نویسنده: سید مصلح الدین

دیوبند؛ مادر مدارس دینی در شبه قارۀ هند

بخش دوازدهم

اندیشۀ دینی علمای دیوبند
علمای دیوبند، سنّیان خود رأی نیستند که بتوان یک لقب فرقه‌­ای به آنان داد، هم‌چنین فقط سنی رایج شده نیستند که در نشیب و فرازهای زمانه، رسم‌­ها و بدعت­‌های آن، به وجود آمده باشند و هیچ دستورالعمل آسمانی در نزد آنان نباشد.
آنان یک گروه بی­‌بندوباری نیستند که ارتباطی با معلمان و مربیان نداشته و یا هیچ نسبت و استنادی از آنان در دست نداشته باشند، بلکه الفاظ، معانی، ذوق عمل و کیفیات عملی آن­‌ها، همه و همه با برنامه‌ریزی و تربیت مربیان پیش می‌­رود که زنجیرۀ آن با سند پیوسته از گذشتگان عبور می‌کند و به شخص پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌­رسد و هیچ­گونه انقطاعی در آن وجود ندارد.
به این ترتیب، از تعلیم و تعلم مداوم در آن­‌ها نیروی تشخیص پسندیده و ناپسندیدۀ الهی، حلال و حرام، جایز و ناجایز، سنت و بدعت، توحید و شرک به‌وجود آمد و این همان فرقان است که از تقوا به‌وجود می­‌آید:
«إِن تَتَّقُواْ الله يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا».10 از سوی دیگر، عقیده و محبت شخصیت‌­های مقدس، صحبت و هم‌نشینی و تربیت آن‌­ها توانست در قلوب‌­شان محبّت الهی و محبت با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم ، محبت با صحابه‌­ی کرام رضی‌الله‌عنهم و محبت اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم، محبت با مجتهدان امت، محبت با اولیا، محبت با عارفان، محبت با علما و محبّت با حکما رحمهم‌الله را ایجاد کند.
به راستی، همۀ این امور با ذکر و فکر مداوم و با «قال الله» و «قال الرسول» پدیدار خواهد شد، زمانی‌که انسان مصداق این آی‌ مبارکه قرار گیرد: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ الله قِيَٰما وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ».11 هم‌چنین به خاطر آمیزش عناصر دوگانه «کتاب­ها و شخصیت­ها» در علمای دیوبند؛ اعتدال­پسندی، میانه‌­روی، سعۀ صدر و حسن اخلاق نمودار شده است. عقیده و اطاعت از شخصیت‌­ها در آنان، تواضع و خاکساری به‌وجود آورده است و غرور علمی و فخرفروشی در آنان راه ندارد، علم کتاب و سنت، حدودشناسی و شناخت مراتب افراد را در آن­‌ها به وجود آورده است که به سبب آن وقار، خودشناسی و خودداری پدید آمد که ذلت، پستی و خوی نوکری نتوانست در آن­‌ها ریشه بدواند.
به‌همین علت، علمای دیوبند شکار شبهات نشده­‌اند که این خود فتنه‌­ای علمی است که یهودیان را به تکبر، نخوت و جحود واداشته و آن‌­ها را سزاوار غضب الهی قرار داده است، هم‌چنین آنان گرفتار شهوت‌­ها نشده‌­اند که این فتنۀ عملی و سرچشمهٔ بدعت­‌ها است که آن هم منجر به شرک می‌شود، آن­گونه که مسیحیان را به بردگی شخصیت‌ها کشاند و آن­‌ها را گمراه کرد؛ بلکه آنان از هر دو جنبۀ غلو دور هستند. به‌راستی، علمای دیوبند همان گروه اهل حق را تشکیل داده‌اند که نمی‌توان لقب دیگری، به جز «اهل سنت‌وجماعت» برای­شان تجویز کرد. بدین سبب، می‌­بینیم که آنان از سویی؛ متواضع، باوقار، خودگزار، خوددار و دانشمند هستند و از سویی دیگر، از تعلی و تکبّر بیزار هستند.
آنان پیروان و نیازمندان اسلاف هستند و از تصور خدایی در مخلوق، بری هستند. آنان خاکسار، باجرأت، با حوصله، کتابی و شخصیاتی نیز هستند.
بر کفی جام شریعت بر کفي سندان عشق      هر هوسناکی نداند جام و سندان باختن
پس این لقب، بر اساس اصول اساسی، تنها به کسانی منتطبق می‌شود که جامع صفات مذکور باشند و مفهوم مجموعهٔ «ما» و «أنا» را اثبات کنند. «ولكل من إسمه نصيب.»
خلاصه اینکه، علمای دیوبند تنها «سنت» را به‌عنوان اندیشهٔ دینی و شیوهٔ عملی خود انتخاب نکرده‌اند، که مفهوم لفظی یا لغوی آن را بگیرند و بر اساس احساسات فردی یک فرقۀ خودرأی، چارچوبی بسازند و در دریای «سنت» یا «قرآن» بدون هیچ ریسمانی غوطه‌ور شوند و از ارتباط با رهبران و راه‌شناسان بی‌بهره باشند.
همچنین، آنان تنها «الجماعة» را انتخاب نکرده‌اند که در نتیجهٔ ارادت و محبت نسبت به شخصیت‌های مقدس، تمام اعمال و اقوال فردی و خصوصی آن‌ها را کورکورانه پیروی کنند و یک گروه شخصیت‌پرست و متعصب تشکیل دهند، بی‌آنکه اصول، قوانین یا دلایل روشنی در دست داشته باشند و معیار مذهب‌شان صرفاً تقلید کورکورانه از پدران‌شان باشد.
به‌راستی، علمای دیوبند از افراط و تفریط دوری کرده‌اند؛ زیرا نزد آنان قانونی شریعت (کتاب و سنت) وجود دارد که بر اساس آن استنباط صورت می‌گیرد. همچنین، قانون طریقت؛ یعنی اصلاح باطن از طریق تربیت شخصیت‌های مقدس نیز نزد آنان وجود دارد. بنابراین، هم راه وجود دارد و هم راهنمایان. صراط مستقیم و «الذین انعمت عليهم» نیز حاضر است. راه انابت و جماعت منیبین نیز در مسیر آنان قرار دارد.
به‌راستی، از آمیزش این دو عنصر، قلوب آنان از رهگذر استقامت به مقام «قلب سلیم» راه یافته و روح و روان‌شان از طریق تعلیم و تعلم احکام و معرفت ذات و صفات الهی، به مقام محبت الهی دست یافته است. آنان با این شعور توانسته‌اند مسائل و دلایل را درک کنند و با این محبت توانسته‌اند مراحل حقایق و معارف را طی کنند، که در نتیجه، جامعیت‌شان آشکار شده است.
اندیشهٔ دینی علمای دیوبند از مجموعهٔ «السنة» و «الجماعة» تعیین شده است؛ زیرا در سایر عقاید، عبادات، اخلاقیات، معاملات، و حتی سیاست و احوال و کیفیات دیگر نیز همین روح اعتدال و میانه‌روی جریان دارد.
از همین رو، روش علمای دیوبند برای فهم کتاب و سنت، در چارچوب ذات و قانون آن قرار نمی‌گیرد؛ چراکه در این زمان، جهل به‌طور گسترده رواج یافته و کسانی که خود را دانشمند و باسواد می‌پندارند، ذوق و مزاج خود را معیار قرار داده و بر اساس آن مراد و مقصد نصوص را تعیین می‌کنند.
یکی از این روش‌های خودساخته، خودرأیی است؛ به‌گونه‌ای که فرد الفاظ قرآن و حدیث را پیش روی خود قرار داده و بر اساس نظر شخصی خود هدف آن را تعیین می‌کند و سپس چنین می‌پندارد که مراد الهی نیز همان است.
روش دیگر، ملاک قرار دادن صرف لغت عربی است؛ به‌گونه‌ای که محاورات و اسلوب سخن را مبنا قرار داده و بر اساس آن مراد الهی را تعیین کند.
روش سوم آن است که عادت‌ها، آداب و رسوم رایج در میان عموم مردم مبنا قرار گیرد و تلاش شود تا نصوص قرآن و حدیث مطابق با این عادات و رسوم تأویل و تفسیر شوند.
روش چهارم به مقتضیات و شرایط روزگار مربوط می‌شود؛ بدین معنا که عمل و طرز تفکری معیار قرار گیرد که با شرایط زمانه هماهنگ باشد و نصوص کتاب و سنت بر اساس آن تفسیر شوند. در این روش، ذوق و احساسات شخصی به‌عنوان مفهوم و مراد الهی تلقی می‌شود.
اما مسیری که علمای دیوبند در پیش گرفته‌اند، کاملاً متفاوت از این روش‌ها است. اساس تفسیر آنان از نصوص قرآن و حدیث، نه خودرأیی است، نه صرفاً تکیه بر لغت، نه رسوم جاهلانه، افسانه‌ها، حکایت‌ها یا شرایط و اوضاع زمانه. بلکه اسلوب آنان بر دو رکن اساسی استوار است: «کتاب و سنت» و «استاد و مربی»، البته با رعایت دو شرط مهم:
۱. تسلسل اسناد: یعنی اتصال و پیوستگی زنجیرهٔ علمی از نسل‌های گذشته تا زمان حاضر.
۲. طرز تفکر تربیت‌یافته از سلف صالحین: همان‌گونه که اصحاب گرامی رضی‌الله‌عنهم از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم، تابعین از صحابه، تبع تابعین از تابعین و هر نسل از پیشینیان خود رحمهم‌الله، علم «کتاب و سنت» را فراگرفته‌اند و از تعلیم و تربیت آنان ذوق و طبیعت خود را به ارث برده‌اند.
در پرتو همین تعلیم و تربیت، مراد و مقصد نصوص قرآن و سنت که از جانب خداوند تعیین شده، به‌درستی فهمیده شده است. این روش، با سند علمی و عملی از سلف صالحین تاکنون ادامه یافته است. از طریق این زنجیرهٔ مستمر و متصل، مفاهیم و مرادهای الهی از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به صحابه، از صحابه به تابعین، و از تابعین به تبع تابعین رحمهم‌الله منتقل شده و در اذهان جای گرفته است و همچنان این انتقال ادامه دارد.
بنابراین، تا زمانی که تربیت و هم‌نشینی با شخصیت‌های صاحب ذوق و وجدان فراهم نشود، این عمق و توانایی در فهم مفاهیم الهی نمی‌تواند تنها از طریق مطالعه یا تأثیرپذیری از عادات اجتماعی، اوضاع زمانه، لغت و ادب، افسانه‌ها و رمان‌ها در قلب‌ها نفوذ کند و مؤثر واقع شود.
این یک واقعیت است، هدایتی‌که از طریق مجموعۀ هر دو عنصر به دست می‌­آید، ضمن پیراستگی از افراط و تفریط بر شاهراه عدل و میانه‌­روی خواهد بود، در نتیجه، کسانی‌که هدایت یافتۀ این اندیشۀ دینی هستند، در آن­‌ها نیز همان میانه‌­روی پدید خواهد آمد که اولین دستاورد آن، زدودن مادۀ فاسد عصبیت جاهلی است.
این‌جاست که علمای دیوبند به سبب تربیت یافتن در همین اندیشۀ دینی – اعتدالی از لحاظ کلی، از این تعصبات جاهلی دور بوده و همیشه راه اعتدال را پیموده­‌اند. آنان هیچگاه با فرقه­‌های اسلامی با تعصب و سخت­‌گیری برخورد نکرده­‌اند؛ بلکه همۀ آن­ها را با نگاه اخوت نگریسته­‌اند، برخوردی مسالمت‌­آمیز داشته‌­اند و در تلاش بوده­‌اند که همۀ فرقه­‌ها را بر یک نقطۀ اعتدال و میانه­‌روی گرد هم آورند. اما اگر افرادی در صدد برآیند که نسبت به اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی اهل سنت­‌وجماعت بی‌­احترامی کنند، یا نسبت به سلف صالحین و امامان بزرگوار رحمهم‌الله جسارت و اهانت کنند و آنان را بر خطا و اشتباه بدانند و یا مسیر دیگری برای جامعه مشخص کنند. پرواضح است که علمای دیوبند در این هنگام سکوت و سهل‌­انگاری نخواهند کرد، بلکه با وقار، با متانت و با روشی مدلل به دفاع بر می­‌خیزند. به‌راستی، چنین دفاعی را نمی­‌توان تعصب و حمیت جاهلی نامید، بلکه در واقع دفع تعصب و نزاع است که مصداق آیه: «وَجَٰدِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ».12 است. پس این امر نمی­‌تواند بر میانه‌­روی آن­‌ها اثر بگذارد؛ چنان‌که تاریخ صدو‌پنجاه سالۀ آنان شاهد این مدعا است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version