
نویسنده: محمد عاصم اسماعیل زهی
قرباني، اهمیت، فضایل، فلسفه و آداب آن
بخش هفتم
شبهه دوم: به جای خرید گوسفند قربانی، برای شفاخانهها کپسول اکسیژن بخرید!
پاسخ:
الف: در این شبهه شاهد مغالطهٔ «دوراهی کاذب» هستیم که میگوید یا قربانی کنید یا کپسول اکسیژن بگیرید؛ در حالی که راه سومی نیز وجود دارد: هم قربانی کنیم، هم کپسول اکسیژن بگیریم؛ چرا باید یکی را جایگزین دیگری کنیم!
اگر یکی از شما بپرسد: آیا شما وقتی دزدی میکنید فرار میکنید، لازم نیست که شما بین دو گزینه فرار کردن و نکردن یکی را انتخاب کنید؛ زیرا گزینهی سومی هم وجود دارد: دزدی نکنید!
ب: گوشت در طول سال، توسط مردم ثروتمند استرالیا و آمریکا و اسرائیل و… «بسیار بسیار» مصرف میشود” اما چرا زمانی که ما میخواهیم این گوشت را وارد سفره فقرا کنیم، اینگونه به آن اعتراض میکنید و سعی دارید با پخش شبهات مانع شوید؟!
در عید قربان گوشت حیوانات قربانی در میان فقیرانی تقسیم میشود که عمدتاً در طول سال به غذایی مغذی و دارای پروتئین سرشار لب نزدهاند و فقط در زمان عید قربان به گوشت که غذایی مورد نیاز بدن انسان است، دست مییابند.
به معترضان عید قربان و کسانی که این شبهه را پخش میکنند باید گفت: آیا دلتان به حال بیمار نیازمند کپسول اکسیژن میسوزد؛ اما به حال انسان فقیری که از سوء تغذیه و کمبود انرژی آزار میبیند نمیسوزد؟!
ج: به اینهایی که میگویند: قربانی نکنید؛ بلکه برای بیمارستانها کپسول بخرید، بگویید: بسم الله، خودتان بخرید و ببرید! آن وقت خواهید دید که اینها قربانی نمیکنند که هیچ؛ بلکه از آن طرف کپسولی هم به شفاخانه نمیدهند و صرفاً سخن بیهوده میگویند، شخصی که قربانی میکند حداقل طعامی را به مستمندی میدهد.
درسهای تربیتی قربانی:
۱. تسلیم امر الله جلجلاله:
هرچند ظاهر قربانی، بریدن سر حیوان است؛ اما در واقع نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقهی بنده به مولای خود است. حضرت ابراهیم علیهالسلام که بارها از کورۀ داغ امتحان الهی سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا میزد و سر بر فرمان حق میگذاشت و فرزندی را که یک عمر در انتظارش بود و اکنون نوجوانی برومند بود را با دست خود ذبح میکرد. او باید قبل از هر چیز فرزند را برای این کار آماده میکرد، پس رو به اسماعیل علیهالسلام کرد و گفت: “یا بُنَی إِنِّی أَری فِی الْمنامِ أَنی أَذْبَحُک فَانْظُرْ ما ذا تَری” ترجمه: «فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست؟».[1]
فرزندش که نسخهای از وجود پدر ایثارگر خویش بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و طیب خاطر از این فرمان الهی استقبال کرد و با صراحت و قاطعیت به پدر عرض کرد: “يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ” ترجمه:«پدرم! هر دستوری به تو داده شده است، اجرا کن که به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت».[2]
پدر با صراحت مسئلهی ذبح را با فرزند ۱۳ سالهی خود مطرح کرد و از او نظر خواست تا برای او شخصیت مستقل و آزادی اراده قائل شده باشد، او هرگز نمیخواست فرزندش را بفریبد و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان، دعوت کند؛ بلکه میخواهد فرزندش در این پیکار بزرگ با رضایت شرکت کند و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد!
فرزند نیز میخواهد پدر در عزم خویش راسخ باشد؛ لذا نمیگوید مرا ذبح کن؛ بلکه میگوید هر مأموریتی داری، انجام بده! و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت» مخاطب میسازد تا نشان دهد این مسئله از عواطف فرزندی و پدری سر سوزنی نمیکاهد؛ چراکه فرمان الله متعال حاکم بر همه چیز است.
از سوی دیگر مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالیترین وجه پاس میدارد و هرگز به نیروی ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمیکند؛ بلکه بر مشیت الله تعالی و ارادۀ او تکیه نموده، از او توفیق پایمردی و استقامت میطلبد و به این ترتیب هم پدر و هم پسر، نخستین مرحلهی این آزمایش بزرگ را با پیروزی کامل میگذرانند.
این فرزند فداکار برای اینکه پدر را در انجام مأموریتش کمک کند و از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامی که او را به قربانگاه در میان کوههای خشک و سوزان سرزمین «منی» آورد، به پدر گفت: پدرم! ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجرای فرمان الهی دست و پا نزنم، میترسم از پاداشم کاسته شود، پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد. ای پدر! قبلاً پیراهنم را از تن بیرون کن که مبادا به خون آلوده شود و مادرم آن را ببیند و عنان صبرش از کف بیرون رود. آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعی ندیدی، پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلی خاطر و تسکین دردهای او باشد؛ چراکه بوی فرزندش را از آن خواهد یافت و هرگاه دلتنگ شود، آن را در آغوش فشارد و سوز درونش را تخفیف دهد.[3]
لحظهی حساس فرا رسید و فرمان الهی باید اجرا میشد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید، او را در آغوش کشید و گونههایش را بوسه داد و هر دو در این لحظه به گریه افتادند؛ گریهای که بیانگر عواطف و مقدمهی شوق لقای الله متعال بود.
قرآن همین اندازه در عبارتی کوتاه و پر معنی میگوید: “فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ” «هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد».[4]
بعضی گفتهاند: منظور از جملهی «تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» این بود که پیشانی پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدری به هیجان در آید و مانع اجرای فرمان الله متعال شود.
به هر حال ابراهیم عليهالسلام صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوی فرزند گذارد، در حالیکه روحش در هیجان فرو رفته بود و تنها محبت الله تعالي بود که او را در مسیرش بیتردید پیش میبرد؛ اما کارد برنده در گلوی لطیف فرزند کمترین اثری نگذارد!
دست و پا زدن شیطان:
شیطان حراسان شد ومیخواست کاری کند که ابراهیم علیهالسلام از این میدان پیروز بیرون نیاید، پس به سراغ مادرش «هاجر» آمد و به او گفت: میدانی ابراهیم علیهالسلام چه در نظر دارد؟ میخواهد فرزندش را امروز سر ببرد! هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربانتر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانی پیدا میشود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟ شیطان به وسوسهی خود ادامه داد و گفت: او مدعی است که الله متعال به او دستور داده است، هاجر گفت: اگر الله دستورش داده، پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهی نیست!
سپس به سراغ فرزند آمد و به وسوسهی او مشغول شد، از آن هم نتیجهای نگرفت؛ چون اسماعیل علیهالسلام را یکپارچه تسلیم و راضی یافت؛ سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت: ابراهیم! خوابی را که دیدی، خواب شیطانی است، پس اطاعت شیطان مکن! ابراهیم علیهالسلام که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت، بر او فریاد زد: دور شو ای دشمن الله.
والاترین صفت بنده در مقابل پروردگار، همان تسلیم بودن است، قرآن کریم دربارۀ این ویژگی ابراهیم علیهالسلام که در واقع ریشهی سایر صفات اوست، میگوید: “إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمین“. ترجمه: «در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: و در برابر حق، تسلیم باش! (او فرمان پروردگار را از جان و دل پذیرفت و) گفت: در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم».[5]
و در آیهای دیگر میفرماید: “وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً” ترجمه: «دین و آیین چه کسی بهتر است از آن که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد؟ و الله ابراهیم را به دوستی خود انتخاب کرد».[6]
ادامه دارد…
[1]ـ سوره صافات، آیه:۱۰۲.
[2]ـ سوره صافات، آیه:۱۰۲.
[3]ـ عمرزهی، عبدالحکیم، احکام قربانی ومسائل متفرقه، ص۶۸، مسائل متفرقه، چاپ: فیپا زمستان ۱۳۸۹هـ .
[4]ـ سوره صافات، آیه:۱۰۷.
[5]ـ سوره بقره، آیه:۱۳۱.
[6]ـ سوره نساء، آیه:۱۲۵.