نویسنده: محمد عاصم اسماعیل­زهی

حکمت و فلسفۀ حج و اسرار نهان آن

بخش چهاردهم

نقش اصلاحی اسلام در احکام حج
اسلام، همان نقش اصلاحی­ای را که در سه رکن دیگر داشته است، در حج ایفا کرده است. مردم در دورۀ جاهلیت عادات جاهلیت و اموری را که خود آن‌ها را نوآوری کرده و الله تعالی برای آن‌ها هیچ دلیلی نازل نکرده بود، در حج داخل کرده بودند و از دیرباز مواردی را وضع کرده و بر آن‌ها توافق کرده بودند و این امر دست‌بردی در فریضۀ حج بود که آن را الله تعالی به زبان حضرت ابراهیم علیه‌السلام مشروع کرده بود و قبایل عربی آن را نسل به نسل به ارث برده بودند و جنایتی بود بر بسیاری از مقاصد و فوائد حج و بزرگ­‌ترین علت این دست‌برد و تحریف، تعصب جاهلیت، غیرت قبیله‌­ای فخر فروشی، تکبر و حرص بیش از حد بر برتری­‌جویی بود؛ اما قرآن و قانون‌­گذاری اسلامی این بدعت­‌ها و تحریفات را زدوده و باطل کردند. قرآن کریم هر یک از این بدعت­‌ها و هریک از این موارد جاهلیت را جداگانه بیان کرده است و آن‌ها را ریشه کن کرده و موارد بهتری را جایگزین آن‌ها کرده است.
یکی از این بدعت‌­ها این بود که قریش با سایر حاجیان به عرفات نمی‌­آمدند و در حرم مانده و می‌گفتند: ما اهل خداوند در شهرش و ساکنان خانه­‌اش هستیم.
همچنان می­‌گفتند: «ما حُمس» (متشدد) هستیم و هدف­شان از این­کار این بود که از سایر مردم متفاوت بوده و جایگاه­شان را بین مردم نگه­دارند؛ اما اسلام به آنان فرمان داد؛ تا همان کاری را که مردم می­‌کنند، انجام دهند و در عرفات حضور یابند: “ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ” «سپس بازگردید از جایی‌که بازگشتند مردمان».[1]
امام بخاری رحمه‌الله با سندش از حضرت عائشه رضی‌الله‌عنها را روایت کرده است: “عن عائشة رضي‌الله‌عنها: كانت قريش ومن دان دينها يقفون بالمزدلفة وكانوا يسمون الحمس وكان سائر العرب يقفون بعرفات فلما جاء الإسلام أمر الله نبيه صلى‌الله‌عليه‌وسلم أن يأتي عرفات ثم يقف بها ثم يفيض منها فذلك قوله تعالى { ثم أفيضوا من حيث أفاض الناس }”. «قریش و پیروان آن در مزدلفه توقف می‌کردند و به «حمس» نام‌­گذاری می‌­شدند و سایر عرب‌­ها در عرفات می‌­ایستادند و هنگامی‌که اسلام آمد، الله تعالی به پیامبرش صلى‌الله‌عليه‌وسلم فرمان داد تا به عرفات آمده و آن‌جا وقوف کند، سپس از آن‌جا بازگردد و همین است معنی این آیۀ (من حيث افاض الناس)».[2]
و یکی دیگر از این موارد، فخر فروشی و رقابت شعری بود که آن را جزو حج قرار داده بودند؛ چنان­که در بازارهای «عکاظ»، «مجنة» و «ذوالمجاز» چنین می­‌کردند و هر فرصتی را غنیمت شمرده و گردهم می‌آمدند، تا به نسب و کارنامه­‌های اجدادشان بالیده و با شمردن مفاخرشان بر یکدیگر فخر فروشی کنند و گردهمایی «منی» بهترین جای برای برآوردن این حس جاهلیت بود؛ اما الله تعالی از این کار بازداشته و امر بهتری که ذکر الهی بود؛ جایگزین آن قرار داد و فرمود: “فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا” «و هنگامی‌که گزاردید آیین عبادی‌­تان را؛ آنگاه یاد کنید الله را همچون یاد کردن شما پدران­تان را یا یادی بیشتر».[3]
و یکی دیگر از این امور، این بود که حج با گذشت زمان مقدار زیادی از قداست و پاکی‌­اش را از دست داده و به عیدی از اعیاد جاهلیت و جایی برای سرگرمی و دعوا تبدیل شده بود.
الله تعالی در این باره می­‌فرماید: “فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجّ” «پس (بداند که روا) نیست آمیزش و نه نافرمانی و نه مجادله در حج».[4]
و یکی دیگر از این موارد این بود که عرب­‌ها در جاهلیت چون قربانی‌­های نشانه­‌گذاری شده و بی‌نشان را برای معبودان­‌شان ذبح می­‌کردند از گوشت قربانی­‌ها بر آن‌ها می­‌گذاشتند و از خون­شان بر آن‌ها می‌پاشیدند؛ از این‌­رو الله تعالی فرمود: “لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ” «هرگز نمی‌­رسد به الله گوشت­‌های آن‌ها و نه خون­‌های آن‌ها ولی می­‌رسد به او تقوای شما».[5]
یکی دیگر از این بدعت‌­ها این بود که عرب­‌ها چون نیت حج می­‌کردند، از وارد شدن از درب ورودی خانه­‌ها خودداری می­‌کردند و آن را گناه و کوتاهی­‌ای در حق الله تعالی و حج می­‌دانستند و در زمان احرام از پشت خانه‌ها و از بالای دیوارها وارد خانه می‌­شدند. الله تعالی این کردارشان را باطل کرده و نیکی شمردن آن و امید پاداش داشتن از آن را رد کرده و فرمود: “وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا” «ونیست نیکی اینکه درآیید به خانه‌­ها از پشت‌های آن، بلکه نیکی از آن کسی است که پرهیزگاری کند و درآیید به خانه­‌ها از درهای آن».[6]
و یکی دیگر از این موارد این بود که برخی از مردم از اینکه با خود توشه­‌ای داشته باشند که با آن به حج بیت الله بیایند، شرم کرده و احساس گناه می­‌کردند و شکیبایی گزیده و تظاهر به توکل می­‌کردند و می‌گفتند: ما مهمانان الله تعالی هستیم و توشه و غذایی با خود بر نمی‌­داریم و از سؤال کردن، تکدی‌­گری و کمک‌­خواستن احساس حرج نمی‌­کردند و این کارشان را در راه الله می‌­پنداشتند.
الله تعالی آنان را از این­کار بازداشت و فرمود: “وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى”. «و توشه برگیرید که همانا بهترین توشه پرهیزگاری است».[7]
و یکی دیگر از این احکام، این بود که مسلمانان از سعی (دویدن) بین «صفا» و «مروه» احساس حرج می‌­کردند و آن را از امور جاهلیت می‌­شمردند.
الله تعالی در این باره این آیه را نازل کرد: “إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا”. «همانا صفا و مروه از نشانه­‌های دین الله است؛ پس هرکه حج کند این خانه را یا عمره گزارد، پس گناهی نیست بر او که طواف کند میان آن دو».[8]
اسلام با این اصلاحات بسیار تأثیرگذار، این رکن بزرگ را به اصل ابراهیمی و ساختار پاک و اصیلش؛ به دور از توجیه نادانان و دستبرد مبالغه‌­گران و جعل باطل­‌گران برگرداند.
شیخ الاسلام احمد بن عبدالرحیم رحمه‌الله در این باره چه زیبا گفته است: «بدان که رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وسلم با امت یکسو و اسماعیلی مبعوث شد؛ تا کجی آن را راست کرده و تحریفش را بزداید و نورش را پراکند و همین است معنی آيه: “مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ”. و در این صورت می­‌باید که اصول آن دین ابراهیمی پذیرفته شده و سنت­‌های آن ثابت شوند، هنگامی‌که پیامبری به سوی قومی مبعوث شود که در میان‌­شان آثار سنت راشده وجود دارد؛ تغییر دادن و تبدیل کردن آن سنت معنایی ندارد؛ بلکه تثبیت آن لازمی است؛ زیرا سبب فرمانبرداری بیشتر انسان‌­ها بوده و هنگام دلیل آوردن برای آنان استوارتر خواهد بود».[9]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. سورۀ بقره، آیه:۱۹۹.
[2]. البخاري، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۶۴۳، کتاب التفسیر، سورة البقرة، رقم الحدیث: ۴۲۴۸، الطبعة: الأولى ۱۴۲۲هـ، الناشر: دار طوق النجاة.
[3]. سورۀ بقره، آیه:۲۰۰.
[4]. سورۀ بقره، آیه:۱۹۷.
[5]. سورۀ حج، آیه:۳۷.
[6]. سورۀ بقره، آیه:۱۸۹.
[7]. سورۀ بقره، آیه:۱۹۷.
[8].سورۀ بقره، آیه:۱۸۵.
[9]. الدهلوی، احمد بن عبدالرحیم، حجة­الله البالغة، ج۳، ص۵۶، ترجمه: شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین­پور رحمه‌الله، انتشارات شیخ الإسلام احمد جام، ۱۳۸۱هـ، فردوسی مشهد.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version