محصول عمدۀ شیوههای آموزش غربی این شد که در جامعه، دوگانگی فرهنگی «الثنوية العلمیة» پدیدار گشت. به این طریق امت اسلامی مخصوصاً نسل جوان به دو گروه بزرگ درسخواندههای علوم جدید و درسخواندههای علوم قدیم، تقسیم گردیدند که هر کدام خود را «طایفۀ جدا یافته» از دیگری میپنداشت و تنها خود را باور میکرد و دیگری را سد راه خود میدانست.
نویسندۀ معاصر، دکتر اسرار عالم هندی مینویسد: «امروزه جوامع اسلامی به دو گروه جدید و قدیم و طرفداران نو و کهنه منقسم شدهاند. مسلماً این پدیده، جهان اسلام را به شدت دچار اختلال فکر و عمل نموده و باعث جمود و رکود در زمینههای مختلف گشته و راه ترقی و توسعه را مسدود نموده است».
تراژدی تلخی که باعث مشکلات گشته است بهراستیکه یکی از تراژدیهای بزرگ قرن بیستم در کشورهای اسلامی، نبرد دو گروه قدیم و جدید بوده است که هنوز هم در بسیاری از کشورها ادامه دارد و اثرات ناگوار آن احساس میشود. اوضاع افغانستان در قرن گذشته و اوضاع الجزائر و مصر و پاکستان و بسیاری از کشورهای دیگر، گواه اين دعوای ما است. بهراستیکه اكثر تشنجها و تنشها و نگرانیها، پیامدهای تلخ و نامطلوب دوگانگی فرهنگی محسوب میگردد. ناگفته نماند که هدف ما از این گفتار، نفی آموزش جدید و دستاوردهای مثبت فرهنگی هرگز نیست. دین اسلام ترقی و توسعه در علوم و فراگیری تجربهها و هنرها را نهتنها مباح دانسته؛ بلکه هرچه بهشدت بهسوی آن فراخوانده و تشویق نموده است. آنچه نامطلوب است، روش و شیوههای غلط و برداشتهای نادرست از علوم و فنون و تئوریها میباشد.
رسالتی که نباید در انجام آن تأخیر شود
با توجه به مشکلات یادشده، جهان اسلام و نسل معاصر، سرگردان است و تنها به سوی حوزههای علمیه که پاسداران آخرین وحی الهی و امید امت اسلامی هستند، چشم دوخته است. طبق تعبیر متفکر بزرگ اسلام، علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهاللهتعالی: «مدارس دینی از چشمههای حیات نبوی آب میگیرند و کشتزار زندگی را سیراب مینمایند، بهراستیکه چشمههای نبوی هیچگاه نمیخشکند و بشریت نیز هیچگاه از آن احساس بینیازی نمیکند.» بیتفاوتی مدارس دینی از اوضاع کنونی و کنارهگیری آنها از رهبری و راهنمایی جامعه، مرادف با خودکشی و بیوفایی نسبت به بشریت، بلکه خیانت به آن است. اینجا است که مسئولین و گردانندگان مدارس باید در کلیۀ شئون فعالیتهای خود، تجدیدنظر کنند و از خود بپرسند: آیا دارند به رسالت خود در زمینههای مختلف عمل میکنند یا خیر؟ آیا اکثر مدارس دینی، شکل آموزههای باستانی به خود نگرفتهاند که صرفاً محافظ شکلها و مدلهای قرون گذشته بوده و فاقد نقش مؤثر در جهان معاصر هستند که نیاز به تجدیدنظر در شیوه و محتوا دارند؟
لزوم تغییر و تحول در برنامههای تعلیمی و تربیتی
با توجه به این که مدرس دینی مراکز تعلیم و تربیت و کارخانههای آدمگری و رجالسازی هستند که مربیان و مصلحان جامعۀ بشری را تربیت میکنند؛ ازاینرو لازم است در برنامهریزیها، نیازهای جهان معاصر و نشیب و فرازهای تمدن کنونی را حتماً مدنظر قرار دهند و برای پاسخگویی به مشکلات زمان حاضر و آینده، افراد شایستهای به جامعه تحویل دهند.
بسیاری از متفکران و صاحبنظران امور تربیتی، اذعان دارند که در برنامههای مدارس دینی باید چنین تحولاتی صورت بگیرد. متفکر شهیر استاد ندوی رحمهالله در این خصوص چنین میفرماید: «علمای اسلام در هر زمان حسب نیاز اقتصاد آن زمان، کتابهای جدیدی را در برنامههای درسی میگنجاندند و از پذیرفتن مطالب مفید باکی نداشتند، متأسفانه در صد سال اخیر این برنامۀ درسی باوجود تحولات جدید فکری، سیاسی و غیره، نیاز به تحول دارد که تابهحال چندان تغییری نیافته است، درحالیکه تحولات زمان در بعضی موارد کاملاً مقتضی تغییر و تحول در آن است.»