آشنایی با تعصب و ملیگرایی (نشنلیزم) و تفاوت آن با دین اسلام
نویسنده: ابوجریر
با توجه به ضررهایی که تعصب در زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد، خداوند متعال بر بندگانش لطف کرده و آن را حرام دانسته است. خداوند متعال حفظ روابط اجتماعی را بر روی دو اصل قرار داده است: ۱. حفظ رابطهی برادری و همفکری؛ (حفظ این ارتباط، رابطهی میان افراد جامعه را بسیار مستحکم میسازد.) ۲. حفظ حقوق واحترام به جان، مال و ناموس دیگران؛ بنابراین، هر سخن و عملکردی که باعث بر هم زدن و یا پایمالی این دو اصل شود، از نظر اسلام حرام بوده و مجرم، بر اساس قانون مجازات میشود.
دین اسلام، هرگونه تعصب را مورد نکوهش قرار داده و به وحدتِ فکری، اجتماعی و سیاسی فرا میخواند. خداوند متعال میفرماید: «يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاكُمْ»[حجرات: ۱۳] (ای مردم! همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم [یعنی: آدم وحواء، منظور این است که انسانها همه با هم در اصلِ انسانیت برابراند؛ بنابراین فخر نمودن بعضی بر بعضی دیگر، هیچ توجیهی ندارد] و شما را گروهها و قبیلهها گردانیدیم [شِعب: گروهی را گویند که چندین قبیله را با هم جمع کند؛ در اصطلاح فارسی به آن ملت میگویند؛ بنابراین، قبیله از نظر جمعیت کمتر از شِعب است] تا یکدیگر را بشناسید [یعنی: شما را شعبها و قبیلههایی مختلف آفریدیم تا همدیگر را بشناسید، نه برای آنکه به نسبها فخر بورزید]؛ زیرا ارجمندترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.)(تفسیرنور مصطفی خرم دل)
پس، هر کسی که از تقوا برخوردار باشد سزاوار آن است که گرامیتر، بهتر و برتر باشد؛ بنابراین، افتخار کردن به نسب و امثال آن را باید رها کرد؛ زیرا پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودهاند: «دَعُوها فإنَّها مُنتنةٌ» (یعنی: رها کنید این تعصبها را، زیرا بدبو هستند.) [روای جابر ابن عبدالله محدث ابن حبان مصدر صحیح ابن حبان رقم 5990]
در حدیثی دیگر آمده است: «كلكم بنو آدم وآدم خلق من تراب ولينتهينّ قوم يفخرون بآبایهم أو ليكونن أهون علی الله من الجعلان.» (یعنی همۀ شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده؛ لذا مردمی که به پدرانشان فخر میکنند، باید از این کار خویش دست بردارند، یا اینکه قطعًا نزد خداوند متعال بیارزشتر از سوسک سیاهاند.) [الجامع الصغیر صفحه 6350 ( روای ابی هریرِة ترمذی رقم 3955)]
پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم درحدیثی دیگر، که آن را در منطقهی منی ایراد کرد، چنین فرمود: «أَيُّهَا اَلنَّاسُ أَلَا إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لاَفَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ وَ لاَلِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لاَ لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لاَ لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلاَّ بِالتَّقْوَى اَلَا هَل بَلَغتَ؟ قَالُوا: نَعَم. قَالَ: فَلیبلغ الشَّاهِد الغَائِبَ.» (ای مردم آگاه باشید! پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است و هيچ عرب را بر عجم، و هيچ عجم را بر عرب و هيچ سفيد را بر سياه و هيچ سياه را بر سفيد برترى نيست مگر به تقوا. آگاه باشید! آیا من ابلاغ کردم؟ گفتند: بله. فرمودند: پس باید کسیکه حاضر است به کسی که غائب است برساند.) [روای جابر بن عبدالله البیقهی فی الشعب الایمان رقم 5137 و شرح الطحاویه صفحه361 وایضا اخرجه ابو نعیم فی (حیلة الاولیاء 100/3)]
آئین اسلام، همهی رسومات و عقاید دوران جاهلیت، از جمله: تعصبات قومی و قبیلهای را مردود اعلام کرد؛ انسانهایی که در دوران جاهلیت از کوچکترین امتیازی برخوردار نبودند را به مقام شامخ انسانیت رساند و برای همیشه آنان را از دست سمتگران و جبارانِ دوران، آزاد کرد. اسلام، با پذیرشِ بلال از حبشه، صهیب از روم، حسن از بصره و سلمان از فارس، پوزهی چهرهپرستان و نژادپرستان را به خاک مالید.
دین اسلام، مسلمانان را به حفظ وحدت حتی در فکر و اندیشه، دستور میدهد؛ «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلَاتَفَرَّقُوا.»[آل عمران: ۱۰۳] (یعنی: همه به ریسمان الهی چنگ بزنید و تفرقه نکنید.)
«إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا.»[آل عمران: ۱۰۳] (آنگاه که با هم دشمن بودید [اشاره به دشمنی اوس و خزرج، قبل از ظهور اسلام دارد] پس محبت انداخت در قلبهای شما و گشتید به سبب این نعمت پرودگار، برادر.)
حتی خداوند متعال این رشته را رشتهی اخوت و برادری میداند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ.» [الحجرات: ۱۰] (یعنی: قطعاً مؤمنین برادران یکدیگرند.)
اگر ایمان، واقعی باشد قطعاً هیچ چیزی نمیتواند این رشتهی برادری را به چالش بکشد؛ اما به خاطر محدود بودن برخی از تفکرات و اندیشهها، حس ملیگرایی در میان تودهی مردم رشد کرده و سبب بروز حُبّ ریاست و برتری بین مردم شده است.
این اندیشه، کمکم رشد کرده و فرد از خودبزرگبینیِ فردی، اشباع نشده و به بزرگبینی قومی و قبیلهای و حتی فراتر، یعنی ملی و وطنی نیز گرفتار میشود. درنتیجه، وقتی که این شخص مشغول بیانِ برتری خود در میان آحاد مردم میشود، تا بدین وسیله ریاستی بر مردم کسب کند، حس ملیگرایی در سایر مردم نیز شعلهور شده و سبب درگیری و نزاع قومی و ملی میگردد.
برخی از دانشمندان این اندیشه را دلیل انحطاط بسیاری از ملتها دانستهاند؛ اما تعریف اسلام از ملیگرایی متفاوت است؛ اسلام ملیگرایی را عبارت از دین و آیین میداند نه محیط جغرافیایی و قوم و قبیله؛ در اسلام، معیار برتری در پایبندی به احکام شرعی میباشد، نه نژاد خاص. همانطوری که خداوند میفرماید: «ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».[نحل: ۱۲۳] (سپس به تو وحى كرديم كه از آيين ابراهيم یعنی: حقگراى پيروى كن [چرا كه] او از مشركان نبود.) در این آیه، امت پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به دین ابراهیمی دعوت داده شده نه ملیگرایی و تعصب.
تعریف ملتگرایی (ملیگرایی)
ملت (Nation): محققان در تعریف واژهی ملت اختلاف نظر دارند:
داکتر ابوالفضل قاضی در تعریف ملت گفته است: «گروه انسانی، که اعضای آن احساس کنند به وسیلهی عواملِ پیوند دهندهی مادی و معنوی به هم وابستهاند و با دیگر گروهبندیهای انسانی، که خود را با سرنوشت سایر افراد عضو آن جامعه پیوند یافته میبینند.»
دانشمندان آلمانی تعریف ملت را به نژاد معطوف داشته و آن را چنین تعریف نمودهاند: «جمعی از افراد، که از یک نژاد بوده و دارای تمدن و زبان مشترک باشند.»
فرانسویها در تعریف ملّت، علاوه از عوامل مادی به عناصر معنوی نیز توجه نمودهاند؛ این عناصر معنوی عبارتاند از: «جنگها، صلحها، رفاهها، موفقیتها، که یک نوع روحِ مشترک و ملی ایجاد میکند، و همچنین خاطرات، رنجها، و سعادتهای مشترکِ منافع اقتصادی و نظامهای ارزشیِ مشترک.» بههرصورت، تعریف جامعی را که میتوان از ملت ارائه کرد چنین است: «مجموعهای از انسانهای ساکن در یک سرزمین که دارای تاریخ، فرهنگ و عادات مشترک بوده و تمایل به زیست مشترک در آینده داشته باشند.»
با توجه به تعریفی که در بالا از ملّت ارائه شد، میتوان نشنلیزم یا ملّتگرایی را چنین تعریف کرد: «جریانی که بر اساس آن گروهی از مردم جهت حفظ و تقویت ارزشهای تاریخی، فرهنگی، زبانی و قومی خویش سعی مینمایند، و محور تمام فعالیتهایشان رابطة نشنلیستی میباشد.»
نشنلیستها، قوم یا نژاد و یا ملّت خود را از دیگران برتر میدانند، همانطوری که نازیهای آلمان ادعا مینمودند که آریائیها نژاد برگزیدهی خدا بوده و از این جهت باید بر تمام جهان حکومت کنند.
تاریخچۀ پیدایش نشنلیزم
نشنلیزم در نیمهی دوم قرن ۱۹ شکل گرفت. محل شکلگیری آنها اروپای غربی محسوب میشود. این طرز تفکر کشورهایی مانند ایتالیا و آلمان را، که به دولتهای مختلف تقسیم شده بودند، متحد ساخت؛ بنابراین از همان روزهای آغازین پیداش، در اروپا طرفداران زیادی پیدا کرد؛ اما در سرزمینهای اسلامی چیزی جز انحطاط و پسرفت دولتها، نداشت.
همانطوری که تفکرات پان اسلاویزم در کشورهای اروپای شرقی (بالکان)، علاوه از آن که مشکل بزرگی را برای دولت عثمانی درست کرد، باعث تجاوز و مداخلهی روسیه تزاری در امور داخلی بالکان، که سرزمین اسلامی محسوب میشد، گردید. در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰م. نشنلیزم، به عربها نیز سرایت کرد و عربها در میان سایر مسلمانان، خصوصا تُرکها، خود را نژاد برتر میدانستند، که در نتیجه، آنها را در مقابل حُکّام ترک قرارداد و باعث درهم شکستن دولت اسلامی شد.
انواع نشنلیزم:
۱. نشنلیزم افراطی: در کشورهای آلمان و ایتالیا بین دو جنگ جهانی؛
۲. نشنلیزم متعدل: در سایر کشورهای اروپای غربی چون فرانسه، انگلستان و…؛
۳. نشنلیزم سیاسی: در اروپای غربی؛
۴. نشنلیزم فرهنگی: در کشورهای بالکان، که در نهایت به نشنلیزم سیاسی منجر شد.