تواضع و فروتنی حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به حد نهایت رسیده بود. آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم تبعیض را در حق خود نمیپسندید، دوست نداشت کسی به خاطر او بر پا بایستد. یا کسانی در مدح و ستایش وی از حد بگذرند و او را از مرتبۀ عبودیت و رسالت برتر بپندارند؛ چنان که امتهای گذشته در حق پیامبران خود مرتکب شدند.
حضرت انس رضیاللهعنه میگوید: هیچ کسی از رسول الله صلیاللهعلیهوسلم برای ما محبوبتر نبود؛ اما وقتی ما او را میدیدیم بلند نمیشدیم به دلیل این که میدانستیم او ناراحت میشود.[1]
از حضرت عمر بن الخطاب رضیاللهعنه روایت شده است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «در مدح من مبالغه و اغراق ننمایید؛ چنان که نصارا در حق عیسی بن مریم مبالغه و اغراق کردند؛ زیرا من بندهای بیش نیستم، پس بگویید بنده الله و رسول او.»[2]
عبد الله بن أبي أوفى رضیاللهعنه روایت میکند که: رسول الله صلیاللهعلیهوسلم همراه رفتن با بردگان و بیوگان را برای خود عیب نمیدانست، تا این که از کار آنها فراغت مییافت.[3]
تواضع رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به حدی بود که کنیزی از کنیزهای مدینه دست حضرت رسول صلیاللهعلیهوسلم را میگرفت و هر کجا که میخواست او را میبرد.[4]
وقتی عدی بن حاتم طائی به مدینه آمد، آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم را به منزل خود دعوت نمود. کنیز متکایی آورد تا حضرت بر روی آن بنشیند اما آنحضرت آن را میان خود و عدی قرار داد و خودش بر روی زمین نشست. عدی می گوید: «فهمیدم که او یک پادشاه نیست» (بلکه پیامبر بر حق است).[5]
انس رضیاللهعنه میگوید: «رسول الله صلیاللهعلیهوسلم بیمار را عیادت میکرد. در نماز جنازه حضور مییافت. سوار الاغ میشد و دعوت غلام و کنیز را قبول میکرد.»[6]
حضرت انس رضیاللهعنه میگوید: «رسول الله صلیاللهعلیهوسلم برای نان جو و خورشتهای بدمزه دعوت میشد، اما دعوت را قبول میکرد.»[7]
عمرو بن العاص رضیاللهعنه میگوید: «رسول الله صلیاللهعلیهوسلم نزد من تشريف آورد، من بالشتی که داخل آن ليف خرما بود، تقدیم کردم؛ اما حضرت صلیاللهعلیهوسلم بر روی زمین نشستند و بالشت میان من و ایشان قرار گرفت.»[8]
اصحاب میگویند: «آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم، خانه را جاروب میزد، شتر را میبست، حیوان را علف میداد، با خادم غذا میخورد، آرد را با او خمیر میکرد و وسایل خود را از زمان بازار، خودش حمل میکرد.»[9]
حیا و شجاعت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم
رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم جامع حیا و شجاعت بود. درصورتیکه بسیاری معتقدند این دو وصف ضد یکدیگرند. در مورد حیای آنحضرت ابوسعید خدری رضیاللهعنه میگوید: «حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم از دختر دوشیزه و پردهنشین با حیاتر بود. هر چیزی که نمیپسندید ما آثار ناپسندی را از چهرۀ مبارکش تشخیص میدادیم.»[10]
به دلیل حیا بود که دوست نداشت مستقیماً در مورد آنچه نمیپسندد کسی را تذکر دهد. امالمومنین عائشه صدیقه رضیاللهعنها میگوید: «هرگاه رسول الله صلیاللهعلیهوسلم دربارۀ عیب و بدی کسی مطلع میشد، هنگام تذکردادن نمیفرمود: “فلانی را چه شده است؟” بلکه صیغۀ جمع بکار میبرد و میفرمود: “چه شده آنهایی را که چنین میکنند یا چنین میگویند.” بدین طریق بدون گرفتن نام شخص نهی عن المنکر میکرد.»[11]
اما در مورد شجاعت آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم گواهی قهرمان قهرمانان و جوانمرد جوانان علی بن ابی طالب رضیاللهعنه کافی است او میفرماید: «وقتی جنگ شدت میگرفت و آتش آن داغ میگشت، ما به رسول الله صلیاللهعلیهوسلم پناه میگرفتیم، هیچ کس از او به دشمن نزدیکتر نبود. من روز بدر خودم مشاهده کردم که ما به آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم پناه میگرفتیم و او از هرکس به دشمن نزدیکتر بود.»[12]
در معرکۀ احد و روز حنین شجاعت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم کاملاً روشن شد. هنگامی که دلیران، میدان جنگ را خالی گذاشتند، آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بر قاطرش پا بر جا بود، گویی چیزی نشده است و در همان حال میفرمود: «أنا النبي لا كذب» «من پیامبر خدا هستم، دروغ نیست.» «أنا ابن عبدالمطلب.» من فرزند عبدالمطلب هستم».
رأفت عمومی و مهربانی بیحد و گسترده
رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم با وجود دلیری و شجاعت بیمثالش فوقالعاده رقیقالقلب و مهربان بود. زود اشکش جاری میشد؛ دلش برای ضعفا میسوخت و بر حیوانات و چهارپایان ترحم مینمود و دیگران را نیز نسبت به آنها توصیه به مهربانی میکرد. شداد بن أوس رضیاللهعنه میگوید: «رسول الله رضیاللهعنه فرمودند: “همانا خداوند در هر مورد احسان و نیکی را لازم قرار داده است، پس هر وقت کسی را [حدا یا قصاصا] میکشید، با روش نیکو او را بکشید و هر وقت حیوانی را ذبح میکنید، با روش خوب آن را ذبح کنید، کارد را تیز کنید و ذبیحه را راحت برسانید.”»[13]
عبدالله بن جعفر رضیاللهعنهما می فرماید: «روزی رسول الله صلیاللهعلیهوسلم داخل باغ یک انصاری تشریف برد. آنجا شتری بود، وقتی شتر رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم را دید ناله کرد و از چشمانش اشک سرازیر گردید. رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم نزد آن رفت و بر روی کوهان و سرش دست کشید، شتر آرام گرفت. بعد فرمود: “صاحب این شتر چه کسی است؟ این شتر مال کیست؟” جوانی از انصار آمد و گفت: “یا رسول الله این شتر مال من است.” آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمود: “آیا در مورد این حیوان که خداوند آن را در ملکیت تو قرار داده از خدا نمیترسی؟ این شتر پیش من شکایت میکند که تو آن را گرسنه نگه میداری و همیشه از آن کار میگیری.”»[14]
ابن مسعود رضیاللهعنه می گوید: «ما در یک مسافرت همراه رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم بودیم. رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به قصد حاجت تشریف بردند، ما گنجشکی دیدیم که دو جوجه همراهش بود، ما جوجههایش را گرفتیم. گنجشک پرهایش را به زمین میزد تا اینکه رسول الله صلیاللهعلیهوسلم تشریف آورد. فرمود: “چه کسی این پرنده را با جوجه هایش دچار مصیبت کرده است؟ زود باشید جوجههایش را به آن برگردانید.”»
ابن مسعود رضی الله عنه: «در جایی دیگر شهر مورچهها را دید که ما آن را سوزانده بودیم، فرمود: “چه کسی این را سوزانده است؟” گفتیم: “ما این کار را کردیم.” فرمود: “بجز خداوند برای کسی دیگر شایسته نیست که مخلوقی را با آتش عذاب بدهد.”»[15]
جابر بن عبدالله رضیاللهعنه روایت می کند که رسول الله صلیاللهعلیهوسلم دربارۀ غلامان و کنیزان، توصیه به نیکی میکرد و می فرمود: «از آنچه میخورید، آنها را بخورانید و از آنچه میپوشید، آنها را بپوشانید و خلق خدا را شکنجه ندهید».[16]
عبدالله بن عمر رضیاللهعنهما میگوید: «مردی از صحرا نزد رسول الله صلیاللهعلیهوسلم آمد و پرسید: “يا رسول الله ! كم أعفو من الخادم كل يوم؟ قال: سبعين مرة”»[17]؛ ترجمه: «يا رسول الله! هر روز چند بار از خدمتگزار گذشت نمایم؟ آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمود: “هفتاد مرتبه.”»
ابن عمر رضیاللهعنهما میگوید: «آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم ارشاد فرمودند: “أعطوا الأجير أجره قبل أن يجف عرقه؛[18] اجر کارگر را به او بدهید قبل از این که عرقش خشک شود.”»