قوم بنی اسرائیل در زمان حضرت یوسف علیهالسلام بعد از ورود به مصر در کرانههای رود نیل سُکنا گزیدند؛ اما از سال 1411 ق.م. بعد از وفات حضرت یوسف علیهالسلام کمکم دامنهی اختلافات بر سر جانشینی آنحضرت در میان قوم بالا گرفت و موقعیت این قوم بر اثر بیاعتقادی و انحرافات مذهبی و همچنین تلاش برای کسب قدرت، کاملاً متزلزل شد. مصریان ابتدا بهدیدۀ احترام به آنها نگاه میکردند؛ اما بعد از اینکه آنها را در حال اختلاف با یکدیگر و در حال زراندوزی دیدند، احترامشان کم شد و در ادوار بعدی آنان را مهاجر میدانستند، تا اینکه در زمان حکومت فراعنه بهبردگی گرفته شدند، تا جاییکه بهدید انسان نه؛ بلکه بهعنوان حیوانات برای کار و بردگی و بار بردن دیده میشدند.
مقدمه
این یک واقعیت انکار ناپذیر است که استعمارهای درازمدت، باعث از بین رفتن شعور انسانی میشود؛ چرا که هدف اصلی استعمارگران مختل کردن شعور و تشخیص نادرست از درست است. آنها سعی بر این دارند تا مسایل را بگونهای دیگر نشان دهند و حس شهامت، پایداری بر اعتقاد و اخلاق را از بین ببرند.
در این مقاله، در لابلای اتفاقاتی که برای بنی اسرائیل در مصر افتاده است، تبصرههایی خواهیم داشت بر امراض و رفتارهای غیراخلاقی این قوم که بر اثر بردگی درازمدت به آن گرفتار شده بودند؛ تا حدی که تمام پایههای اعتقادی و اخلاقی در میانشان از بین رفت و باری دیگر در تاریخ نتوانستند جایگاه قبلی خویش را بهدست بیاورند.
آغاز بردگی بنی اسرائیل
همانگونه که در بالا ذکر شد، بنی اسرائیل بعد از اجداد و نیاکانِ نیک خود در مصر، دچار انحطاطات اخلاقیِ زیادی شدند که باعث نزول آنها از جایگاه رفیعِ رهبریت دینی و اخلاقی جامعة آن روز شد؛ همچنین رقابت بین آنها و کاهنان معابد باعث شده بود تا کاهنان در بیاعتبار کردن اولاد سیّدنا یعقوب علیهالسلام کوشش کنند.
لذا میبینیم که در ادوار بعدی اعتبارشان کاملاً از بین رفته و بهعنوان بردگان مهاجر از سرزمین کنعان شناخته میشوند؛ چنانچه خداوند متعال این بردگیشان را اینگونه به تصویر میکشد که آنها اختیار جان، مال و فرزندان مذکر و مؤنث خود را نداشتند. میفرماید: «وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ.» [بقره: 49] (و به ياد بیاورید آن وقت را كه شما را از دست فرعون و فرعونیان رها ساختیم، آنان که بدترین شکنجهها را به شما ميرسانيدند، پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده میگذاشتند (تا به خدمت آنان کمر بندند) و در این، آزمایش بزرگی از جانب خداوند برایتان بود.)
قانون الهي است، که انسانهای مظلوم را دادرسی و ظالمان را عذاب سخت میدهد؛ لذا در این زمان ارادۀ الهی بر نابودی فرعون و نجات بنی اسرائیل از استعمار فراعنه رقم خورده بود. بنابر همین اراده بود که خداوند متعال سیدنا موسی علیهالسلام را به پیامبری مبعوث کرد، چنانچه میفرماید: «ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَىٰ بِآيَاتِنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ.» [اعراف: ١٠٣] (باز فرستاديم بعد ايشان موسى را به نشانههاى خويش بهسوى فرعون و قوم او.)
رسالت حضرت موسی علیهالسلام ابتدا بیان توحید و یگانگی الله و دوم نجات بنی اسرائل از استعمار بود؛ چنانچه وقتی موسی علیهالسلام پیش فرعون حاضر میشود، در مرحلۀ اول در مورد پروردگار عالم و صفاتش با فرعون بحث و در مرحلة دوم آزادی بنی اسرائیل را درخواست میکند. «قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ.» [اعراف: ١٠٥] (آوردهام برای شما نشانهای از جانب پروردگار شما؛ پس بفرست (آزاد کن) با من بنى اسرائيل را.)
اما زمانی که فرعون دعوت سیّدنا موسی علیهالسلام را رد کرد و ندای «انا ربکم الاعلی» را سر داد، ایشان خواست قدرت الهی را به او نشان دهد تا از معجزات متاثر شده، یگانگی پروردگار را بپذیرد؛ لذا درخواست ارائه کردن معجزات را به فرعون پیش کرد. فرعون گفت: «قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿31﴾ فَأَلْقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ ﴿٣٢﴾ وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ.» [شعراء: 33] ([فرعون] گفت اگر از زمرۀ راستگویان هستی پس آن را بنمای (در این هنگام سیدنا موسی) عصاى خود را انداخت پس ناگهان آن عصا اژدهاى (حقیقی) ظاهر شد، و دست خود را (به گریبان برد و سپس آن را) بيرون آورد؛ پس ناگهان بیندگان آن دست را نورانى و روشن دیدند.)
ايمان آوردن ساحران
هنگامی که فرعون معجزات را دید بسیار مرعوب شد؛ اما تعصب و غرور به او اجازه نداد که سخنان سیدنا موسی علیهالسلام را بپذیرد؛ زیرا وی خود را پروردگار بزرگ معرفی کرده بود؛ پس چگونه به خدایی دیگر ایمان بیاورد. و دلیل دیگر اینکه بنی اسرائیل را حقیر و برده حساب میکرد و سیّدنا موسی نیز از بنی اسرائیل بود؛ پس چگونه به پیامبریِ بردهای از بردگان خود اعتراف میکرد؛ لذا درخواست مقابله با معجزات را پیش کرد، سیدنا موسی علیهالسلام بنابر اعتقاد راسخی که به قدرت الهی داشت، پذیرفت و روز عید را میعاد بین خود و فرعون مشخص کرد.
در میدان مقابله
فرعون تمام جادوگرانِ ماهر منطقه را خواست و به آنها درصورت غلبه بر معجزات حضرت موسی، وعدۀ پست و مقام را داد. روز موعود فرا رسید و مبارزة حق و باطل شروع شد؛ اما ساحران وقتي که عصاي سیدنا موسي را ديدند که به اژدهایی تبديل شد و تمام عصاها و ريسمانهايي را که آنان انداخته بودند، بلعيد، فهميدند که اين کار سحر نيست؛ بلکه معجزه و دليلي است بر اينکه موسي علیهالسلام فرستادهای پروردگار جهانيان است، پس همه سجدهکنان براي خدا بر زمين افتادند و ايمان خود را به یگانگی الله و رسالت سیّدنا موسي اعلام کردند.2
خداوند متعال در مورد ايمان آوردن ساحران ميفرمايد: «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ.» [طه: ٦٩] (به دنبال آن، جادوگران همگی بهسجده افتادند و گفتند [حقیقت را عیان میبینیم و] به پروردگار موسي و هارون ایمان داريم.)
انکار فرعون
فرعون با وجود دیدن نشانهها (معجزات) باز هم از قبول حق سر باز زد. این عادت تمام استعمارگران و ظالمان دنیا از قدیم تا بهحال بوده است که برای حفظ جایگاه خود، دست بههرکاری زده و خصوصاً از تعلیمات الهی سر باز میزنند؛ چرا که در قانون عدل الهی همة انسانها با هم برابر هستند و ظلم بر دیگران از بدترین اعمال شمرده میشود.
دعای سیدنا موسی علیهالسلام
حضرت موسی علیهالسلام زمانی که اعراض فرعونیان را دید، احساس کرد که نظام سرمایهداری قوی و رفاه زیاد آنها باعث شده است که از پذیرفتن حق، خود را بینیاز دانند؛ لذا دعا فرمود: «پرودگارا نظام سرمایهداریشان را مختل کن تا شاید بهطرف تو رجوع کنند.» الله متعال دعای ایشان را پذیرفت و به عذابهای گوناگون آسایش فرعونیان را از بین برد؛ تا حدی که به سیدنا موسی رجوع کردند و گفتند از خدای خود بخواه تا این عذابها را دور کند، ما ایمان میآوریم.
خداوند متعال میفرماید: «فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ.» [اعراف: ١٣٣] (پس فرستادیم بر فرعونیان عذاب بهصورت طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون را.) به این ترتیب اول طوفان، کشتهای آنها را از بین برد؛ سپس آنچه باقی مانده بود، ملخها خوردند؛ اما آنها بعد از رفع هر عذاب، دوباره بهکارهای شرکی خود باز میگشتند.
بعد از اینکه نظام سرمایهداری آنها در آن سال ضربه خورد، خداوند متعال آسایش و آرامش زندگی را از آنها گرفت، به این صورت که شپشها و قورباغهها را بر آنها مسلط کرد؛ تا جاییکه در آب و غذایشان شپش یا قورباغهای یافت میشد.
یقیناً کسانی که ادعای تمدن و فرهنگ میکنند و دیگران را نسبت به خود حقیر حساب میکنند، اینگونه زندگی برایشان سخت خواهد بود و باعث تحقیرشدنشان میشود.
در مرحلة آخر خداوند متعال آب را برای آنها آغشته بهخون کرد، زمانیکه بنی اسرائیل از آب استفاده میکردند، آب به خون تبدیل میشد.
آب از اساسات مهم و نیازهای ضروری بشر است و همچنین یکی از افتخارات ملتهای مدرن، داشتن حفظ صحت خوب میباشد که با آب میسر میشود، خود فرعون هم بهعنوان امتیاز برتری بر دیگران، جویهایی را که از زیر قصر او جاری بود به نمایش میگذاشت؛ لذا خداوند متعال همة اسبابی را که آنها بهوسیلة آن خود را بر بنی اسرائیل برتری میدادند مختل کرد تا شاید آنها بهسوی خداوند برگردند.
بهسوی آزادی
زمانیکه فرعونیان فشار را بر بنی اسرائیل بیشتر کردند، بنی اسرائیل پیش سیّدنا موسی شکایت نمودند که قبل از اینکه شما بهعنوان پیامبر بیایید ما ستم دیده بودیم و فعلاً که شما آمدهاید ظلم وستم بر ما افزون شده است. این طبیعی است که ملتها و نسلهایی که در استعمار و بردگی بهدنیا آمده و زندگی میکنند، مانند مرغهای خانگی از احساس لذتِ شاهینِ در حال پرواز بر بلندی جهان بیبهرهاند.
بعد از این گفته، خداوند دستور داد تا از مصر بهطرف رود نیل خارج شوند؛ اما زمانی که فرعون از فرارشان با خبر شد به شدت برانگیخته شد، چون بنی اسرائیل را در ملکیت خود میدانست و آنها نباید بدون اجازه خارج میشدند؛ لذا به تعقیبشان پرداخت و نزدیکی رود نیل به آنها رسید.
چنانچه خداوند متعال میفرماید: «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ [٦١] قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ [62] فَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ ۖ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ.» [شعراء: 63] (هنگاميکه دو گروه يکديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: ما (درچنگال فرعونيان) گرفتار ميشويم. (موسي علیهالسلام) گفت: چنين نيست، پروردگارم با من است و او قطعاً مرا (به راه نجات) رهنمون ميگرداند؛ پس به موسي وحي کرديم که عصاي خود را به دريا بزن، در این هنگام دريا از هم شکافت و هر بخشي همچون کوه بزرگي گرديد.)
حضرت ابن عباس رضیاللهعنه گفته است: در سطح دريا دوازده راه پديد آمد که هر راه به قبيلهاي از بني اسرائيل تعلق داشت، خداوند اين راهها را در سطح دريا خشک و سهلالعبور قرار داده بود، بهطوريکه بني اسرائيل توانستند به آساني از آن بگذرند.3
چرا دوازده راه؟
این یک امر طبیعی بود، چون بنی اسرائیل در حقد، کینه، ایجاد اختلاف و عدم ناسازگاری سرآمد همة ملتها بوده و میباشد. از چاه انداختن برادر گرفته تا تهمت و قتل انبیاء، اعمالی هستند که به سادگی از آنها سر میداد و خداوند متعال بنابر حکمت کاملش میدانست که آنها از یک راه رفته نمیتوانند؛ لذا برای هر طایفهای راه جداگانهای قرار داد، تا اینکه به سلامت از دریا بگذرند و اختلاف نکنند.
سپس فرعون و لشکريانش، بني اسرائيل را در دريا دنبال کردند و موج دريا آنان را در بر گرفت و خداوند همۀ آنان را غرق کرد و به هلاکت رسانيد. «فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ.» [طه: ٧٨] (فرعون با لشکريانش آنان را دنبال کرد و دريا بهطور شگفتانگيزي آنان را در (ميان امواج) خود گرفت.)
بعد از رهايي از بردگی
بعد از آنکه خداوند بني اسرائيل را (از چنگال فرعون) نجات داد و هلاکت فرعون را به آنان نماياند، انتظار میرفت که بر ايمان و اخلاص و توکل خود بر خدا بيفزايند ولي موسي علیهالسلام را با درخواست عجيبي غافلگير کردند و از او خواستند که معبودي را براي آنان قرار دهد، همانطور که مشرکان معبوداني داشتند. خداوند متعال میفرمايد: «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ.» [اعراف: ١٣٨] (بني اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس (در مسير خود) به قومي رسيدند که بتهايي داشتند و مشغول پرستش آنها بودند و گفتند: اي موسي! براي ما معبودي قرار بده همانگونه که آنان معبودهايي دارند. (موسي) گفت: شما گروه ناداني هستيد.)
انتظار میرفت که بني اسرائيل بعد از آنکه خداوند اين نشانههاي بزرگ و به هلاکت رسيدن فرعون و پيروان کافرش را به آنان نشان داد، کار مشرکان و پرستش بتهايشان را تقبيح ميکردند؛ ولي نه تنها اين کار را انجام ندادند، بلکه (بيشرمانه) از موسي علیهالسلام درخواست کردند که بتي را براي آنان قرار دهد تا آن را پرستش کنند، همانطور که آن مشرکان بتاني داشتند و آنها را مي پرستيدند.
واقعا جای بسی تعجب است که با دیدن عصای معجزهآسای سیدنا موسی؛ با دیدن ید بیضا؛ با دیدن عذابهای طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون؛ با دیدن شکافته شدن دریا و راههای دوازدهگانه؛ با دیدن هلاکت فرعون و لشکریانش که همه حکایت از نصرت و امداد الهی دارند؛ چرا بنی اسرائیل چنین درخواستی از رسولی که خود پیامآور توحید و یگانگی الله است داشته باشند؟
جواب این سوالات را خداوند متعال از زبان حضرت موسی علیهالسلام پاسخ میدهد، آنجا که میفرماید: «إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ.» [اعراف: 138] (ای بنی اسرائیل شما قومی جاهل هستید.)
جهل ضد شناخت و معرفت است، چنانچه قرآن عظیم الشان میفرماید: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ.» [زمر: 9] (آیا برابر هستند کسانی که شناخت دارند و کسانی که شناخت ندارند؛ بلکه اصل این است که صاحبان عقل پند میگیرند.)
لذا نتیجه این می شود که بنی اسرائیل آن جوهر شناخت که همانا عقل سلیم باشد را بر اثر ذلت، بردگی و تحت استعمار بودن از دست داده بودند، با وجود تمام آن نشانههای بزرگ نتوانستند به یگانگی الله یقین کامل پیدا کنند، گویا که این نشانهها را اصلا ندیده و سخنان حضرت موسی علیهالسلام را اصلا نشنیده بودند، آیۀ زیر بیانگر حالشان است که خداوند میفرماید: «مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَىٰ وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ.» [هود: 24] (مثال دو گروه (موحد و مشرک) مانند شخص کور و ناشنوا است در مقابل شخص بینا و شنوا، آیا این دو برابر هستند؟ آیا پند نمیپذیرید.)
موضوع دیگر این است، افرادی که تحت ستم و استعمار زندگی میکنند، اعتماد بهنفس خود را از دست میدهند و دچار نوعی از کمبینی میشوند. این نوع فشار روانی از بدترین نوع فشارها و کششها به طرف ناهنجاریهایِ دینی، اخلاقی و اجتماعی است و سبب بیانگیزگی، بیحالی و سردرگمی انسان میشود.
بنی اسرائیل نیز در چنان حالتی از خودکمبینی بهسر میبردند که باعث شده بود، پدران موحد خود را نتوانند ببینند و همچنین امتیازاتی را که خداوند متعال با رسالت سیدنا موسی به آنها داده بود هم نمیدیدند؛ اما هر راه باطلی برایشان زیبا میبود و آنها بدون فکر و اندیشهای وارد آن میشدند.