نویسنده: شکران احمدی

جستارهایی بر علم مقاصد شریعت

بخش پنجاه‌وششم

  1. مقاصد خصوصی و جزئی
مقاصد خصوصی عبارت است از اموری‌که از طرف شارع در یک و یا در چند باب متقارب، تعیین گردیده است که شامل حوزۀ عقايد و عبادات و معاملات می‌باشد؛ اما مقاصد جزئی شامل اهداف و حکمت‌ها در هر مسئلۀ جزئی می‌باشد که این موضوع در احکام فقها مورد عنایت قرار گرفته است.
الف: مقاصد خصوصی
مقاصد خصوصی عبارت است از اهداف و حکمت‌های تعیین‌شده از طرف شارع در یکی و یا در چند باب متقارب از ابواب تشریع. مانند مقاصد شارع در بخش عقوبات و یا معاملات مالی و یا عبادات مالی و یا اقامۀ نظام خانواده و امثال آن.[1]
مقاصد خصوصی شامل عقوبات، حدود و تعزيرات، احکام و مسائل خانواده، تصرفات مالی، اجارۀ بدنی، تبرعات، احكام قضاء و شهادت، تصرفات قاضی، ارجاع حقوق به صاحبان اصلی، می‌باشد. عده‌ای از اهل‌علم این مقاصد را جزو حقوق برشمرده‌اند؛ زیرا در حقوق، حفظ مصالح مردم صورت می‌گیرد. این حقوق شامل حقوق الله و حقوق بنده و حقوق مشترک می‌باشد.[2]
تفصیل برخی از این مقاصد از قرار ذیل است:
  • مقاصد عبادات: اساسا عبادات، قابل تعلیل نبوده؛ بلکه برای تعبد است؛ نه بدین معنی که فاقد حکمت‌ها و مصالح است، بلکه مصالح دنیوی و اخروی را دربر دارد. بنابراین دانشمندان سعی ورزیدند تا این‌که مقصد عمومی را برای عبادات جستجو نمایند. بدون شک، خضوع و فروتنی برای الله متعال و انقیاد و فرمان‌برداری از وی است.
از همین جهت، علما دامنۀ عبادات را وسعت داده‌اند؛ چنانچه می‌گویند: عبادت اسم جامعی است که تمام آنچه را که الله دوست می‌دارد و به آن خوشنود می‌گردد را دربر می‌گیرد؛ اعم از عقاید و اعمال قلوب، مانند: ارکان شش‌گانۀ ایمان، ترس، رجاء، توکل، رغبت، رهبت و غیره، و اعمال جوارح مانند: نماز، زکات، روزه و حج و همۀ اعمالی که بنده را به خدا نزدیک می‌کند.
امام شاطبی رحمه‌الله می‌گوید: «عبادت و عبودیت به معنای اظهار خضوع و فروتنی، فرمان‌برداری از الله متعال است و در هر حالت با قلب، اعضا و جوارحش به یاد الله باشد و از او غافل نباشد و سعی ورزد تا این‌که رضایتش را کسب نماید.»[3]
عبادت بخش‌های مختلفی دارد. شامل سجده، رکوع، دعا، استعانت و استمداد جستن، بیم و امید غیبی، نذر، قربانی و… می‌باشد که تمام این امور مخصوص خدا است. عبادت، خواه به صورت نماز و روزه باشد، و یا نذر و قربانی، چه عبادت قلبی و زبانی و چه عبادت بدنی و مالی، همه و همه مخصوص پروردگار منعم حقیقی و ولیّ نعمت‌ها است و جز او برای هیچ‌کس و موجود دیگری انجام نشود. عبادت و بندگی الله علاوه بر این‌که هدف اولی و عمدۀ خلقت انسان است، هم‌چنان در زندگی فردی و اجتماعی عبادت‌گزاران آثار و پیامدهای فوق‌العاده مثبت و ارزنده دارد که طی نکات ذیل بیان می‌گردد:
  1. نماز
نماز که حیثیت ستون اسلام را دارد، انسان را از ارتکاب فحشا و منکر باز می‌دارد و نیز نماز یک رابطۀ بسیار محکمی بین خدا و بنده‌اش است. هرگاه انسان نماز را با جماعت و به صورت پی‌هم و مستمر ادا کند، صله و ارتباطش با الله قوی‌تر و محکم‌تر گردیده از فحشا و منکر باز می‌ایستد،[4] چنانچه الله متعال می‌فرماید: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ.»[5] ترجمه: بی‌گمان، نماز از فحشا و منکر باز می‌دارد.»
فحشا: عبارت است از اعمال زشت و ناپسندی مانند: زنا. منکر: عبارت است از آنچه که در شریعت شناخته‌شده نیست و شرع و عقل آن را ناپسند می‌شناسد. معنای این‌که نماز از فحشا و منکر باز می‌دارد، این است که مواظبت بر نماز، سبب خودداری از ارتکاب گناه می‌شود، به جهت آن‌که انسان در نماز، خود را در محضر الله متعال می‌بیند، او را مراقب خود می‌داند با او راز و نیاز می‌کند و در آیات او تدبر می‌نماید.
  1. روزه
آثار و نتایج روزه هم بسیار بزرگ و عمده است. چون پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم  روزه را چون سپر دانستند.[6] سپر در برابر آتش دوزخ و در برابر گناهان، چون این روزه است که در اثر آن، قوۀ شهوانی انسان، تضعیف می‌گردد و نیز افراد غنی و ثروتمند در اثر روزه، احساس گرسنگی را می‌کنند که در نتیجۀ آن از درد و رنج و الم افراد فقیر و بی‌بضاعت، آگاه گردیده و به گونه‌ای، احساس ترحم و عطوفت نسبت به آن‌ها می‌کنند.[7]
  1. زکات
زکات، نیز در زندگی انسان تاثیر بسیار عمده دارد که نفس انسان را از بخل و محبت مال و متاع دنیا پاک می‌سازد و در عین وقت، سبب پاک شدن و رشد و انکشاف مال گردیده، خیر و برکت را در آن می‌افزاید. و هم‌چنان روحیۀ تکافل اجتماعی را قوت می‌بخشد. چنانچه الله تعالی می‌فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا.»[8] ترجمه: «(ای پیغمبر) از اموال آنان زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را (از رذائل اخلاقی و گناهان و تنگ‌نظری) پاک داری و (در دل آنان نیروی خیرات و حسنات را رشد دهی و درجات) ایشان را بالا بری».
تطهیر: ازبین‌بردن اثر گناهی است که دامن‌گیر آنان شده بود. تزکیه: افزودن بیشتر و کامل‌تر در این پاک‌سازی است.
الله تعالی به منظور نوازش و دست‌گیری فقراء و مستمندان و امثال آنان و انجام مصالح و حصول رفاه عمومی، بر ثروتمندان واجب کرده است که از اموال خود، زکات بپردازند و این کار برای هر دو دسته فائده و سود دارد؛ زیرا ثروتمندان از راه پرداخت زکات اموال خود، روح و نفس خود را، از پستی بخل و طمع می‌زدایند و با فضیلت رحمت و شفقت و مهر نسبت به مستمندان و فقراء و دیگر انواع مستحقین زکات، روح و نفس خویش را آراسته و پرورش می‌دهند و به دولت و ملت کمک می‌کنند تا مصالح و رفاه عمومی تحقق پذیرد.
از طرف دیگر، فقیران و نیازمندان می‌توانند در برابر مشکلات زندگی و سختی‌های روزگار، مقاومت کنند و از مفاسد تورم اموال و انحصار ثروت در دست عده‌ای معدود نیز جلوگیری نمایند.
الله عزوجل دربارۀ فلسفۀ تقسیم غنیمت می‌فرماید: «ما أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَى لَا يَكُونَ دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ مِنكُمْ.»[9] ترجمه: «(ای محمد) اموال فيء و غنیمت را پس از اخذ خمس، بین خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و مسافران درمانده تقسیم کن، تا بین ثروتمندان دست به دست نگردد و بدانان اختصاص نداشته باشد.» آیا معقول است بازرگانان که قسمت اكثر ثروت ملت، در دست آنان می‌باشد، از پرداخت زکات معاف گردند.[10]
پس، زکات حقی است واجب در مال ثروتمندان. هرگاه از این راه نیاز فقیران و نیاز نیازمندان و کفاف زندگی مستمندان، تأمین گردید و گرسنگی و نگرانی‌شان برطرف شد، چه بهتر. لیکن اگر زکات برای رفع نیاز نیازمندان جامعه، کفایت نکند، در مال اغنیاء، حق دیگری غیر از زکات واجب است که محدود و مقید نیست؛ مگر این که نیازهای افراد جامعه برآورده شود. بنابراین باید از مال ثروتمندان آن‌قدر اخذ گردد، تا کفاف زندگی فقیران آن جامعه تأمین گردد.[11]
ادامه دارد…
[1]. طرق الكشف عن مقاصد الشارع : ۲۷.
[2]. مقاصد الشريعة الإسلامية ج: ۲/۱۲۲.
[3]. الشاطبی، الموافقات ج: ۲/۳۸۳.
[4]. البرهان في أصول الفقه ج ٢/٢٩٦.
[5]. سورة العنکبوت، آیه ۴۵.
[6]. يا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ البَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّج، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءُ. صحيح البخاری ۲/۳.
[7]. خطبه‌های جمعه: ۵۸-۶۵.
[8]. سورة التوبه، آیه ۱۰۳.
[9]. سورة الحشر، آیه ۷.
[10]. سید سابق، فقه السنة، ج ۱/۳۴۵.
[11] .همان: ۱/۴۱۶.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version