نویسنده: عبدالحی لیان
الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش پنجاهوهفتم
آزادی و فرمانروایی
اما وقتی الله متعال چیزی را اراده کند، اسبابش نیز را فراهم میسازد. پادشاه خوابی دید و هیچکس نتوانست آن را تعبیر کند. در آن هنگام، همان نجاتیافته، یوسف علیهالسلام را به یاد آورد و قضیۀ او را به پادشاه گفت و بیان کرد که یوسف علیهالسلام میتواند خوابها را تعبیر کند.
پادشاه کسی را نزد یوسف علیهالسلام فرستاد تا خوابش را تعبیر کند. یوسف علیهالسلام خواب را تعبیر کرد و این امر سبب آزادی او از زندان شد، البته پس از آنکه از پادشاه خواست تا بیگناهیاش ثابت شود. بیگناهی او با اعتراف زنی که او را متهم کرده بود، ثابت شد.
یوسف علیهالسلام پس از آزادی، از پادشاه خواست تا او را «امین بر خزانههای زمین» (مسئول امور مالی کشور) کند؛ زیرا او حافظ و دانا است. پادشاه درخواستش را پذیرفت و او را امین بر خزانههایش ساخت تا شخصاً بر امور مالی و اقتصادی نظارت و مدیریت امور را به دست گیرد. به این ترتیب، مصر اختیار امور خود را با میل و اختیار، نه با حیله یا زور، به یوسف علیهالسلام سپرد.
“وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ* وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ”[1] ترجمه: « و بدین گونه، یوسف را در آن سرزمین تمکّن دادیم تا هر جا که بخواهد در آن اقامت کند (و فرمانروائی نماید). ما رحمت خود را به هر کس که بخواهیم، میرسانیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمیسازیم. و قطعاً پاداش آخرت برای کسانیکه ایمان آوردند و پرهیزکاری میکردند، بهتر است».
شناختن یوسف علیهالسلام برادرانش را و جمع شدن دوبارۀ خانواده
حضرت یوسف علیهالسلام همانگونه که از عزیز مصر خواسته بود، تصدی امور (مدیریت مالی و اقتصادی) مصر را به عهده گرفت. در دوران تصدّی او، تعبیر رؤیای پادشاه تحقق یافت: هفت سال پربرکت فرا رسید که یوسف علیهالسلام با تدبیر خود، غلات اضافی را ذخیره کرد؛ سپس، هفت سال قحطی و خشکسالی پشت سر آن آمد که باعث گرسنگی و سختی شد، به خصوص در مناطق مجاور مانند فلسطین و شام که مردم آنجا برای چنین شرایطی آماده نبودند.
یعقوب علیهالسلام و فرزندانش نیز مانند سایر مردم دچار تنگنای شدید معیشتی شدند. خبر وجود آذوقه در مصر که در آن زمان مرکز تمدن و پیشرفت بود، شایع شد. در نتیجه، مردم از مناطق مختلف برای گرفتن غلّه و خواربار به آنجا میآمدند. در میان این افراد، برادران یوسف علیهالسلام نیز بودند که از سرزمین شام برای تهیۀ طعام به مصر آمدند.
آنها بر یوسف علیهالسلام وارد شدند. یوسف علیهالسلام آنها را شناخت، اما آنها او را نشناختند؛ زیرا مدت زیادی از فراق آنها گذشته بود، چهرۀ یوسف علیهالسلام تغییر کرده بود و علاوه بر آن، او در جایگاه وزیر مالیه با لباس خاص قرار داشت.
چنانچه الله متعال در اینباره میفرماید: “وَجَاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ”[2] ترجمه: «و برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند. یوسف آنان را شناخت، در حالیکه ایشان او را نشناختند».
سپس، یوسف علیهالسلام از برادرانش به خوبی پذیرایی کرد، اقامتشان را گرامی داشت و نیازهایشان را فراهم کرد، هنگامی که آمادۀ رفتن شدند، یوسف علیهالسلام به آنان گفت:
“ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ* فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلَا تَقْرَبُونِ* قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ”[3] ترجمه: «برادری را که تنها از پدر دارید، نزد من بیاورید. آیا نمیبینید که من پیمانه را تمام و کمال میدهم، و من بهترین میزبانان هستم؟ اگر او را نزد من نیاورید، دیگر نزد من پیمانهای (از غلّه) برای شما نیست، و به من نزدیک هم نشوید. گفتند: ما تلاش میکنیم تا پدرش را راضی کنیم (و او را با حیله و نرمی از پدر جدا سازیم) و حتماً این کار را خواهیم کرد».
پیش از آنکه برادران بروند، یوسف علیهالسلام به خدمتکارانش دستور داد تا پولی را که با خود آورده بودند، پنهانی در خورجینهایشان بگذارند، تا با این کار، حُسن ظن آنها را نسبت به بخشندگی خود جلب کند و برادران تشویق شوند که دوباره برگردند.
خداوند متعال در اینباره میفرماید: “وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ”[4] ترجمه: «و به خدمتکارانش گفت: سرمایه و کالای ایشان را در بارهایشان بگذارید، شاید آن را بشناسند، هنگامی که به سوی خانوادههای خود برمیگردند، و شاید (به سبب محبّتی که به آنان شده است) باز گردند».
درخواست برادران از پدر برای بردن بنیامین به مصر
هنگامی که برادران یوسف علیهالسلام نزد پدرشان بازگشتند و ماجرا را تعریف کردند، از او خواستند که برادرشان بنیامین را به همراه آنان بفرستد تا خواستۀ یوسف علیهالسلام را برآورده سازند و تهیۀ طعام برایشان آسان شود. آنها متعهد شدند که از او محافظت کنند.
پدر در پاسخ به آنان گفت: «هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.»[5]؛ ترجمه: «آیا در مورد او به شما اعتماد کنم، جز همانگونه که قبلاً در مورد برادرش (یوسف) به شما اعتماد کردم؟ (هرگز!) پس خداوند بهترین حافظ است و او مهربانترینِ مهربانان است».
(یعقوب به آنها فهماند که آیا میتوانم پیمان و عهد دیگری از شما بگیرم، در حالیکه در مورد یوسف علیهالسلام گفتید: «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» [ما قطعاً او را حفظ میکنیم]). سپس بیان کرد که حافظ اصلی الله است، هنگامی که بارشان را باز کردند، پولهایشان را دیدند که به آنان بازگردانده شده است. خداوند متعال میفرماید: “وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْۖ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ”[6] ترجمه: «و هنگامی که توشههای خود را گشودند، دیدند که سرمایه و کالایشان به ایشان بازگردانده شده است. گفتند: ای پدر! دیگر چه میخواهیم؟ این هم سرمایه و کالای ما است که به ما برگردانده شده است! (اگر برادرمان را با ما بفرستی،) خواروبار خانوادۀ خود را فراهم میسازیم، و از برادرمان محافظت میکنیم، و بار یک شتر را بیشتر میگیریم. این (باری که این بار میگیریم، در مقابل ذخیرۀ خانوادهمان) کم است. (زیرا یوسف به هر نفر بار یک شتر داده بود.)»
در این هنگام، پدر به آنها گفت: “قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَن يُحَاطَ بِكُمْۖ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ”[7] ترجمه:« (یعقوب) گفت: من هرگز او را با شما نمیفرستم، مگر این که سوگند مؤکّد و عهد و پیمان استواری از سوی خدا به من بسپارید که حتماً او را نزد من بازگردانید، مگر اینکه به شما احاطه شود (و قدرت و توان شما از دست برود و همه از پا درآیید و نتوانید او را نجات دهید). هنگامی که عهد و پیمان مؤکّد خود را به او سپردند، (یعقوب) گفت: خداوند بر آنچه میگوییم، نگهبان و گواه است».
وصیت یعقوب علیهالسلام به فرزندانش در هنگام ورود به مصر
پس از آنکه یعقوب علیهالسلام با همراهی بنیامین موافقت کرد، به آنان سفارش کرد که همگی از یک در وارد مصر نشوند و امر کرد که از درهای مختلف وارد شوند: “وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ”[8] ترجمه: «و گفت: ای پسرانم! از یک دروازه وارد (شهر) نشوید، بلکه از دروازههای گوناگون داخل گردید. و (بدانید که با این کار) نمیتوانم چیزی از قضای خدا را از شما دفع نمایم. حکم تنها از آن خدا است. بر او توکّل کردم و تمام توکّلکنندگان باید بر او توکّل کنند».
جمهور مفسران گفتهاند که دلیل این وصیت یعقوب علیهالسلام ترس از چشم زخم بود؛ زیرا آنان جوانانی خوشسیما، خوشهیکل و زیبا بودند.[9]
سپس یعقوب علیهالسلام فرمود: “وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ”[10]ترجمه: «و (بدانید که با این کار) نمیتوانم چیزی از قضای الله را از شما دفع نمایم. حکم تنها از آن الله است».
یعنی وارد شدن شما از درهای متفرقه، تقدیر و قضای الهی را دفع نمیکند؛ زیرا اگر الله چیزی را اراده کند، با آن مخالفت نمیشود و مانعی در برابرش نیست. هشدار، مانع قضا و قدر نمیشود.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. یوسف: ۵۷-۵۶.
[2]. یوسف: ۵۸.
[3] یوسف: ۶۱-۵۹.
[4]. یوسف: ۶۲.
[5]. یوسف: ۶۴.
[6]. یوسف: ۶۵.
[7]. یوسف: ۶۶.
[8]. یوسف: ۶۷.
[9]. تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۲۷.
[10]. یوسف: ۶۷.


