نويسنده: مهاجر عزیزی

سیکیزم؛ پیدایش و مبانی اعتقادی آن

بخش چهارم

۱. سفرهای تبلیغی گورو نانک (اوداسیاها)
پس از تحول روحی که در گورو ناناک رخ داد، او احساس کرد رسالتی الهی بر دوش دارد و باید به تبلیغ و گسترش آیین خود در سراسر هندوستان و دیگر نقاط جهان بپردازد. سفرهای تبلیغی او که به «اوداسیاها» (Udasis) معروف است، نقش بسزایی در ترویج تعالیم نخستین آیین سیک‌گرایی ایفا کرد. ناناک این سفرها را طی حدود ۲۵ سال انجام داد و از مناطق مختلف هند، آسیای میانه و خاورمیانه دیدن کرد تا پیام خداپرستی (به نهج باور خود)، خدمت به خلق و عدالت اجتماعی را گسترش دهد.
در این سفر، مردانه، دوست نوازنده‌اش، او را همراهی می‌کرد. نانک سروده‌های دینی خود را با صدایی روح‌نواز می‌خواند و مردانا با نوای دل‌انگیز رباب، او را همراهی می‌نمود.
این دو نفر (نانک و مردانا) در هیئت ظاهری خود ترکیبی عجیبی از دو دین عمدۀ رایج در هند به نمایش می‌گذاشتند.[1] چنان‌که گورو نانک (مخصوصا در زمان سفر تبلیغی) خود را با لباس‌های متنوع هندوها و مسلمانان ملبس می‌کرد. وی جلیقه‌ای به رنگ انبه می‌پوشید و بر روی آن پارچه‌ای سفید (سافا) بردوش می‌انداخت. کلاهی نیز به سبک مسلمانان (قلندر) بر سر نهاده و طوقی از استخوان بر گردن می‌نهاد و بر پیشانی خود نیز، به سبک هندوها، علامت زعفرانی می‌زد. این کارها نشانۀ آن بود که وی جدا علاقه‌مند بود دینی بنا نهد که هم مورد قبول هندوها باشد و هم مسلمانان، بدون آنکه به یکی از آن دو دین بیش از حد شبیه باشد.[2]
در ادامه، به بررسی این سفرها می‌پردازیم: 
الف. نخستین سفر تبلیغی
گورو ناناک سفر خود را از شهرهای مقدسی همچون بنارس آغاز کرد و از اماکن زیارتی مختلف، از جمله معابد و مساجد، بازدید نمود.
در طول این سفر، نانک به تبلیغ آیین خود پرداخت، شرک و خرافات را نفی کرد و در مواقع مناسب با علمای ادیان مختلف به مناظره نشست. این سفر دوازده سال به طول انجامید و پس از پایان آن، نانک به زادگاه خود، پنجاب، بازگشت. مردم گرد او جمع شدند و به مریدانش پیوستند؛ این گروه بعدها به «سیک» (به معنای شاگرد و مرید) شهرت یافتند.
ب. دومین سفر تبلیغی
دومین سفر نانک به جنوب هندوستان و سپس به سریلانکا انجام شد. او در این مناطق نیز به تبلیغ آموزه‌های خود پرداخت و آیین سیک را گسترش داد. پس از بازگشت، چند سالی را در کنار خانواده سپری کرد و شهرکی به نام «کرتارپور» را بنیان نهاد.
وی پس از احداث این شهر، در آن ساکن شد و به نشر تعالیم خود ادامه داد. همچنین، نخستین معبد سیک‌ها، معروف به «جردواره»، را در همین شهر بنا کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند و به آموزش و تبلیغ آیین خود مشغول شد.[3]
ج. سومین سفر تبلیغی
سومین سفر نانک به مناطق شمالی هند و دامنه‌های هیمالیا انجام شد.[4] هدف او از این سفر، رد خرافات، ریاضت‌های بی‌معنا و نظام طبقاتی هندو بود. او در این سفر بر اهمیت کار و تلاش، خدمت به انسان‌ها و ذکر نام خدا تأکید کرد.
د. چهارمین و آخرین سفر تبلیغی
چهارمین و آخرین سفر نانک در سال ۱۵۱۸ میلادی آغاز شد. این بار مسیر او به سمت غرب هند بود و احتمالاً در ادامۀ همین سفر بود که به مکه، مدینه، بصره و بغداد سفر کرد.[5] برخی منابع نیز اشاره کرده‌اند که او از افغانستان و شهرهای مهمی مانند کابل، قندهار و بلخ دیدن کرده است.
نقل شده است که وقتی نانک به مدینه رفت، با برخی از علمای اسلامی مناظره کرد. او وقتی به بغداد رسید ندای اذان سر داد. وقتی عالم دینی بزرگ بغداد از وی پرسید که کیست و متعلق به چه فرقه‌ای است؟ نانک در پاسخ گفت: «من در این عصر ظهور کرده‌ام تا مردم را به راه رستگاری هدایت کنم، من بسته به هیچ فرقه‌ای نیستم و تنها خدای واحد را می‌پرستم، خدایی که در آسمان و زمین و در همه جا وجود دارد.»[6]
گورو ناناک حدود ۲۵ سال به سفر و تبلیغ آیین خود پرداخت. او در این مدت بر تعالیم خاص آيين خود تأکید کرد، خرافات و شرک را رد نمود و سرانجام در کرتارپور ساکن شد و بقیۀ عمر خود را به آموزش و هدایت مریدانش گذراند.
۲. روزهای پایانی و وفات گورو نانک
«نانک» در دهۀ آخر عمر خود در قریه‌ای به نام «کرتار پور» مستقر شد. این قریه به شکلی نهایی برای تبلیغ دین جدیدش در آمد و در کنار رودخانه‌ای بزرگ واقع شده بود و صدها هزار از پیروان وفادارش در آنجا گرد آمدند. در میان آنان، شماری از صوفیان و هندوهایی وجود داشتند که مسلمانان نیز آنان را کم اهمیت نمی‌شمردند. زمانی که نانک در سال ۱۵۳۹ میلادی وفات یافت، بر سر آیین‌های مربوط به مراسم تدفین او نزاعی درگرفت؛ زیرا هندوان بر سوزاندن جسد او طبق آیین‌های خود اصرار داشتند، درحالی‌که مسلمانان بر دفن او طبق آیین اسلامی تأکید داشتند. در حین این کشمکش، یکی از پیروان کفن را برداشت و به جای جسد، دسته‌ای گل یافتند. این حادثه سبب شد که پیروان نانک اختلافات خود را کنار گذاشته و به وحدت دست یابند، و به جای قدیس شمردن جسدش، به نوشته‌های مقدسش (کرَنت صاحب) و به طواف و عبادت در اطراف او توجه کنند.[7]
محمد الشیبانی در کتاب معروف خود «الهندوس والسیخ» روایت متفاوتی از این واقعه ارائه می‌دهد:  «وقتی (نانک) درگذشت، گروهی از مسلمانان و گروهی از هندوان نزد او آمدند. مسلمانان خواستار جسد او شدند تا بر او نماز بخوانند و او را دفن کنند، زیرا گمان می‌کردند که او مسلمان است. اما هندوها نیز خواستار جسد او بودند چون (نانک) را از خود، یعنی هندو، می‌دانستند و می‌خواستند جسدش را بسوزانند. در این میان نزاعی میان آن‌ها درگرفت. یکی از افراد باتجربه که از این ماجرا آگاه شد، به همۀ آنان گفت: بیایید نزد جسد برویم تا ببینیم چه کسی شایسته‌تر است. همه با هم به اتاقی که نانک در آن وفات یافته بود رفتند، اما در آنجا جسدی نیافتند، بلکه ردایی را دیدند که در محل جسد افتاده بود. پس آن ردا را به دو نیم کردند و به هر گروه نیمی دادند. هر گروهی با نیمه‌ای که در اختیار داشت، مراسم تشییع خود را برگزار کرد. همه این واقعه را به عنوان کرامتی از کرامات نانک دانستند و باور کردند که او به آسمان صعود کرده است، همان‌طور که تصور می‌کنند.»[8]
به همین ترتیب، نانک پیش از وفاتش دو فرزند داشت که یکی از آنان «سری چند» (رهبر فرقه اوداسی) بود. نانک پیش از وفات، موضوع جانشینی خود را حل کرده بود، و به یکی از پیروانش (انکَد) وصیت کرده بود که روحش پس از مرگ در او حلول خواهد کرد و او خواهد بود که طریقت سیک‌ها را پس از او هدایت خواهد کرد. از این‌جا باور به حلول روح نانک در جانشینانش ریشه گرفت، به گونه‌ای که روح نانک زنده و جاری باقی می‌ماند و در هر جانشین از زنجیرۀ رهبران که بعد از او آمدند، حلول خواهد کرد. این رهبران به تعداد نه گورو (مربی و رهبر) رسمی رسیدند که یکی پس از دیگری به رهبری پیروان نانک پرداختند.[9] (در بخش‌های بعدی در مورد رهبری و چگونگی زندگی این گوروها و رهبران بعداز نانک، بحث و بررسی خواهد شد.)
نکته: باید گفت آنچه دربارۀ زمان وفات یا وقایع پس از وفات نانک نقل شده، دیدگاه‌ها و باورهای پیروان اوست. ماجرای یافتن گل به‌جای جسد، ناپدید شدن پیکر نانک، صعود او به آسمان‌ها و حلول روحش در جانشینان بعدی، همگی از منظر شریعت اسلام افسانه‌ها و باورهای باطل فرقۀ سیک به‌شمار می‌روند و هیچ‌گونه اساس دینی و عقلی ندارند. آنچه در بالا ذکر شد، صرفاً به‌منظور تبیین باورهای نادرست آنان آورده شده است.
۳. تعظیم و تکریم نانک
قبل از وفات و بعداز وفات نانک، پیروانش او را  به دو گونه مورد تکریم و حرمت قرار دادند:
الف: تکریم فوری نانک به‌عنوان ناجی الهی.
لقبی که بیش از همه در مورد نانک به‌کار می‌رود «گورو» به معنی «آموزگار یا مربی دینی» است. به او همچنین القاب افتخاری دیگری نظیر «رئیس، پادشاه و یا نانک شاه» داده‌اند و یا القاب عزیز شمرنده‌ای مثل «پدر» و یا «بابا نانک». وی در اواخر عمر مانند یک فرد مقدس و بلکه به‌عنوان ناجی الهی مورد تعظیم و تکریم بود.[10]
ب: تکریم و حرمت بعدی نانک در عالی‌ترین سطح.
دیری نگذشته بود که مردم در حرمت و تکریم گورو و نانک به افراط مبتلا شدند و حتی او را به مقام خدایی رساندند.
در کشورهای مشرق‌زمین ارتقا و بالا بردن یک نفر از احترامی که به یک آموزگار مذهبی می‌گذارند تا به مقام خدایی رساندن وی، کار اغوا کننده و در عین حال سهلی است. در فاصلۀ کوتاه شصت ساله بین مرگ نانک و پایان جنگ‌های گورو، پیروان شیفتۀ نانک نه تنها وی را صاحب معجزات و خوارق شگفت‌انگیز ساختند، بلکه او را خود خداوند پنداشتند؛ چنان‌که گفتند: « گورو نانک خداست، برهمای متعالی است.»[11] اما پیروان تحصیل‌کردۀ آیین سیک به باور اصلی خود نسبت به گورو نانک پایبندند و به او نسبت خدایی را نمی‌دهند.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. رابرت ۱. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، ص ۱۵۱.
[2]. مک اولیف، دین سیک: نوشته‌های مقدس و مولفین آن‌ها، ج ۱، ص ۵۸.
[3]. نادر السحیل، طائفة السیخ عرض و نقد، ص ۱۶۶.
[4]. فیاض قراپی، ادیان هند، ص ۴۵۸.
[5]. همان، ص ۴۵۸.
[6]. رابرت ۱. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، ص ۱۵۲.
[7]. محمد سعید الطریحی، السیخ تاریخهم و عقائدهم، ص ۱۶.
[8]. محمد الشیبانی، الهندوس والسیخ، ص ۱۶.
[9]. محمد سعید الطریحی، السیخ تاریخهم و عقائدهم، ص ۱۶.
[10]. رابرت ۱. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، ص ۱۵۲.
[11]. همان، ص ۱۵۸.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version