاویه نیز چهارصد نفر را به محل نشست فرستاد كه عبدالله بن عمر در میان آنان بود.
بعضی از مسلمانان خواهان شركت دادن سعد بن ابیوقاص (رضیاللهعنه) در این گفتوگوها بودند و بعضی نیز از او میخواستند كه برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان و پایان نزاع مقام خلافت را بپذیرد. اما او خود را از این حوادث كنار كشیده بود و از هیچ یك از طرفین جانبداری نمیكرد.
اولین نشست حكمیت برگزار شد و دو طرف راجع به راهكارهای مختلف برای حل و فصل نزاع پیش آمده به بحث و بررسی پرداختند.
نباید فراموش كرد كه در آن شرایط كه جلسه حكمیت در أذرح در حال برگزاری بود، خلیفه مسلمین تنها امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (رضیاللهعنه) بود، و حضرت معاویه نه مدعی احراز مقام خلافت بود، نه خود را در مقام امیرالمؤمنین نهاده بود و نه اتباع و هوادارانش با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت كرده بودند.
منظور این است كه دو طرف نزاع و اختلاف هر دو خلیفه و امیرالمؤمنین نبودند، بلكه یك طرف نزاع حضرت علی خلیفه و امیرالمؤمنین بود كه اكثریت مسلمانان با او بیعت نموده و عدهای هم مانند مردم شام به رهبری حضرت معاویه بیعت با او را مشروط به مجازات شورشیان گردانیده بودند.
حضرت معاویه در مورد اهلیت و شایستگی حضرت علی برای مقام خلافت اعتراضی نداشت، و به خود به عنوان جایگزینی برای حضرت علی نگاه نمیكرد، بلكه انتقادش در مورد پارهای از تصمیمگیریهای حضرت علی بود،از جمله شتاب در عزل و نصبها و عدم مجازات مجرمان شورشی، آن هم در شرایطی كه هنوز بسیاری از مردم با او بیعت نكرده بودند. حال با ملاحظه آنچه گفته شد، به جریان اولین نشست حكمین نگاه میكنیمتا به حقیقت موضوع بیشتر پی ببریم.
واقعیت موجود فراروی حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص این بود كه گروه زیادی از مردم با حضرت علی (رضیاللهعنه) بیعت نموده و خود را ملزم به اطاعت از او میدانستند، و از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان شام و در رأس آنها حضرت معاویه نه بر پایه عدم شایستگی حضرت علی و نزاع با او بر سر خلافت هنوز با ایشان بیعت نكرده بودند، و بر این باور بودند كه انتخاب ایشان از طریق اصول صحیح اسلامی (مورد نظر آنان) صورت نگرفته و تعدادی از اصحاب هنوز با ایشان بیعت نكردهاند. از طرف دیگر احكام الهی را در مورد شورشیان فتنهگر و مجرم به اجرا نگذاشته و در عین حال بسیاری از آن جنایتكاران خود را در میان سپاهیان ایشان جای داده و در كنار ایشان شمشیر میزدند.
از نظر آنان انتخاب حضرت علی (رضیاللهعنه) عملاًبه ایجاد تفرقه انجامیده بود و زمینه را برای جنگهای داخلی از جمله جنگ جمل كه در آن چندین هزار نفر كشته و زخمی شدند و همچنین جنگ صفین كه در آن بنابر یك روایت هفتاد هزار نفر كشته و تعداد بسیار زیادی زخمی شدند، فراهم كرد.
از نظر مخالفان حضرت علی (رضیاللهعنه) این سؤال مطرح بود كه با توجه به این همه حوادث و جنگهای خونینی كه پس از انتخاب ایشان به عنوان امیرالمؤمنین در میان مسلمانان روی داده است، و از طرفی بسیاری از مسلمانان هنوز با ایشان بیعت نكردهاند، اگر ایشان همچنان خلیفه باشد و اوضاع نیز همچنان نابسامان و جنگ و نزاع میان مسلمین ادامه داشته باشد، آیا بهتر نیست كه ایشان از مسئولیت خلافت صرفنظر نمایند و تصمیمگیری در این مورد را به اهل حل و عقد متشكل از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بسپارند تا شخص مناسبی كه همه مسلمانان در مورد وی اتفاقنظر داشته باشند به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد.
این موضوع توسط حضرت عمرو بن عاص و حضرت ابوموسی اشعری، در اجتماع «أذرح» مورد بحث و بررسی قرار گرفت. پس از گفتوگوهای بسیار، حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص در این مورد به توافق رسیدند كه تصمیمگیری در مورد خلافت را به اهل حل و عقد و اصحابی كه هنوز در قید حیات هستند و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا هنگام فوت خود از آنان راضی بود، بسپارند؛ شورایی متشكل از خود حضرت علی، سعد بن ابیوقاص، سعید بن زید و عبدالله بن عمر (رضیاللهعنهم) كه در شورایی كه حضرت عثمان را به خلافت انتخاب كرده بودند، مشاركت داشتند.
آنان توافق كردند كه اصحاب مذكور برای تصمیمگیری در مورد خلافت در «أذرح» تشكیل جلسه دهند و از میان خود یكی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب و با او بیعت نمایند تا پس از آنان همه مسلمانان در سرتاسر سرزمینهای اسلامی با ایشان بیعت كنند.
اتفاقنظر آنان در این مورد به معنای آن بود كه حضرت علی تا تشكیل جلسه شورای حل و عقد، مدعی مقام خلافت و فرمانروایی بر تمام سرزمینهای اسلامی نباشد، اما در صورتی كه بار دیگر از طرف شورای حل و عقد به عنوان خلیفه برگزیده شد همه با او بیعت خواهند كرد و در غیر این صورت هر كسی كه به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد حضرت علی نیز با وی بیعت كند.
حكمین همچنین توافق كردند كه تا موعد اجتماع و نشست اهل حل و عقد برای انتخاب خلیفه حضرت علی (رضیاللهعنه) به اداره امور ممالكی مانند عراق و حجاز و یمن بپردازد، و حضرت معاویه نیز امور مربوط به شام و مصر و شمال آفریقا را سروسامان دهد و جنگ را پایان یافته تلقی كنند.
حضرت عمرو بن عاص بخشی از گفتوگوهایی را كه میان او و ابوموسی اشعری در نشست تحكیم روی داده بود، در پاسخ به پرسش حضین بن منذر توضیح داده است. حضین بن منذر از حضرت عمرو بن عاص پرسید: در اجتماع حكمیتی كه به تو و حضرت ابوموسی اشعری سپرده شده بود، میان شما چه گفتوگوهایی انجام گرفت؟
حضرت عمرو بن عاص گفت: بسیاری در مورد گفتوگوهای ما سخنهای گزافی گفتهاند، اما سوگند به خداوند، بسیاری از آنچه را آنان گفتهاند، درست نبوده است من به حضرت ابوموسی گفتم: نظر تو در مورد خلافت چیست؟ ایشان گفت: من بر این باورم كه آن عده از اصحابی كه رسول خدا با خشنودی از آنان از دنیا رفت، از میان خود یكی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب كنند.
به او گفتم: نقش من و معاویه در ارتباط با آن چیست؟ حضرت ابوموسی گفت: كسی كه به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردید برای سروسامان دادن امور از شما هم یاری بخواهد، اگر هم نیازی به شما نداشت، مسئولیت از دوش شما ساقط میشود.
حضرت ابوموسی نیز در مورد حضرت عمرو بن عاص میگوید: او خود را مورد ملامت قرار میداد و سرزنش میكرد و راجع به سیرت درخشان خلافت ابوبكر صدیق و عمر فاروق (رضیاللهعنهما) سخن میگفت.
متأسفانه برای اجرای موارد مورد اتفاق حكمین گامهای عملی برداشته نشد و حاصل گفتوگوها و حكمیت آنان موجب رضایت طرفین قرار نگرفت و بزرگان اصحاب برای انتخاب خلیفه نتوانستند گرد هم بیایند و اوضاع میان حضرت علی و حضرت معاویه همچنان به صورت قبلی باقی ماند حضرت علی (رضیاللهعنه) در ممالك زیر سلطه خلافت خویش دخل و تصرف مینمود، و حضرت معاویه نیز در مناطق و ممالكی كه زیر فرمانروایی وی قرار داشت دخل و تصرف میكرد، و دخل و تصرف او در مقام استانداری بود نه به عنوان مدعی خلافت. اما متاركه جنگ میان آنان همچنان پابرجا بود. بدین ترتیب جریان حكمیت بدون آنكه مشكل موجود را حل و فصل كند، پایان یافت.
پس از پایان نشست حكمیت، سرزمین شام زیر حاكمیت حضرت معاویه در آرامش قرار داشت و همه از او اطاعت میكردند. اما حضرت علی (رضیاللهعنه) با مشكل رو به افزایش خوارج روبرو گردید و در پی آن جنگ نهروان رخ داد. سرانجام حضرت علی (رضیاللهعنه) در پی توطئه تروریستی خوارج، با شمشیر زهرآلود فردی شقی و نگونبخت به نام عبدالرحمن بن ملجم خارجی در بامداد روز جمعه هفدهم رمضان سال چهل هجری بر دروازه مسجد كوفه زخمی گردید و شب 19 رمضان دعوت حق را لبیك گفت و به شهادت رسید.
پس از شهادت حضرت علی (رضیاللهعنه) مردم عراق با حضرت حسن (رضیاللهعنه) بیعت كردند. اوضاع چنان پیش میرفت كه نزدیك بود رویارویی دیگری میان سپاه عراق و شام رخ دهد. دو طرف تحركاتی را نیز آغاز كردند، اما در میان سپاه عراق هرج و مرج پیش آمد و آنان از دستورات حضرت حسن (رضیاللهعنه) سرپیچی كردند و همین امر باعث شد تا ایشان به فكر مصالحه با حضرت معاویه بیفتد و به همین منظور نامهای برای وی فرستاد. سرانجام پس از مذاكراتی، در ماه ربیعالاول سال چهلویك هجری بین حضرت حسن و حضرت معاویه قرارداد صلح امضا شد و حضرت حسن به نفع حضرت معاویه از مقام خلافت كنار رفت، و این سال، «سال همبستگی» میان تمام مسلمانان نام گرفت.