نویسنده: ابو مهاجر

يهوديت، دين عبرانی‌های نسل ابراهيم عليه‌السلام كه به اسباط بوده و از بنی‌اسرائيل یعنی فرزندان یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم عليهم‌السلام هستند. خداوند متعال حضرت موسى عليه‌السلام را به عنوان پيامبر، همراه با تورات به‌سوی آن‌ها فرستاد.
کلمات کلیدی: یهود، بنی‌اسرائیل، فلسطین، موسی، عیسی، غزوه، هولوکاست.

مقدمه

     عبری‌ها، در اصل ساکن مناطق اردن و فلسطين بودند؛ به‌مرور زمان، بنی‌اسرائيل از آن‌ها جدا شده و به مصر کوچ کردند، ولی پس از چند مدت، دوباره به فلسطين برگشتند تا در آنجا جامعه‌ی يهودی را تشكيل دهند؛ اما به سبب تك‌رَوی، تكبر، تعصب، دسيسه‌گری و همچنین گرفتار شدن به لعنت الهی، همیشه تحت شكنجه قرار گرفته و رانده و اسیر شدند؛ بنابراین، در كشورهای جهان پراکنده شدند. برخی از آن‌ها به اروپا، روسيه، دولت‌های بلقان و اسپانيا مهاجرت کردند و برخی ديگر به جزيرة‌العرب روی آوردند كه با طلوع اسلام از آنجا نيز بيرون كرده شدند؛ و تعدادی دیگر از آن‌ها هم در آمريكا، آفريقا و آسيا زندگی نموده و مستقر شدند.
     در این مقاله سعی بر این بوده که ادوار مختلف و مراحل گوناگون زندگی قوم یهود به‌صورت خلاصه، اما جامع، به تصویر کشیده شود. و تاریخچه‌ی مختصری از زندگی پرفرازونشیب قوم یهود، که از باستانی‌ترین اقوام دینی و مذهبی هستند، در دسترس قرار بگیرد.

از یعقوب تا موسی علیهماالسلام

     حضرت یعقوب در سرزمین کنعان (اردن کنونی و قسمتی از خاک فلسطین) به دامپروری، روزگار می‌‌گذراند. ایشان دارای دوازده فرزند به نام‌های: یوسف، بنیامین، یهودا، لاوی، شمعون، روبین، اشیر، نفتالی، یساکاد، عیبی خار، دان و زبولون، بود؛ که اکثر آن‌ها به جز حضرت یوسف، که با دسیسه‌ی برادران خود به مصر برده شد، در سرزمین پدری زندگی می‌کردند. از میان فرزندان حضرت یعقوب عليه‌السلام یوسف و یهودا در تاریخ بنی‌اسرائیل دارای شهرت خاصی می‌باشند، و شاید بتوان گفت که تاریخ قوم بنی‌اسرائیل به نام این دو برادر رقم خورده و تداوم یافته است.
     حضرت یوسف بعد از اینکه با توطئه‌ی برادرانش در مسیر کاروان‌های تجاریِ مصر، در چاه افکنده شد، توسط کاروانی تجاری، نجات یافته و به مصر به عنوان بَرده انتقال یافت. ایشان پس از مشقت‌های فراوانی که بر اثر حیله‌گری زلیخا در زندان متحمل شد، به فرمانروایی مصر رسیده و در سایه‌ی برتری ایشان، قوم بنی‌اسرائیل، که در آن هنگام به علت قحطی وارد سرزمین مصر شده بود، موقعیت مناسبی یافت.
     قوم بنی اسرائیل، بعد از ورود به مصر، در کرانه‌های رود نیل سُکنی گزیدند، و تحت تعالیم پیامبران خود (حضرت یعقوب و یوسف) روزگار را به خوشی سپری می‌نمودند؛ اما از سال ۱۴۱۱ق.م. و بعد از وفات حضرت یوسف عليه‌السلام کم‌کم دامنه‌ی اختلافات بر سر جانشینی ایشان در میان قوم بالا گرفت و موقعیت این قوم بر اثر بی‌اعتقادی، انحرافات مذهبی و همچنین تلاش برای کسب قدرت، کاملاً متزلزل شد.
     مصریان، ابتدا به دیده‌ی احترام به آنان می‌نگریستند، تا جایی که اگر بر مقام بالایی نشسته بودند و شخصی از بنی‌اسرائیل از آنجا عبور می‌کرد، به احترام او پایین می‌آمدند؛ اما وقتی آنان را در حال اختلاف و زراندوزی دیدند، احترام‌شان کم شده و کم‌کم آن‌ها را مهاجر و شهروند درجه دوم می‌دانستند تا اینکه در دراز مدت، در حکومت فراعنه به بردگی گرفته شدند.
     حضرت موسى عليه‌السلام شخصی از بنی‌اسرائيل بود. وی در دوران فرعون مصر (رمسيس دوم، ۱۳۰۱-۱۲۳۴ ق.م.) در مصر به دنيا آمد. مادرش بعد از تولد، وی را در صندوقی در رودخانه انداخت؛ رودخانه، صندوق را به قصر فرعون آورد و موسى عليه‌السلام در همان قصر بزرگ شد. وقتی حضرت موسی به جوانی رسید، یک مصری را به خطا کشت که سبب فرار او به مدين گرديد؛ در آنجا نزد حضرت شعيب عليه‌السلام به چوپانی پرداخت؛ حضرت شعيب عليه‌السلام  هم يكی از دو دختر خود را در نكاح وی در آورد.
     در راه بازگشت به مصر، خداوند متعال در صحرای سينا به وی وحی فرستاد و به ایشان دستور داد تا همراه برادرش (هارون) نزد فرعون بروند و او را دعوت دهند تا بدینوسیله، بنی‌اسرائيل را نجات دهند؛ بنابراین، حضرت موسى عليه‌السلام نزد فرعون رفت، اما فرعون دعوت او را نپذيرفت و روی‌گردان شد. حضرت موسى عليه‌السلام همراه بنی‌اسرائيل از مصر خارج شد، اين واقعه در سال( ۱۲۱۳ق.م.) و در دوران فرعون (منفتاح) كه جانشين پدر خود (رمسيس دوم) گرديده بود، رُخ داد. فرعون با لشكریان خود آنان را تعقيب نمود و به آنان رسيد، ولی خداوند متعال فرعون را غرق نمود و حضرت موسى عليه‌السلام و قومش را نجات داد.
     در صحرای سينا، حضرت موسى عليه‌السلام برفراز کوه رفت تا با پروردگار سخن بگويد، و نسخه‌ی تورات را تحویل بگیرد؛ اما وقتی که بازگشت، بنی‌اسرائيل را در اطراف گوساله‌ای كه سامری از طلا برای آنان درست كرده بود، مشغول عبادت دید.! وی از این کار آنان به شدت ناراحت شد و آنان را منع کرد.
     وقتی حضرت موسى عليه‌السلام آنان را به داخل شدن در سرزمین فلسطين دستور داد، آنان امتناع کردند و گفتند: «إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ، … فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (در آن [سرزمین]، جمعیّتی [نیرومند و] ستمگرند؛ … تو و پروردگارت بروید و [با آنان] بجنگید، ما همینجا نشسته‌ایم!) این حرف آنان سبب شد كه خداوند متعال بر آنان غضب گرفت و ايشان را چهل سال در صحرا، سرگردان کرد.
     حضرت موسى عليه‌السلام در خلال این سال‌ها، بدون اينكه در فلسطين داخل شود، وفات نمود و در تپه‌ی سرخ دفن گرديد؛ همچنین برادرش هارون عليه‌السلام نيز قبل از ایشان وفات نموده بود و در كوه طور دفن گرديد.
     بعد از حضرت موسى عليه‌السلام يوشع بن نون رهبری بنی‌اسرائیل را  به دوش گرفت. وی بنی‌اسرائیل را از مسیر شرقی اردن، وارد اريحا کرد، و این سرزمین را فتح کرد، اما در سال ۱۱۳۰ق.م. وفات كرد.
     سرزمين فتح شده، ميان دوازده سبط [دوازده قبيله‌ی اولاد يعقوب عليه‌السلام] تقسيم گرديد؛ كه در آن‌ها [قاضيانی] (مفهوم واژه‌ی قاضیان، برای بنده واضح نیست!) از جمله‌ كاهنان، حكومت می‌كردند؛ اين دوران عشایری بدائی تقریباً، يک قرن ادامه يافت.
     از آخرين قاضي‌ها، می‌توان از صموئيل شاءون نام برد، كه از پادشاهان بنی‌اسرائیل بود. قرآن كريم از این شخص بنام طالوت نام برده است؛ ایشان در جنگ‌های سختی بنی‌اسرائيل را رهبری نمود. یکی از افراد لشکر ایشان حضرت داود بود. او توانست در یکی از جنگ‌ها بر جالوت (فرمانده‌ی فلسطینیان) غلبه حاصل کند؛ بنابراین، ایشان از اشخاص مهم لشکر به شمار می‌رفت و در نهایت به عنوان پادشاه دوم بنی اسرائیل انتخاب شد؛ بعد از ایشان، سلطنت در اولاد او به‌طور موروثی باقی ماند.
     حضرت داود عليه‌السلام اورشليم (قدس) را پايتخت مملكت خود قرار داد و هيكل (معبد) قدس را بنا کرد و تابوت [صندوقی كه در آن اشياء متبركه‌ی باقی مانده از حضرت موسی علیه‌السلام در آن گذاشته شده بود] را به آنجا انتقال داد. حكومت ایشان به مدت چهل سال دوام داشت.
     پس از حضرت داود، ستاره‌ی اقبال پسرش، حضرت سليمان عليهماالسلام طلوع نمود و جانشين پدر خود در سلطنت گرديد. خداوند متعال به ایشان حِکمت، علم و فرمانروایی را (که قبلاً به هیچ کسی نداده بود) عطا کرد؛ سلطنت ایشان به حدی گسترده بود که به اذن خداوند انسان‌ها، جن‌ها، شیاطین، بادها، پرندگان، درندگان، جانوران موذی و همة موجودات از او اطاعت می‌کردند.
     ایشان در سال چهارم سلطنت خود، بنابر وصیت پدر بزرگوار خویش، ساخت عبادتگاه (هیکل) را در شهر قدس تکمیل کرده، و به بازسازی اورشلیم پرداخت و در آنجا ساختمان‌های بزرگ و وسیعی بنا کردند.
     پس از حضرت سلیمان، رحیعام در سال (۹۳۵ ق.م.) به عنوان پادشاه، جانشین وی گرديد. ولی اسباط از بیعت و پیروی وی، سر باز زدند. بنابراین، بنی‌اسرائيل نیز از وی سرپیچی کردند و جانب برادرش يریعام را گرفتند، که در نتیجه، مملكت آن‌ها به دو بخش تقسيم شد:
۱. مملكت شمالی؛ كه به اسرائيل نام‌گذاری شد و پايتخت آن شكيم قرار گرفت. (شکیم آخرین جایی بود که حضرت موسی علیه‌السلام با بنی اسرائیل همراه بود.)
۲. مملكت جنوبي؛ به نام يهوذا  نام‌گذاری شد و پايتخت آن اورشليم (قدس) قرار گرفت.
     در این دو مملكت ۱۹ پادشاه حكومت می‌کردند. در مملكت يهوذا، پادشاهی به اولاد حضرت سليمان عليه‌السلام تعلق داشت؛ ولی در مملكت اسرائيل، پادشاهی در میان خاندان مختلف انتقال می‌یافت.
     اشعيا، در قرن هشتم قبل از ميلاد می‌زيسته و از مشاورين ملک حزقيا، پادشاه يهوذا (۷۲۹-۶۶۸ ق.م.)، بوده است. عاموس، پيامبری بود كه تقريبا در سال ۷۵۰ ق.م. زندگی می‌کرده، وی باسابقه‌ترین پيامبر دوران قديم است كه گفتارهایش به صورت مکتوب به ما رسيده است. وی در ایام یربعام دوم (۷۸۳-۷۴۳ ق.م.) زندگی می‌کرد.
     سال(۷۲۱ ق.م.) يهوديان اسرائيلی، تحت سیطره‌ی آشوری‌ها افتادند، يعنی در دوران ملك سرجون دوم (پادشاه آشور)؛ بنابراين، دچار انحطاط و پس‌رفت شدند. سال (۵۸۶ ق.م.) مملكت يهوذا به دست بابلی‌ها افتاد، و بخت‌النصر، اورشليم و معبد را خراب کردند و يهوديان را به عنوان اسير به بابل برند. اين ويرانی اول بود.

ورود یهود به حجاز

     از حضرت ابوهریره رضی‌الله‌عنه روایت شده: بنی‌اسرائیل پس از مغلوبیت توسط بخت‌النصر و وقوع تفرقه در میان‌شان، پراکنده شده و از سرزمین شام کوچ کردند؛ آنان در سرزمین‌های عرب‌نشینی که در میان شام و یمن بودند، روستا به روستا به جستجوی شهر یثرب و صفات پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم که در کتاب خود خوانده بودند، پرداختند. [سبل الهدى والرشاد، في سيرة خيرالعباد]
     از میان آنان قبیله‌های بنی‌نضیر، بنی‌قریظه و بنی‌قینقاع، پس از یافتن شهر یثرب، به امید دیدار پیامبر آخرالزمان، آنجا ساکن شدند. برخی می‌گویند که آن‌ها از اولاد هارون، که تورات را حمل می‌کردند، بودند؛ و برخی دیگر می‌گویند که بنی‌نضیر و بنی‌قریظه از قوم کهنه (کاهنان) بودند.
     پدران‌شان در حالی از دنیا رفتند که به محمد صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم ایمان آوردند و فرزندان خود را به پیروی از ایشان تشویق می‌کردند. ولى فرزندان‌شان درحالی‌كه او را مى‏شناختند (از روى حسد) به ایشان كافر شدند.
     ارميا، (۶۵۰-۵۸۰ ق.م.) فساد قوم خود را آشکار ساخته و از سقوط اورشليم خبر داد، و همچنین تابيعت پادشاهان بابل را اعلام كرد؛ این قضایا سبب شد كه مورد شكنجه و ظلم يهوديان قرار گیرد.
     حزقيال: در قرن ششم قبل از ميلاد، ظهور نمود. به بعث و برانگيخته شدن، محاسبۀ آخرت و آمدن مسيحی از نسل داود عليه‌السلام که پادشاه يهودیان می‌گردد، خبر داد. وی در دوران سقوط مملكت يهوذا زندگی می‌كرد و بعد از اشغال اورشليم به بابل تبعيد شد.
     سال ۵۳۸ ق.م. کورش، پادشاه فارسی، بابل را اشغال نمود و به یهودیان اجازه داد تا به فلسطین بازگردند، ولی تعداد كمی از آنان بازگشتند. دانيال، از آينده‌ی ملت اسرائيل خبر داد؛ زيرا وی به تعبير نمودن خواب‌های رمزی مشهور  بود. وی ملت خود را وعده نمود كه توسط مسيح نجات خواهند يافت.
     در سال ۳۲۰ ق.م. حكومت فلسطين به اسكندر بزرگ رسید، و بعد از وی به بطالمه رسيد. سال ۶۳ ق.م. فلسطين را رومان اشغال نموده و به قيادت بامبيوس، بر قدس غلبه حاصل كرد. سال ۲۰ ق.م. هيرودوس، هيكل سليمان را دوباره ساخت که تا سال ۷۰م. باقی بود؛ اما امپراطور تيطس، شهر را ويران نموده و هيكل را سوزانيد. (اين ويرانی مرتبۀ دوم است) او به جای هيكل مقدس، بت شرکی به نام «جوبيتار» قرار داد. اين بت تا زمان امپراطور قسطنطين باقی بود، اما در زمان امپراتوری او، مسيحی‌ها این بت را نابود کردند.

حضرت عیسی علیه‌السلام

     مسیحیان، از همان روزهای آغازینِ ظهور خود مورد بازرسی، تعقيب و تعذيب یهودیانِ وقت قرار گرفتند. اين امر باعث شد تا مسيحيان به صورت علنی آراء و نظريات خود را بیان نکنند، و حتی عده‌ای از آن‌ها مجبور به ترک ديار خود شدند، و گروهی دیگر محکوم به حبس شده و در تاريکی‌های زندان جان خود را از دست دادند.
     اولين شخصی که از مسیحیان، مورد تعقيب و بازجویی قرار گرفت، خود حضرت عيسی عليه‌السلام بود. این فضای متشنج که آکنده از تعذیب، تهدید و کشتار دینداران مسیحی بود، سبب شد که خداوند متعال پس از اینکه زندگی حضرت عيسی عليه‌السلام در خطر بود، ایشان را به آسمان ببرد. حضرت زکریا و یحیی علیهما‌السلام در همین زمانه بدست یهودیان شهید شدند.

حضرت زکریا علیه‌السلام

     حضرت زکریا از فرزندان حضرت سلیمان بن داود علیهم‌السلام بود. این پیامبر بزرگوار، نجار بود. همسر ایشان، عمه‌ی مادری مریم علیهاالسلام بود؛ بنابراین، پس از وی، کفالت مریم را برعهده گرفتند. در همین زمان، خداوند متعال جبرئیل علیه‌السلام را فرستاد و به حضرت زکریا مژده‌ی فرزندی به نام یحیی را داد.
     یهودیان وقتی فهمیدند مریم بدون شوهر باردار شده است، حضرت زکریا علیه‌السلام را متهم کردند؛ بنابراین، تصمیم به قتل ایشان را گرفتند، حضرت زکریا علیه‌السلام در درخت بزرگی پنهان شد تا نجات یابد، اما آن‌ها درخت را به همراه حضرت زکریا علیه‌السلام قطع کردند.

حضرت یحیی علیه‌السلام

     حضرت یحیی در سنین جوانی مردم را به بندگی خدای سبحان فرا می‌خواند؛ و لباس‌هایی از جنس مو می‌پوشید؛ و در عبادت می‌کوشید. حضرت عیسی علیه‌السلام در شریعت جدید، ازدواج با دخترِ برادر را حرام کرده بود. هردوس (فرمانروای بنی اسرائیل) می‌خواست با دختر برادرش ازدواج کند؛ زیرا این ازدواج در دین یهود جایز بود، اما حضرت یحیی علیه‌السلام او را از این کار بازداشت؛ بنابراین، آن دختر و مادرش از هردوس خواستند تا یحیی را بکشد و اصرار هم کردند؛ هردوس نیز دستور داد تا حضرت یحیی علیه‌السلام را ذبح کنند.
در این برهه از تاریخ، افراد بي‌شماری از مسيحيان نه تنها توسط قيصر، بلکه به دست يهوديان نيز به قتل رسيدند. همين امر سبب شد تا حاملين اصيل دين مسيحيت، که تعاليم اين دين را مستقيماً از حضرت عيسی علیه‌السلام فرا گرفته بودند، نابود شوند.
در عهد نيرون (۶۴ م.) و تراجان (۱۰۶ م.) و ديون (۲۴۹ م.) و دقيانوس (۲۸۰ م.)، مسيحيان مورد شديدترين تاخت‌ و تاز‌های حُکّام قرار گرفتند، و در نابودی آن‌ها از روش‌های گوناگونی استفاده شد.

ویرانی اورشلیم و نابودی یهودیان

     در اورشلیم تا سال‌ها گروهی از پادشاهان، یکی پس از دیگری بر بنی‌اسرائیل مسلط شدند، تا اینکه زمان سلطنت تیتوس فرا رسید. محل سلطنت تیتوس روم بود. او در سال اول سلطنت خود به اورشليم رفت و بر يهوديان یورش بُرد و آن‌ها را به قتل رساند، و تا آخرين نفر زندگان را اسير كرد؛ مگر آنان كه ناپدید شدند. بیت‌المقدس را ویران و غارت کرد. معبد سلیمان و کتاب‌های‌شان را سوزاند و بیت‌المقدس را از بنی‌اسرائیل خالی کرد. بعد از آن، یهود دیگر نه رهبری داشتند و نه حکومتی. (این ویرانی دوم یهودیان بود، که تا هجرت نبی کریم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم ، تقریباً پانصد و پنجاه و هشت سال، ادامه داشت.)

یهود بعد از هجرت

     قبلاً بيان شد، که يهود از مدت مديدی بر مدينه حکومت می‌کردند.آن‌ها سه قبيله بودند: بنی‌قينقاع، بنی‌نضير و بنی‌قريظه.
     اين سه قبيله در اطراف مدينه زندگی می‌کردند و اغلب آن‌ها کشاورز، ثروتمند، بازرگان و صنعتگر بودند. و از آنجایی‌که زمام امور مالی و اقتصادی اعراب مدينه فقط در دست آن‌ها بود، و آنان صاحب ثروت‌های کلانی شده بودند؛ با نهايت بی‌رحمی و قساوت، سود و بهرۀ زيادی از بدهکاران می‌گرفتند و فرزندان و زنان مردم را در قبال وام‌های خود گرو می‌گرفتند.
     هنگامی که اسلام به مدينه آمد، يهوديان فهمیدند که حکومت جابرانه و مستبدانة آن‌ها پابرجا نخواهد ماند؛ و زمان افول آن‌ها فرا رسيده است. و هر اندازه که اسلام در مدينه گسترش و استقرار می‌يافت، همان اندازه ابهت و شوکت مذهبی يهود، که از مدت‌ها پيش آن را به‌دست آورده بودند، رو به زوال می‌نهاد.
     گرايش به آيين يهوديت، که ميان مشرکين مدينه به وجود آمده و روزبه‌روز گسترش می‌يافت، به يک باره متوقف شد. و به ميمنت فتوحات روز افزون اسلام، انصار دارای مال و ثروت شده و از زنجیر وام‌های کمرشکن يهود رهایی يافتند.

غزوه‌ی بنی‌قينقاع (شوال سال دوم هجری)

     پيروزی مسلمانان در غزوه‌ی بدر، يهود را بيش از پيش بيمناک و هراسان کرد. آنان به وضوح مشاهده کردند که اسلام روزبه‌روز قوی‌تر می‌شود. از قبايل يهود، مردان قبيلة بنی‌قينقاع بيش از همه شجاع‌تر و دليرتر بودند؛ ازاين‌رو، قبل از همه آن‌ها جرأت کردند تا با مسلمانان اعلام جنگ کنند و پيمانی را که با پيامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم بسته بودند، نقض نمايند. پیامبر اسلام نیز آنان را به محل «اذرعات» شام تبعيد کردند.

غزوه‌ی بنی‌نضير (ربيع‌الاول سال چهارم هجری)

     آن‌ها نقشه‌ای کشيدند که شخصی بر پشت بام رفته و از آنجا سنگ بزرگی بر پيامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم پرتاب کند تا بدين طريق او را به قتل برسانند. آنحضرت صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم از مکر و توطئه‌ی آنان، توسط وحی، خبردار شد؛ بنابراین، بی‌درنگ عازم مدينه شد. سرانجام آنحضرت صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم آنان را تا مدت پانزده روز محاصره نمود، تا اینکه آن‌ها بر تبعيد از وطن خود راضی شدند‌؛ مشروط بر اينکه از اموال و دارايی‌های خود، به جز سلاح، هر چه که می‌توانند با خود ببرند.
     بنابراین، آنان خانه‌های خود را ترک کردند و از آنجا کوچ نمودند. بعضی از سران و بزرگان آن‌ها مانند: سلام بن ابی‌الحقيق، کنانة بن الربيع و حيی بن اخطب، عازم خيبر شدند.

بنی‌قریظه

     هنگامی که بنونضير مجبور به ترک ديار شدند، حيی بن اخطب، به خيبر رفته و در آنجا سکونت کرد. جنگ احزاب، نتيجه‌ی فعاليت‌های بنونضير بر ضد مسلمانان بود؛ اما بنوقریظه بنابر توصیه‌ی حيی بن اخطب در جنگِ متفقين، علناً پیمان را شکسته و شرکت کردند. خلاصه اینکه، مسلمانان آنان را محاصره کردند و اين محاصره را تا يک ماه ادامه دادند، سرانجام بنوقريظه پيشنهاد دادند هر تصميمی که سعد بن معاذ رضی‌الله‌عنه درباره‌ی ما بگيرد، آن را خواهيم پذيرفت. سعد درباره‌ی آنان پيشنهاد داد تا مردان مبارز آن‌ها اعدام شوند و زنان و فرزندان‌شان اسير، و اموال و دارایی‌شان به عنوان غنيمت گرفته شوند.

نمونه‌ای از لجاجت یهود

     زمانی که حيی بن اخطب، که عامل اصلی تمام اين فسادها و آتش‌افروز اين جنگ بود، به محل اعدام آورده شد، چشمش به رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم افتاد و چنين گفت: سوگند به خدا، من از کينه‌توزی با تو پشيمان نيستم، ولی خداوند هر کس را خوار سازد، خوار می‌گردد. سپس رو به مردم کرد و گفت: از فرمان خدا نگران مباشيد، اين يک فرمان الهی می‌باشد، و اين ذلت و خواری از جانب خداوند بر بنی‌اسرائيل قطعی بوده است.

فتح خيبر (سال هفتم هجری) و درهم شکسته شدن شوکت يهود

     خيبر، در کنار جلگه‌ای بسيار حاصل‌خيز قرار دارد. در آنجا يهوديان قلعه‌های محکمی ساخته بودند که آثار برخی از آن‌ها تا به حال باقی است. خيبر، بزرگ‌ترين مرکز قدرت يهود در سرزمين عرب بود؛ که دارای شش قلعة محکم به نام‌های: سالم، قموص، نطاه، قصارة، شق و مربط بود. از میان این قلعه‌ها، قلعه‌ی قموص از همه محکم‌تر بود. خلاصه اینکه، آنحضرت صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم تمام قلعه‌ها را فتح نمودند. البته فقط قلعه‌ی قموص بعد از بيست روز محاصره، فتح گرديد.
     بعد از فتح این سرزمین، زمين‌ها را مسلمانان به تصرف خود درآوردند؛ اما يهودیان درخواست کردند که زمين‌ها را در اختيار ما بگذاريد و ما نصف محصولات را به شما می‌دهيم. درخواست آن‌ها مورد قبول واقع شد. هنگام جمع‌آوری محصولات، آنحضرت صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم عبدالله بن رواحه را می‌فرستاد و او محصولات را به دو قسمت تقسيم می‌کرد، و سپس به يهود می‌گفت: يکی از اين دو قسمت را برداريد. يهود از اين عدالت متحير شده می‌گفتند: زمين و آسمان با همين عدالت استوارند.
     گرچه به يهود امان کامل داده شد و با آنان به‌خوبی رفتار شد، اما رفتار آنان همیشه توأم با سرکشی و شرارت بود. مقدمه‌ی اين امر، اين بود که روزی زينب، همسر سلام بن مشکم، رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و چند نفر از ياران او را دعوت کرد، آنحضرت دعوتش را پذيرفت. زينب در غذای پيامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم زهر ریخته بود؛ رسول اکرم يک لقمه خوردند و از خوردن بيش از آن خودداری کردند. آن‌ها همواره به شرارت و فساد خود ادامه می‌دادند تا اينکه حضرت عمر به ناچار آن‌ها را به سرزمين شام تبعيد نمود.
فتح فلسطین
     در سال(۶۳۶ م.) مسلمانان فلسطين را فتح نمودند؛ پس از فتح فلسط، صفرونيوس، كه بطريرك نصارا بود، برای مسلمانان شرط کرد كه هیچ فردی از يهود نباید در فلسطین سكونت كند.
     از آن زمان تا نیمه‌ی اول قرن نوزدهم میلادی، آن‌ها در دنیا آواره و مهاجر بودند؛ تا اینکه از ابتدای قرن گذشته‌ی ميلادی، به جمع نمودن ملت خويش در سرزمين فلسطين پرداخت. که بزرگ‌ترین سبب آن پدیده‌ی هولوکاست بود. هولوکاست، به کشتار دسته‌جمعی و نسل‌کشی نزدیک به شش میلیون یهودی اروپایی بر پایه‌ی نژاد، مذهب و ملیت در طی جنگ جهانی دوم به دست آلمان نازی از سال ۱۹۴۱م. تا پایان سال ۱۹۴۵م. در اردوگاه‌های مرگ آلمان، اطلاق می‌شود.
     کشتارها به شکل سازمان‌ یافته‌ای شامل شلیک دسته‌جمعی، سیاست پاکسازی از طریق کار اجباری؛ همچنین وانت‌ها و اتاق‌های گاز، در اردوگاه‌های پاکسازی انجام می‌شدند؛ که به سبب آن، حدود دو سوم جمعیت یهودیان اروپا کشته شدند.
     در این هنگام، تلاش‌های دیپلماتیک برای تشویق سایر قدرت‌های استعمارگر همچون انگلستان و فرانسه، به منظور پذیرش یهودیان اخراج شده پیشنهاد می‌شد، از جمله: فلسطین، اتیوپی، رودزیای، ماداگاسکار و استرالیا بود. از میان این مناطق، ماداگاسکار بیشتر از همه به صورت جدی مطرح بود. جزیره‌ای بسیار دور افتاده و با آب و هوای نامناسب؛ که باعث تسریع مرگ می‌شد؛ اما با آغاز کشتار گستردۀ یهودیان در (۱۹۴۱م.) این طرح، کنار گذاشته شد.
     دولت‌مردان نازی، طرحی مبنی بر اینکه که یهودیان اروپا به سیبری فرستاده شوند، ارائه دادند؛ این طرح در طی قراردادی میان فدراسیون صهیونیسم آلمان و دولت نازی به نام «قرارداد هاوارا» امضا شد. فلسطین تنها نقطه‌ای بود که طرح‌ اسکان نازی‌ها در آن موفقیت چشمگیری به‌دست آورد؛ این قرارداد منجر شد تا ۶۰٬۰۰۰ یهودی آلمانی و ۱۰۰ میلیون دالر از آلمان به فلسطین ارسال شود.
     هیچ شکی نیست که یهودیان کنونی، که جمعیت‌شان بالغ بر پانزده میلیون نفر می‌رسد، هیچ رشته‌ی قرابتی و فامیلی با عبرانی‌های قديم اسرائيلی كه از نسل ابراهيم عليه‌السلام بودند، ندارند؛ زيرا اينان مردمان مختلطی از اقوام مختلف هستند كه عوامل استعماری آنان را به‌سوی يهوديت سوق داده است. اما آنانی كه فعلاً از اصول و نسل اسرائيل هستند، امروزه (خصوصاً در اسرائيل) از يهوديان طبقه‌ی پایین به شمار می‌روند.
 
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version