نویسنده: عبدالحی لیان

نیازسنجی دینی انسان در پرتو تعالیم اسلام

بخش هشتم

ادامۀ مبحث سوم: سازندۀ جهان
یکی از بزرگ‌ترین دلایل وجود سازنده برای این جهان، آمدن پیامبران و رسولان علیهم‌السلام با معجزاتی است که توانایی بشر از انجام آن‌ها ناتوان است. آن‌ها کتاب‌هایی آوردند که حاوی علومی بودند که عقل بشر از درک کامل آن ناتوان است و خبر دادند که آنچه در کتاب‌های‌شان از علم گذشته، آینده و غیبیات آمده است، با تخمین یا خیال به دست نیامده؛ بلکه از سوی خالق همۀ مخلوقات به آن‌ها رسیده است.
هیچ‌کس نمی‌تواند وجود سازندۀ جهان را انکار کند مگر اینکه به طور قاطع دروغ‌گویی تمام پیامبران علیهم‌السلام را اثبات کند و این امر محال است، مگر اینکه فرد به لجاجت و عناد روی آورد.
از دیگر دلایل، فطرت انسان است؛ زیرا اگر فطرت او با برخی تأثیرات خارجی که آن را از طبیعت اصلی‌اش خارج می‌کند، آلوده نشود، به وجود سازندۀ جهان اقرار می‌کند. این حقیقتی است که همۀ ملت‌های روی زمین بر آن توافق دارند و فقط گروه اندکی که از فطرت خود خارج شده‌اند و با فلسفه‌ها و خرافاتی که بصیرت‌شان را کور کرده، به انکار آن می‌پردازند.
حتی ملت‌هایی که سنگ و درخت را می‌پرستیدند، معتقد بودند که خالق جهان، غیر از خدایان آن‌هاست و آن‌ها فقط برای تقرب به خالق همه، آن خدایان را می‌پرستیدند.
قرآن دربارۀ جاهلانی که بت‌ها را می‌پرستیدند، به ما می‌گوید:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یؤْفَكُونَ”[1] ‏ترجمه: «هر گاه از آنان (كه كسانی و یا بت‌هائی را شریك خدا می‌دانند) بپرسی چه كسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و خورشید و ماه را (برای منافع شما انسان‌ها روان و) مسخّر كرده است‌؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! (چرا كه می‌دانند كه این معبودهای دروغین همه مخلوقند و توانائی آفرینش كائنات و چرخش كرات را نداشته و ندارند). پس چگونه (با وجود اعتراف به یگانگی خدا در آفرینش كائنات و تسخیر كرات، از اقرار به یگانگی خدا در الوهیت و فرمانروائی) منحرف می‌گردند؟!‏».
همچنین می‌فرماید: وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى”[2] ترجمه: «كسانی‌كه جز الله سرپرستان و یاوران دیگری را برمی‌گیرند (و بدانان تقرّب و توسّل می‌جویند، می‌گویند:) ما آنان را پرستش نمی‌كنیم مگر بدان خاطر كه ما را به خداوند نزدیك گردانند».
نظریۀ تکامل: تناقض و بی‌اساس بودن آن
در فرجام این مبحث به یکی از مشهورترین ادعاها در دوران اخیر که وجود خالق برای جهان را انکار می‌کند، می‌پردازیم که آن عبارت است از «نظریۀ تکامل» که توسط پژوهشگر انگلیسی، چارلز داروین، مطرح شد. خلاصه این نظریه این است که موجودات زنده در طول زمان و از طریق تغییرات، به اشکال جدید تبدیل شده‌اند و برخی از آن‌ها از برخی دیگر به وجود آمده‌اند، و وجود آن‌ها ناشی از یک خالق به وجود آورنده نیست.
این نظریه آنقدر متناقض است که حتی تصور آن، نیازی به ابطال ندارد. تمام تحقیقات علمی دربارۀ منشأ و پیدایش موجودات زنده نشان می‌دهد که آن‌ها به صورت ناگهانی و در یک شکل کامل در این جهان به وجود آمده‌اند و وجود آن‌ها نتیجۀ تبدیل از شکلی به شکل دیگر نیست. همچنین، دورۀ انتقالی که طبق این نظریه موجودات باید در آن از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شدند، هیچ اثر علمی ندارد. هیچ اثری از موجوداتی که این دوره را طی کرده باشند، وجود ندارد.
این دوره حتماً باید زمان بسیار طولانی را در بر بگیرد، اگر فرض کنیم که تبدیل در موجودات اتفاق افتاده است. اما تمام فسیل‌هایی که در نقاط مختلف جهان کاوش شده‌اند، یک حقیقت را نشان می‌دهند: موجودات زنده به صورت ناگهانی و در شکل کامل خود به وجود آمده‌اند و تبدیل در آن‌ها اتفاق نیفتاده است، بنابراین آن‌ها آفریده شده‌اند و از یکدیگر به وجود نیامده‌اند.[3]
همچنین، ثباتِ مشاهده‌شده در این موجودات، نظریۀ تکامل آن‌ها را رد می‌کند، موجودات فعلی کاملاً شبیه گونه‌های‌شان در زمان‌های قدیم هستند و هر تغییری که در آن‌ها رخ داده، ناگهانی است و به تحول یا تکامل منجر نمی‌شود.[4] خود داروین معتقد بود که این تکامل حتی در گونۀ انسان نیز ادامه دارد.
در علم «بیولوژی» کشف شده است که موجودات زنده از سلول‌هایی تشکیل شده‌اند که یک سلول به تنهایی حدود 0.01 میلی‌متر (یک‌صدم میلی‌متر) است. این سلول‌ها از نظر شکل، ساختار و عملکرد بسیار پیچیده هستند و برای زنده ماندن، متحرک می‌باشند. این ساختار عجیب سلول‌ها در زمان داروین در قرن نوزدهم میلادی ناشناخته بود و میکروسکوپ‌های آن زمان قادر به نمایش شکل واقعی این سلول‌ها نبودند.
میکروسکوپ‌های الکترونی در اواسط قرن بیستم میلادی ظاهر شدند و از طریق آن‌ها پیچیدگی ساختار این سلول‌های زنده به وضوح کشف شد.
همۀ این‌ها ما را به این نتیجه می‌رساند که نظریۀ داروین هیچ مبنای علمی صحیحی ندارد؛ بلکه بر پایۀ تخیلات و ایدئولوژی‌ای بنا شده که توسط کسانی ترویج می‌شود که می‌خواهند مردم را فریب دهند و آن‌ها را از ایمان به وجود خالق جهان دور کنند.
نتیجه‌گیری
کسانی‌که با دلایل عقلی و شواهد محسوس به مخالفت برمی‌خیزند و وجود خالق جهان را انکار می‌کنند، در واقع دچار جهلی بنیادی هستند که بصیرت آن‌ها را از بین برده است. این افراد هیچ برهان منطقی یا مستدلی برای تأیید ادعاهای خود ندارند.
باید به این نکتۀ اساسی توجه کرد که عدم علم به چیزی، به معنای علم به عدم آن نیست. ناتوانی در درک یا مشاهدۀ یک حقیقت، به منزلۀ نفی آن حقیقت نیست؛ بلکه نشان‌دهندۀ جهل و قصور ادراکی است. در نتیجه، اگر گروهی به دلیل محدودیت‌های فکری یا تأثیرپذیری از افکار غیرعقلانی، از وجود خالق آگاه نباشند، این امر به هیچ وجه خدشه‌ای به حقیقت وارد نمی‌کند.
در مقابل، تمام افراد خردمند و اندیشمندان، وجود خالق را بر اساس شواهد و براهین ضروری که به وضوح در جهان هستی مشاهده می‌کنند، اثبات می‌نمایند. این براهین، از نظم دقیق جهان گرفته تا پیچیدگی‌های حیات و فطرت ذاتی انسان، همگی به وجود یک مبدأ و خالق دلالت دارند که انکار آن، تناقضی آشکار با عقل سلیم و منطق است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. العنکبوت: ۶۱.

[2]. الزمر: ۳.

[3]. مارک چارنسکی، احیای جنگ صلیبی خلقت‌گرایی، ص56؛ درک وی. ایجر، ماهیت سوابق فسیلی، مجموعه مقالات انجمن زمین‌شناسی بریتانیا، ص۱۳۳.

[4]. آر. وسون، ورای انتخاب طبیعی، انتشارات ام‌آی‌تی، کمبریج، ماساچوست، ۱۹۹۱، ص۴۵.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version