اینک اگر با نگاه انصاف نگریسته شود، روشن میشود که اهل سنت و جماعت جمع کردن قانون و شخصیت، پرهیز از خودرأیی در فهم قرآن و سنت، فهمیدن آن با درس و تدریس توسط اساتید هستند، همنشینی و همراهی مربیان کامل برای تزکیه و تهذیب اخلاق دینی، ایجاد استقامت و ثبات، ایجاد ارتباط میان علم و اخلاق با سند متصل به صاحب نبوت و شریعت را با ادب و احترام نسبت به گذشتگان، هلال سرلوحۀ عقیدۀ خود قرار دادهاند و آنرا یک اصل از اندیشۀ دینی خود میدانند.
علمای دیوبند نیز کاملاً در این اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی ادغام شده و با آن تطبیق یافتهاند؛ اما تا جاییکه به اسناد مربوط میشود، گذشته از سندهای قرآن و حدیث که جای خود را دارند و نظیر آنها در هیچ ملتی از ملل دنیا یافته نمیشود.
همچنین علمای دیوبند و بقیۀ علوم و فنون دینی؛ از قبیل: فقه، کلام و کتابهای اساسی آنها را نیز با سند متصل به ائمۀ فقه و کلام میپذیرند؛ حتی کتابهای مهم و اساسی تزکیه و احسان را بدون سند نمیپذیرند که هیچ ارتباطی با احکام ظاهری حلال و حرام ندارند و فقط به اصلاح و تزكیۀ باطن مربوط هستند، در صورتیکه این گونه اعمال از طریق دین پذیرفته میشوند و نیازی به قضاوت قاضی و حاکم ندارند که مدار معاملات دنیوی بر آن است.
حتى حالاتیکه در نتیجهٔ ریاضت و تلاش در قلبها پدیدار میشود، آنهم زمانی دارای اعتبار هستند که با سند متصل به ما برسند و حتی ذوق آنها نیز با سند متصل از اصحاب بزرگوار رضیللهعنهم سپس از خود پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوسلم برسد.
وقتیکه در گام نخست؛ یعنی تعلیم و تعلم سندها، سلامتی ذوق و فهم، فهم صحيح نصوص و جایگزینی آنها در محل مناسبشان بدون درس، تدریس، تربیت و تمرین بر حسب عادت غیر ممکن است؛ مثلاً: کتاب و سنت که اساس و پایۀ این دو اصل بر درس و تدریس نهاده شده است.
قرآن کریم آنجاییکه خودرأیی یهود و شخصیتپرستی مسیحیان را رد میفرماید: از آنها میخواهد که عالم ربانی باشند آنجا نگفته است: برای ربانی شدن، میتوان به مطالعهٔ کتابها اکتفا کرد؛ بلکه درس و تدریس را شرط رسیدن به این هدف قرار داده است: “وَلَكِن كُونُوا رَبَّنِينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِمُونَ الْكِتَبَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ”. «ربانی باشید، بدین سبب که شما کتاب الله را تعلیم و تدریس میکنید».1؛ در تفسیر خازن دربارۀ تفسیر آیۀ فوق چنین آمده است: “ای کونوا ربانیین بسبب كونكم عالمین ومعلمین وبسبب دراستكم الكتاب، فدلّت الآية على أنّ العلم والتعليم و الدارسة توجب كون الانسان ربّانيًّا”.2 این خود دلیل روشنی است بر این که ربانیت از تدریس و تعلیم به دست میآید، نه از مطالعه و ورق گردانی ظاهری.
البته شاید کسانی باشند که روش درس و تدریس را رعایت نکنند و یا با اهداف و مقاصد ناشایست آن را دنبال کنند و به ربانیت نرسند. مسلم است که تقصیر از خود آنهاست، نه از نفس عمل؛ چون آنها قصد نداشتهاند که ربانی بشوند.
معنای این آیه این است: اگر شما کتاب خداوند را تعلیم و تدریس کنید؛ پس چرا ربانی نشدهاید و در انواع شرک؛ یعنی شرک در ذات خداوند، شرک در نبوّت و شرک در قرآن گرفتار هستید؟!
بنابراین، بر حسب عادت روش بهدست آوردن ربانیت؛ یا به عبارت دیگر، علم دین درس و تدریس است، نه مطالعۀ کتاب و ورق گردانی، اگر کسی این روش را دنبال نکند و با هدف و روش نادرست حرکت کند، او دنبالرو بود، و شایستهٔ صفت عالم ربانی نیست.
واضح است که درس و تدریس، تعلیم و تعلم تنها به شخصیت مربوط میشود، نه به کاغذ و ورق؛ یعنی با همراهی و تربیت استاد مربی، میشود نه با ورق گردانی.
«کتاب» قبلاً نزد یهودیان وجود داشت، آنها آنرا مطالعه میکردند؛ ولی چون از تدریس و تعلیم اساتید محروم بودند و ارتباطشان را از شخصیتهای مقدس و تربیت آنها گسسته و فقط به کتابها اکتفا کرده بودند؛ در نتیجه، گمراهی و بدطینتی آنان همواره پرورش مییافت.
صاحب كتاب مشكاة قول تابعی بزرگ، امام ابن سیرین رحمهالله را نقل کرده است: «إنّ هذا العلم دين فانظروا عمّن تأخذون دینکم». «در واقع، این علم دین شما است، باید بنگرید دین خود را از چه کسی اخذ میکنید»؛ دقت کنید! نگفت: کتاب را بنگرید، در کجا چاپ شده است؛ پس اگر مسایل آموخته شده، فقط از طریق عبارت متنها، یا فکر و خیال شخصی حاصل شوند و مربیان، مدرسان، تربیت و تمرین اساتید و ذوق موروث در آن دخالتی داشته نباشد، پر واضح است که در این صورت فقط خیالآرایی نفس تربیت نیافته حاکم است و بس. و این از منظر دین هیچ ارزشی ندارد.
میبینیم که خداوند حتی وجود مقدس پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را نیز از این امر استثنا نفرموده است، بلکه خودش معلم قرار گرفته و او را تعلیم داده است؛ چنان که میفرماید: «وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ الله عَلَيْكَ عَظِيمًا». 3 بدون شک امت بیشتر نیازمند این امر است، چنانچه آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم برای امت خویش نیز این روش را اجرا کرد، همانطور که قرآنکریم آنرا وظیفۀ پیامبری او میداند: «وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»4 و خود آنحضرت نیز فرمود: «انّما بعثت معلّماً». خلاصه این که، اهل سنت و جماعت فرا گرفتن علم را وابسته به تعلیم و تعلم میداند و این روش از زمان پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوسلم تا حال ادامه دارد.
به همین علت، علمای دیوبند نیز همین روش را دنبال کردهاند و بر همین روش هزاران مدرسۀ علوم دینی در هند و بیرون از هند، تأسیس کردهاند و آنها را اداره میکنند و فقط بر سخنها و سخنرانیها اکتفا نمیکنند.
اما در شعبۀ علم باطن «اخلاق و اعمال قلوب» نیز بیعت و ارشاد اصل قرار گرفته است که راه آن تلقین مربی، مجاهده، ریاضت و تقوای باطن است که بدون آن بیزاری از گناههای بزرگ و کوچک و شوق عبادت در قلبها ایجاد نخواهد شد.
به همین دلیل، خداوند بیعت اهلالله را بیعت با خود قرار داده است که ابتدای آن، از خود پیامبر صلیاللهعلیهوسلم آغاز شده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ الله يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ». ترجمه: «کسانیکه با تو بیعت میکنند گویی با خداوند بیعت کردهاند، دست خداوند بالای دست آنها است».5؛ همچنین خداوند خاصان حق را بر نوشتارهای علم تزکیه یا ریاضتهای خود ساخته نگذاشته است؛ بلکه برای به دست آوردن تقوا به تربیت و تمرین تشویق کرده است؛ چنانکه میفرماید: «وَاتَّقُوا الله وَيُعَلِّمُكُمُ الله».6 دربارۀ حضرت خضر علیهالسلام میفرماید: «وَعَلَّمْنَٰهُ مِن لدنا علما».7 همانگونه که خداوند تعلیم و تربیت سایر انبیا علیهالسلام را نیز بر عهده گرفته است؛ چنانکه آیات متعددی شاهد این امر هستند و ما برای پرهیز از زیادهگویی از آنها صرفنظر کردیم، همچنین علمای دیوبند، بنای اصلاح اخلاق را نیز بر بیعت و ارشاد نهادهاند. از این رهگذر مشایخ و بزرگانی به جامعه تحویل دادند که آنها همان «احسان» را که قرآن و سنت ما را به آن ترغیب دادهاند، به وسیلهٔ بیعت و ارشاد زنده کرده و هزاران قلب را اصلاح کردهاند.
سپس برای دستیابی به دو شعبۀ علم و اخلاق؛ یا به عبارت دیگر، علم ظاهر و علم باطن، همنشینی و همراهی افراد صالح و دوستی با پرهیزکاران لازم قرار داده شده است؛ زیرا بدون آن فهم علوم در ذهن جایگزین نمیشود، اخلاق و ملکات پاکیزه نمیتواند در قلبها جای گیرد و احوال و واردات راستین بر قلب و روح نزول نمییابد و یا بر آن عبور خواهد کرد.
مسلم است که این اهداف عالی، فقط از فتوا به دست نخواهد آمد، مگر این که تقوای باطن با آن هماهنگ باشد؛ حتی تقوا نیز به تنهایی کافی نیست، تا همنشینی و همراهی صدیقان و صالحان با آن همراه نباشد. به این دلیل، میبینیم جاییکه قرآن کریم مسلمانان را به تقوا دستور میدهد، آنجا به صحبت صادقین نیز امر میفرماید: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ الله وَكُونُواْ مَعَ الصَّدِقِينَ». «ای مؤمنان! از خدا بترسید و با صادقان و راست بازان همراه باشید».8؛ همچنین سرچشمۀ احوال و کیفیات باطنی، اعمال قلبی و شرح صدر نیز همراهی و همنشینی راستین قرار گرفته است، هنگامیکه در سفر هجرت در غار ثور حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه سراسیمه بود، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم ایشان را توسط همین همراهی و همنشینی تسلّی داد: «لَا تَحْزَنْ إِنَّ الله مَعَنَا».9
بههر حال، چه تحصیل علم باشد و چه اصلاح اخلاق؛ از جنبۀ علمی باید از ربانیین استناد حاصل شود و از نظر حالی باید به سلسلۀ همراهی و همنشینی چنگ زده شود. این امر در اسلام یک امر اساسی و زیربنایی است، برای اینکه خلافت ظاهری و باطنی رواج یابد که انسان برای آن دو به وجود آمده است.
علمای دیوبند نیز در تعلیم و تعلم ظاهری و باطنی خود تقوای باطنی و صحبت اهلالله را یک امر اساسی قرار دادهاند و برای تطبیق این دو امر با روش اسلامی نهایت جدیت را داشتهاند.
در هر صورت، مجموعۀ اصول اساسی مذکور، اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی اهل سنت و جماعت است که علمای دیوبند کاملاً با آن هماهنگ هستند، شاید از واژۀ «هماهنگ» یک گونه غیریت فهمیده شود، بدینجهت میتوان گفت: علمای دیوبند در واقع، همان اهل سنتوجماعت هستند. علمای دیوبند در اسم و رفتار، صورت و حقیقت، علمی و عملی، ذوقی و وجدانی همان اهل سنتوجماعت هستند. به این دلیل، نیازی نیست که اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی آنها بهطور جداگانه بیان شود، بلکه همان اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی که در «کتاب» و «سنت» اصول آن را وضع کرده است اندیشۀ دینی و شیوۀ عملی علمای دیوبند است. علمای دیوبند نیاز به تحلیل و تجزیۀ جدیدی ندارند. آنان نیاز به لقب تازهای ندارند و از قبل هم، چنین لقبی نداشتهاند، اما لقب «دیوبندی» و «قاسمی» فقط یک لقب نسبتی و تعلیمی است، نه مسلکی و فرقهای. آنگونه نیست که مخالفان اهل سنتوجماعت خواستهاند آنانرا به عنوان یک فرقه در میان عموم مردم مشهور کنند؛ زیرا علمای دیوبند از این اتهامها مبرا هستند؛ بنابراین، لقب مسلکی آنها فقط «اهل سنتوجماعت» است، آنان به عینه همان اهل سنتوجماعت هستند، نه اندیشۀ دینی دیگری.