کمونیستها وجود خداوند و بهطور کلی تمامی امور غیبی را انکار کرده و معتقدند که ماده اساس تمام اشیاست. شعار آنان چنین بود: «ما به سه نفر ایمان داریم: مارکس، لنین و استالین و به سه چیز کافر هستیم: الله، دین و مالکیت شخصی.»
آنان اعتقادی به وجود آخرت ندارند و میگویند. که هر عذاب و ثوابی باشد در همین دنیاست و جز این دنیا نه عذابی وجود دارد نه ثوابی.
کمونیسم مکتبی است که پیروان آن از دید روحانیون مسیحیت و اسلام ملحد و مرتد معرفی شدهاند. این مکتب در مورد مسائل گوناگون مذهبی و اجتماعی عقایدی دارد که ذیلاً به آنها خواهیم پرداخت.
کمونیستها میپندارند که قرآن در دوران حکومت حضرت عثمان رضیاللهعنه وضع گردیده و تا قرن هشتم چندین بار تغییراتی در آن رخ داده است. آنان معتقدند قرآن سلاحی برای در دام انداختن اقوام است و ازهمینخاطر در متن قوانینشان بههمراهداشتن قرآن کریم جرمی بزرگ محسوب میشود و یک سال حبس را در پی دارد.
آنان معتقدند که ادیان مختلف چیزی نیستند جز وسیلهای برای در دام انداختن اقوام. در حقیقت ادیان آمدهاند تا خادم امپریالیزم و استثمار باشند. لذا یکی از آموزههای کمونیسم این است که «دین افیون تودههاست.»
مفهوم این جمله از دید مارکسیستی و کمونیستی این است که اقشاری مانند قشر روحانیون مردم را فریب داده و دین را اسباب رسیدن خود به قدرت میکنند و مردم عامی هم فریبشان را میخورند.[1]
كمونيستهاى باسواد شوروى سابق هفتاد سال مىگفتند که همه عامل آفرينش چيزى به نام مادّۀ ازلى و ابدى است كه شكل، قيافه، و صورت ندارد.
ازلى يعنى بوده و به وجود نيامده و كسى نیز آن را به وجود نياورده است. لذا در پاسخ سؤالكنندگان مىگفتند: زيربناى همۀ آفرينش مادۀ ازلى است؛ يعنى مىگفت: نپرسيد که چه كسى آن را به وجود آورده است، چون به وجود نيامده، بلکه بوده و بعد هم هست و نابود نمىشود.
درحالیکه اين را كه خداپرستان هم مىگويند.
آنان چارهاى جز اين نداشتند كه از آگاهى باطنى و فطرى استفاده كنند، ولى بهجاى اينكه الله بگويند، مىگويند: ماده. مىگفتند: حتماً بهوجودآورندهاش نیز مادى است، ولى پروردگار در قرآن مىفرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ؛ هیچ چیزی همانند او نیست.»[2]
شايد بسيارى به اين نكته توجه نداشته باشند كه انبيا براى اثبات خدا نيامدهاند، زيرا در وجود صاحب عالم شک وجود ندارد، چنانکه در قرآن کریم میخوانیم: «أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ؛ آیا در مورد الله متعال شک وجود دارد؟»[3]
انبيا آمدند عقايد مردم را پاكسازى كنند، اما انبيا نيامدهاند خدا را به كسى بدهند؛ همه خدا را دارند، ولى در دريافت آن اشتباه مىكنند.
وقتى از دانشمندان كمونيست مىپرسيد كه اين ماده چه شكلى است؟ مىگويند که اين ماده شكل ندارد، ولى شكل مىدهد.
اما در حقیقت خداوند است که تصویرگری میکند و شکل میدهد، چنانکه این آیات را در قرآن کریم میخوانیم: «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ؛ او ذاتی است که به شما در رحم مادرانتان شکل میدهد.»[4] «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ؛ آیا هیچ توجه کردهاید که الله، هر آنچه در آسمانها و زمین است، به تسخیر شما در آورده است؟»[5]
اين آيات به همين آگاهى باطنی اشاره دارد. نمىدانيد كه تمام آسمانها و زمين و هر چه در اين دو است، مسخر شما انسانهاست؟ در اين زمينه در عالم جاهل وجود ندارد، بلکه همه عالم هستند.
خداوند در سورۀ بقره مىفرمايد: «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛همۀ شما عالم هستيد، [جهل مربوط به موارد ديگر است.]»
بعد از اين آيه مىفرمايد: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً؛ همۀ نعمتهاى مادى و معنوى را در مسير شما قرار دادم.»
ولى اين نعمت مادى و معنوى با كوشش و تلاش به دست مىآيد؛ بدون تلاش و فعاليت به هيچ چيزى نمىرسيم.
با عقل چگونه میتوان خداوند را اثبات کرد؟
فطرت سالم و توجه به آیۀ میثاق اثباتگر وجود خداوند است. نشانههای وجود خداوند در بندبند این حیات و زندگی جریان دارد و هر چیزی دلیل مبرهن و آشکار وجود خداوندی قادر و لایزال است.
خدای متعال متن وجود و حیات و قدرت ساری و جاری در تمام هستی است. هیچ ذرهای در جهان هستی نیست که در باطن و ظاهر آن خدای متعال با وجود، حیات و قدرت و علم و سایر صفات خویش حضور و ظهور نداشته باشد. تمامی پدیدههای جهان ظهور صفات خداوندی هستند و شما میتوانید از پس هر پدیده و صفت کمالی که در هستی مشاهده میکنید، ذات وجود و خدای متعال را مشاهده نمایید. خدا یعنی منبع وجود، حیات، علم، قدرت و سایر کمالاتی که در طبیعت و تمام هستی ظهور و نمود دارد. رسیدن به شناخت عمیق و عرفانی خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسی است که در ادامه به آن اشاره خواهیم نمود.
مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند یک مشکل تصدیقى نیست تا بحث شک مطرح شود که از مباحث تصدیقى است، بلکه مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بىمعناست. لذا مشکل در این رابطه مشکل شک و یقین مربوط به حوزۀ تصدیقات نیست، بلکه مشکل یک مشکل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزۀ تصورات است. از عملکرد انسان چنین برمىآید که به خداوند ایمان دارند و او را مىپرستند، ولى تصور و شناخت درستى از حقیقت خداوند ندارند. بنابراین اگر بتوانند با تحقیق و تفکر و استعانت از خود خداوند براى خود تصور حقیقى و درستى نسبت به موضوع خداوند به دست آورند، قطعاً نسبت به آن یقین و تصدیق خواهند داشت و مشکل به کلى رفع خواهد گشت.
یک دلیل مهم براى اینکه مشکل انسان نسبت به حق تعالى یک مشکل تصورى است نه یک مشکل تصدیقى و ایمانى، قرآن کریم است. در قرآن کریم بحث اثبات اصل وجود خدا به هیچ وجه دنبال نشده است و حتى یک دلیل براى اثبات وجود خداوند در آن یافت نمىشود. آنچه در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد مربوط به بحث توحید خداوند و صفات و کمالات و افعال او است و کار استدلال و اثباتى که در تألیفات وجود دارد تماماً مربوط به فلاسفه و متکلمین است.
قرآن کریم در مورد کسىکه نسبت به وجود خداوند شک دارد یا خیال مىکند که شک دارد مىفرماید: «أفى الله شک فاطر السموات والأرض؛ آیا در وجود خدا شک مىکنید، کسىکه خالق آسمانها و زمین است.»[6]
این آیه به این معناست که با دیدن آسمانها و زمین شک نمودن در خالق آنها شکى معقول نیست.
شک در وجود خدا مانند آن است که انسان ساختمانى را ببیند و در وجود بناى آن شک نماید؛ کتابى را مطالعه کند، ولى نسبت به وجود نویسندۀ آن شک کند؛ شعرى را بخواند، ولى در وجود شاعر آن شاکاک باشد. یا به قول متکلمین، صنع را مشاهده نماید، ولى در وجود صانع آن شک داشته باشد. به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شک نماید. یا به بیان عُرفا، مظهر را ببیند، ولى در وجود مُظهر آن تشکیک نماید. آیا به نظر شما چنین شکهایی معقول است؟