نویسنده: دکتور فضل احمد احمدی

3.فاشیزم و تحولات

در ساختار و خُرده‌باورهای اندیشۀ فاشیزم، تلاش برای کسب سروری در سطح جهانی پس از کسب سروری در سطح تحلیل ملی، از سوی نژاد برتر، منطقی است که به پدیدۀ امپریالیسم منجر می‌شود. در میان ملت‌ها نیز، ملتی برگزیده وجود دارد که مستحق حاکمیت بر همۀ ملل دیگر است. فاشیزم آلمانی، با کشتار میلیون‌ها انسان، به دنبال اندیشۀ برتری نژاد آلمانی، تأمین سلطۀ جهانی آن و تشکیل دولت جهانی، می‌باشد. از منظر این ایدئولوژی، مارکسیسم و حتی ملی‌گرایی مرسوم در غرب و بالطبع کمونیست‌ها و یهودیان، برای آنان دشمن تلقی می‌شدند. به‌طوری‌که به تفسیر فاشیستی، موجودات انسانی در درجۀ اول، مخلوقات یک ملت، نژاد یا قوم‌اند. بنابراین، انسان کلی و انتزاعی وجود ندارد، بلکه انسان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و… وجود دارد. در قالب این تفکر، ناسیونالیزم دموکراتیک که مبتنی بر برابری، آزادی و حقوق یکسان است، مردود شناخته می‌شود و اصل نابرابری نژادی، جنسیتی و فرهنگی بر روابط انسان‌ها حاکم است. به‌عبارت‌دیگر، دو نمود اصلی فاشیزم شامل دیکتاتوری فاشیستی موسولینی در ایتالیا بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ و دیکتاتوری نازیستی هیتلر در آلمان طی سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ بود. شکل‌های نوفاشیستی و نونازیستی در سال‌های پایانی قرن بیستم با بهره‌برداری از ترکیب بحران اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی پس از فروپاشی کمونیزم دوباره پدیدار شدند.
مبنای این اندیشه نه عقلانی بلکه بر پایۀ احساسات جمعی و هویت خِردگریز و ضدیت با دیگران استوار است. هم‌چنین، تمایل به گذشتۀ آرمانی و وحدت ازدست‌رفته به رهبری یک ملت و قوم خاص و پیشوا به‌عنوان آمریت سیاسی در فلسفۀ سیاسی فاشیزم حایز اهمیت است. البته، فاشیست‌ها از علقه‌های مذهبی هم در این بین استفاده می‌کنند و برای پیامبران نقشی نژادی قائل‌اند؛ به‌طوری‌که از نظر «چمبرلین»، حضرت مسیح یک پیامبر آریایی بوده و این تعلق را از اختصاصات مسیح مانند دوست داشتن، ترحم و شرف که از مشخصات روانی نژاد آریا بوده، ثابت می‌کرده است. مجموعۀ ایدئولوژی و جنبش فاشیزم در جنگ جهانی دوم، ناسیونالیزم اروپایی را با چالش مواجه ساخت؛ اما در نهایت با فروپاشی نظام‌های اقتدارگرای موسیولینی در ایتالیا و هیتلر در آلمان، بیم این ایدئولوژی برای ناسیونالیزم اروپایی کاهش یافت. با ظهور جنبش راست افراطی، فاشیزم جدید اروپایی در حال احیا است که می‌تواند آیندۀ ملی‌گرایی را در اروپا با خطر مواجه سازد.
از بسیاری جهات، فاشیزم، شورشی در برابر اندیشه‌ها و ارزش‌هایی بود که از زمان انقلاب فرانسه بر اندیشۀ سیاسی غرب چیرگی داشت. در شعار فاشیستی ایتالیایی گفته می‌شود که «۱۹۷۹ مرده است». ازاین‌رو، ارزش‌هایی مانند خردگرایی، پیشرفت، آزادی و برابری در فاشیزم به مبارزه، رهبری، قدرت، قهرمان‌پروری و جنگ‌طلبی تغییر یافتند. در این معنا، فاشیزم واجد «ضد ویژگی» است. عمدتاً بر اساس چیزهایی تعریف می‌شود که با آن‌ها ضدیت دارد. فاشیزم شکلی از ضد سرمایه‌داری، ضد لیبرالیزم، ضد  فردگرایی، ضد کمونیزم و ضد چیزهایی مانند آن‌ها است. بااین‌حال، تجسمی از اجتماع ملی‌ای که به‌طور ارگانیک متحد است، درون‌مایۀ اصلی فاشیزم را شکل می‌دهد. این درون‌مایه به «توانمندی از راه وحدت» نشان داده می‌شود. فرد، در معنای لفظی، هیچ است؛ هویت فرد به‌طور کامل جذب هویت اجتماع یا گروه اجتماعی می‌شود. آرمان فاشیزم، آرمان «انسان نو» است؛ قهرمانی که وظیفه، افتخار و فداکاری انگیزه‌اش است و برای قربانی کردن جان خود در راه شکوه ملت یا نژاد خود و اطاعت بی‌چون‌وچرا از رهبر عالی آماده است.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version