نویسنده: عبدالحی لیّان

الگوی تربیت الهی در خانواده انبیا‌‌ علیهم‌السلام

بخش سی‌‌وچهارم

دعوت حضرت اسماعیل علیه‌السلام توسط پدرش
حضرت ابراهیم علیه‌السلام قوم خود را به یکتاپرستی و ترک پرستش بت‌ها، ستارگان، سیارات و سایر موجودات، فراخواند. ایشان در این دعوت از تمامی ابزارها و روش‌ها برای اثبات بطلان باورهای قوم خود بهره برد و بارها با آن‌ها به مباحثه پرداخت؛ اما قومش به ندای او پاسخ ندادند، بلکه همگی برای سوزاندن او در آتش متحد شدند تا از شرّش خلاص شوند. با این حال، خداوند متعال آتش را برای او سرد و سلامت گردانید. در این باره، خداوند سبحان می‌فرماید:
“وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ *‏ إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ *‏ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ * أَئِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ ‏* فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ‏* فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ ‏* فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ * فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ ‏* مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ ‏* فَرَاغَ عَلَیهِمْ ضَرْباً بِالْیمِینِ ‏* فَأَقْبَلُوا إِلَیهِ یزِفُّونَ * قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ * وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ‏* قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ ‏* فَأَرَادُوا بِهِ كَیداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِینَ”.[1]
ترجمه: «‏از زمرۀ دنباله‌روان نوح (در اصول دین و پیمودن راه او در دعوت به توحید و خداشناسی) ابراهیم بود، ‏وقتی كه با قلب سالم (زدوده از شرك) رو به پروردگارش آورد، ‏زمانی به پدر و قوم خود گفت: این‌ها چه چیزند كه می‌پرستید؟!‏ ‏آیا غیر از الله، خواستار معبودهای سراپا دروغ هستید؟!‏ ‏آخر، شما دربارۀ پروردگار جهانیان چگونه می‌اندیشید؟!‏ ‏سپس نگاهی به ستارگان انداخت. (انگار می‌خواهد از اوضاع كواكب، حوادث آینده را پیش‌بینی كند). ‏گفت: من ناخوش هستم. (روحم از این كفر و شرك و ظلم بیمار است).‏ ‏آنان بدو پشت كردند و (به دنبال مراسم خود) رفتند. ‏شتابان و نهان، به سراغ معبودهای ایشان رفت (و تمسخركنان فریاد زد) و گفت: آیا (از غذاهای رنگارنگ) نمی‌خورید؟‏ ‏شما را چه شده است كه حرف نمی‌زنید؟‏ ‏با قدرت هرچه بیشتر ضربه‌های سخت و پیاپی بر آن‌ها فرو كوفت. ‏به طرف ابراهیم دوان دوان آمدند (و همچون شترمرغ بال گرفتند، و او را فرو كوفتند). (ابراهیم بدیشان) گفت: آیا چیزهائی را می‌پرستید كه خودتان می‌تراشید؟‏. ‏خداوند هم شما را آفریده است و هم بتهائی را كه می‌سازید. ‏(مشركان فریاد زدند و به یكدیگر) گفتند: برای او چهاردیواری بزرگی بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را به میان آتش سوزان و پر اخگر بیفكنید.‏ ‏(خلاصه، آنان) برای نابودی ابراهیم نقشه‌ای پی افكندند و نیرنگی اندیشیدند، ولی ما (او را نجات دادیم و والایش كردیم، و) آنان را پست و حقیر و مغلوب و ذلیل نمودیم.
خداوند مکر و حیلۀ آنان را باطل کرد و حضرت ابراهیم علیه‌السلام را از آتش نجات داد، هنگامی که کار به اینجا کشید، حضرت ابراهیم علیه‌السلام تصمیم گرفت از قوم خود دوری گزیند و آن‌ها را ترک کند. او در عمل نیز از آن‌ها جدا شد، سپس از پروردگارش خواست که به او نسلی صالح عطا کند تا مونس او باشند و آنچه از اهل و عشیره و قوم از دست داده، جبران شود و پیام رسالت را پس از او ادامه دهند؛ پس گفت:
“وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیهْدِینِ * رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ”[2] ترجمه: « ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم می‌روم، او مرا رهنمود می‌كند. ‏پروردگارا! فرزندان شایسته‌ای به من عطاء كن. (فرزندانی كه بتوانند كار دعوت را به دست گیرند و برنامۀ مرا تداوم بخشند)”.‏
بشارت به فرزندی حلیم
خداوند متعال نیز دعای او را مستجاب فرمود و او را به فرزندی بردبار مژده داد. خداوند متعال می‌فرماید:
“فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ”[3] ترجمه: «‏ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم».
این فرزند بردبار همان حضرت اسماعیل علیه‌السلام بود. ایشان اولین فرزندی بود که به حضرت ابراهیم علیه‌السلام مژده داده شد و به اتفاق علما، از برادرش اسحاق علیه‌السلام بزرگ‌تر بود، از صفات این فرزند – اسماعیل – آن بود که بردبار (حلیم) بود؛ یعنی دارای سعۀ صدر و صبری نیکو بود.[4]
همچنین از دیگر صفات او صداقت در وعده بود. خداوند متعال می‌فرماید:
“وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِیاً * وَكَانَ یأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیاً”[5] ترجمه: ‏«در كتاب (آسمانی قرآن) از اسماعیل بگو. آن كسی‌كه در وعده‌هایش راست بود و پیغمبر والا مقامی بود، ‏او همواره خانوادۀ خود را به اقامۀ نماز و دادن زكات دستور می‌داد و در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بود».‏
هجرت حضرت ابراهیم علیه‌السلام با فرزندش اسماعیل علیه‌السلام و همسرش هاجر رضی‌الله‌عنها به مکه
ارادۀ خداوند متعال بر این بود که پس از تولد حضرت اسماعیل علیه‌السلام، ایشان علیه‌السلام به همراه فرزندش (اسماعیل) و مادرش (هاجر) به مکه هجرت کنند. این بخش از روایت، به یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین وقایع در زندگی حضرت ابراهیم علیه‌السلام و آغاز تاریخ مکۀ مکرمه اشاره دارد. این هجرت، به فرمان مستقیم الهی صورت گرفت و نه تنها یک جابجایی جغرافیایی ساده نبود؛ بلکه دارای ابعاد عمیق معنوی و تأثیرات گسترده‌ای بر آیندۀ ادیان ابراهیمی و تاریخ بشریت بود. این هجرت، در واقع تصمیمی انسانی نبوده؛ بلکه بخشی از طرح و مشیت خداوند برای تحقق اهداف بزرگ‌تر بوده است. این امر نشان‌دهندۀ تسلیم کامل حضرت ابراهیم علیه‌السلام در برابر فرمان پروردگار است. هم‌چنین، انتخاب مکه به عنوان مقصد این هجرت، اهمیت ویژه‌ای دارد. در آن زمان، مکه بیابانی خشک و بی‌آب و علف بود و هیچ نشانی از تمدن در آن دیده نمی‌شد؛ اما خداوند این مکان را برای بنای کعبه (اولین خانۀ توحید) و آغاز رسالت‌های بعدی برگزید. و نیز، حضور هاجر و اسماعیل علیهما‌السلام در این هجرت، محوری است، هاجر رضی‌الله‌عنها با توکل به الله و صبر بی‌نظیرش، در این سرزمین خشک، با معجزۀ چشمۀ زمزم، حیات را به مکه آورد و زمینه را برای سکونت و آبادانی آن فراهم ساخت. حضرت اسماعیل علیه‌السلام نیز که بعدها به عنوان یکی از پیامبران بزرگ الهی معرفی شد، در همین سرزمین رشد یافت و نسل پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم از اوست. این هجرت، سنگ بنای تاریخ کعبه و مناسک حج را گذاشت. بعدها، حضرت ابراهیم علیه‌السلام و حضرت اسماعیل علیه‌السلام کعبه را بنا نهادند که به قبلۀ مسلمانان و مرکز عبادی جهان تبدیل شد.
در کل، این هجرت، نمادی از ایمان، توکل، صبر و فداکاری در راه الله متعال است و نشان می‌دهد که چگونه از یک آغاز به ظاهر ناچیز در بیابانی خشک، تمدنی عظیم و رسالتی جهانی شکل گرفت.
امام بخاری در صحیح خود، به نقل از ابن عباس رضی‌اللهعنه اینگونه روایت می‌کند: «اولین کسی‌که از میان زنان، کمربند (مِنطَق: کمربندی از جنس پارچه که زن به کمر می‌بست و قسمت پایینی آن را روی زمین می‌کشید) را به کار برد، مادر اسماعیل (هاجر) بود. او کمربندی را بست تا رد پایش را از ساره پنهان کند. سپس ابراهیم علیه‌السلام او و پسرش اسماعیل را، درحالی‌که شیرخواره بود، آورد تا اینکه آن‌ها را در نزدیکی خانۀ کعبه، کنار درختی بزرگ بالای چاه زمزم، در بلندترین نقطۀ مسجد قرار داد. در آن زمان، هیچ‌کس در مکه نبود و آبی هم وجود نداشت. ابراهیم آن‌ها را در آنجا گذاشت و کیسه‌ای خرما و مشکی آب کنارشان قرار داد. سپس ابراهیم به راه افتاد و بازگشت. مادر اسماعیل به دنبالش رفت و گفت: ای ابراهیم! کجا می‌روی و ما را در این وادی که نه انسانی در آن است و نه چیزی، رها می‌کنی؟ او این جمله را بارها تکرار کرد، اما ابراهیم به او اعتنایی نکرد. هاجر پرسید: آیا الله به تو چنین دستوری داده است؟ ابراهیم پاسخ داد: بله. هاجر گفت: پس او ما را تنها نخواهد گذاشت. سپس بازگشت. ابراهیم به راه افتاد تا زمانی که به تپه (ثنیه) رسید، جایی‌که دیگر او را نمی‌دیدند. رو به خانۀ کعبه کرد و دست‌هایش را بالا برد و این دعاها را خواند: “رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ”.[6]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . الصافات: ۸۳-۹۸.
[2] . الصافات: ۹۹-۱۰۰.
[3] . الصافات: ۱۰۱.
[4] . محمد جمال الدین، القاسمی، محاسن التأویل، ج۱۴، ص۱۱۷؛ عماد الدین ابی الفداء إسماعیل، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۴.
[5] . مریم: ۵۴-۵۵.
[6] . رواه البخاري في – كتاب الأنبياء – باب يزفون النسلان في المشي، وكلمة يزفون من  جملة قصة سيدنا إبراهيم عليه‌السلام مع قومه حين كسر أصنامهم، فتح الباري ۱۳۹،۱۳۸٫۱۳.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version