زندگی دنیا از دیدگاه حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوسلم و زهد او
مال دنیا و درهم و دینار از دیدگاه رسول الله صلیاللهعلیهوسلم دارای چه ارزشی بود؟ شاید بزرگترین مجموعۀ کلمات و قدرتِ بیان، نتواند واقعیت را تعبیر نماید.
گفتار معروف آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم که خودش نمونۀ عملی آن بود و زندگیاش بر محور آن میچرخید، این بود: «اللهم لا عيش الا عيش الآخرة» ترجمه: «بار الها زندگی فقط زندگی آخرت است».
روزی حضرت عمر بن الخطاب رضیاللهعنه دید که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم بر حصیری دراز کشیده و اثر آن بر بدن مبارک دیده می شود. اشک از چشمان حضرت عمر رضیاللهعنه سرازیر شد. رسول الله صلیاللهعلیهوسلم فرمود: عمر! چرا گریه میکنی؟ عمر گفت: یا رسول الله! شما برگزیدهترین خلق خدا هستید، حالت شما این است، اما کسری و قیصر در رفاه به سر میبرند.
چهرۀ مبارک رسول الله صلیاللهعلیهوسلم، از سخن عمر رضیاللهعنه قرمز شد، فرمود: «آیا تو در شک هستی ای ابن الخطاب؟» سپس افزود: «اولئک قوم عجلت لهم طيباتهم في حياتهم الدنيا»[1] ترجمه: آنها کسانی هستند که سهمیۀ خوشیهایشان در همین دنیا به آنها داده شده است. (و در آخرت سهمی ندارند)». آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم این طرز زندگی را نه تنها برای خودش می پسندید، بلکه دوست داشت، اهل و خانوادهاش نیز دارای همین روش زندگی باشند.
ابوهریره رضیاللهعنه می گوید: «قسم به آنکه جان ابوهریره در قبضۀ اوست که رسول الله صلیاللهعلیهوسلم و خانواده اش، سه روز پشت سر هم، از نان گندم سیر نخوردند، تا این که دنیا را وداع گفتند.»[2]
حضرت عائشه صدیقه رضىاللهعنها میگوید: «بر ما آل محمد صلیاللهعلیهوسلم یک ماه سپری میشد، ولی در خانۀمان آتش برای پختن روشن نمیکردیم، صرفاً به دو چیز اکتفا میکردیم، یکی خرما، دیگری آب.»[3]
زره جنگی آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم پیش یک یهودی به گرو گذاشته شده بود، چیزی نمییافت تا آن را از دست یهودی بستاند. تا اینکه از دنیا رحلت فرمود.»[4]
رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم وقتی به حجة الوداع رفتند، مسلمانان تا جاییکه نگاه کار میکرد، با ایشان همراه بودند، تمام شبه جزیره تحت فرمان پیامبر بود؛ اما با این وصف، پیامبر بر پالانی کهنه که بر آن چادری به ارزش چهار درهم گذاشته بود، مسافرت نمودند و چنین دعا کردند:
«اللهم اجعله حجاً لا رياء فيه ولا سمعة.»[5] ترجمه: «بارالها! این حج را خالی از هرگونه ریا و تظاهر بگردان».
ارتباط آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم با مردم
عبادت و زهد رسول الله صلیاللهعلیهوسلم و توجه همه جانبهاش بهسوى الله و مشغولیت و مناجاتهای وی با پروردگار خویش، هرگز مانع خوشرویی و خوشرفتاری وی با مردم نمیشد؛ بلکه معالوصف از احوال مردم میپرسید. از آنان دلجویی میکرد و با ملاطفت رفتار میکرد و حق هر صاحب حق را ادا مینمود و این کاری است که از هر کسی ساخته نیست. درصورتیکه میفرمود: «اگر شما میدانستید، آنچه را که من میدانم کمتر میخندیدید و بیشتر گریه میکردید».[6]
رسول الله صلیاللهعلیهوسلم بیش از هر کس سعۀ صدر داشت، نرمخو و خوشمعاشرت بود. با اصحابش مزاح میفرمود و با آنها اختلاط و گفتگو مینمود. با کودکانشان شوخی میکرد و آنها را در آغوش خود مینشاند. دعوت آزاده، برده، کنیز و بینوا را قبول میفرمود. در اقصی نقاط شهر به عیادت بیماران میرفت. عذر معذرتخواه را میپذیرفت و هیچگاه دیده نشد که پاهای مبارک را در میان اصحابش دراز نماید تا مبادا باعث ناراحتی کسی شود.
عبدالله بن حارث رضیاللهعنه میگوید: «ما رأیت اکثر تبسماً من رسول الله صلیاللهعلیهوسلم.»[7] ترجمه: «من کسی را ندیدهام که بیش از رسول الله صلیاللهعلیهوسلم تبسم کند.»
رسول الله صلیاللهعلیهوسلم بسیار با محبت و خیلی مهربان بود. عواطف و احساسات لطیف بشری در زیباترین مظهر خود در وجود آنحضرت تجلی یافته بود.
حضرت انس بن مالک رضیاللهعنه میگوید: رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به فاطمه رضیاللهعنها میگفت: «ای فاطمه، دو فرزندم (حسن و حسین) را صدا کن، آنگاه آنها را میبویید و به خود میچسبانید.»[8]
یکبار نوهاش حسن بن علی رضیاللهعنهما را صدا زد، حضرت حسن رضیاللهعنه با سرعت آمد و در آغوش آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم قرار گرفت و دستش را داخل محاسن مبارک فرو برد.[9]
اسامه بن زید رضیاللهعنه روایت میکند که دختر رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم پیغام فرستاد که فرزندش در حال احتضار است، تشریف بیاورید. رسول الله صلیاللهعلیهوسلم کسی را فرستاد که به وی سلام برساند و بگوید: «إن لله ما أخذ وما أعطى وكل شيء عنده بأجل مسمى، فلتصبر ولتحتسب.» ترجمه: «بايد صبر کند و امیدوار پاداش و اجر باشد، مال خداست آنچه میگیرد و میدهد و هر چیز نزد وی میعاد معینی دارد».
اما دختر آنحضرت مجدداً کسی را فرستاد و سوگند داد که حتماً تشریف بیاورد. آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم برخاست و ما نیز با وی برخاستیم و رفتیم. وقتی نشست، بچهای پیش وی آورده شد و او را درحالیکه نفسش قطع میشد، در آغوش خود نشاند. در این حال، اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. سعد گفت: «ما هذا يا رسول الله؟» یعنی: «یا رسول الله، این گریه چیست؟» فرمود: «این نوعی رحمت است که خداوند آن را در دلهای هر یک از بندگانش که بخواهد قرار میدهد و همانا خداوند بر همان بندگان ترحم میفرماید که آنها بر دیگران مهربانی و ترحم کنند.»[10]
حضرت بر کودکان بسیار عطوف و مهربان بود. حضرت انس رضیاللهعنه روایت میکند، که یکبار رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم از کنار کودکانی که بازی میکردند، عبور کرد و به آنها سلام داد.[11]
نسبت به مسلمانان بسیار رئوف بود و احوال و اوضاع آنها را خیلی مراعات مینمود و ناراحتی و ملالشان را لحاظ میکرد.
ابن مسعود می گوید: «رسول الله صلیاللهعلیهوسلم در موعظه رعایت حال ما را میکرد، مبادا خسته و ملول شویم».
آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم با وجود عشق و علاقهاش به نماز، هر گاه صدای گریۀ کودکی را میشنید، نماز را کوتاه و مختصر میکرد و میفرمود: «من وقتی برای نماز میایستم، دلم میخواهد آن را طولانی کنم؛ اما همین که صدای گریۀ کودکی به گوشم میرسد، از اندیشۀ اینکه مبادا مادرش ناراحت شود، نماز را مختصر می کنم.»[12]
خداوند متعال قلب مبارک پیامبر برگزیدهاش را از حسد و کینه پاک کرده بود. نسبت به هیچ کسی در دلش بدی و کینه نداشت. میفرمود: «هیچ کسی دربارۀ یاران من چیزی به من نرساند؛ چرا که من دوست دارم وقتی بهسوی شما میآیم، دلم کاملاً پاک و صاف باشد».[13]
آنحضرت برای مسلمانان همچون پدری مهربان بود و همۀ مسلمانان نزد وی مانند افراد خانوادهاش بودند. بر آنها چنان شفقت میورزید که زنان شیرده بر کودکی که تازه از شیرش جدا کنند، شفقت میورزند. حضرت به این کار نداشت که الله جل شانه به آنها چقدر نعمت مال و رزق ارزانی داشته است، اما در مورد بدهکاریهای آنان نگران بود و مسئولیت آنها را بر دوش میگرفت و میفرمود: «هر کسی مالی از خود بجای بگذارد، آن مال مربوط به وارثانش است، اما اگر بدهکاری و مسئولیتی دارد، بر عهدۀ ما است».[14]