انتشار اسلام وتعامل آن با غیر مسلمانان از نگاه خاورشناسان (بخش چهاردهم)
هاملتون كب
هاملتون کب میگوید: «اسلام در سرزمینهای عربی به سرعت پراکنده شد و در کمتر از یک قرن، امپراطوری جدیدی در غرب آسیا و سواحل مدیترانه جنوبی و غربی بر پا گردید.»[1]
«فتوحات اسلامی بدون نابسامانی اقتصادی در سرزمینهای عربی پایان یافت و فاتحان بدون هیچ مشکلی سلطهی مرکزی را تشکیل دادند.»[2]
«در تاریخ راجع به توسعهی کشورها نمونههایی داریم که نیازی به علتیابی نیست. نمونهی آن دولتها اندک بودند، ولی توانستند در سایهی دولت و حکومت اسلامی، استمرار و استقرار نسبی داشته باشند.»[3]
کرامرز
پروفسور جی. کِرامرز (Prof. J.H. Kramers) متولد هلند در سال ۱۸۹۱ و تا سال ۱۹۳۹ استاد زبانهای ترکی و فارسی در دانشگاه لیدن بود. از سال ۱۹۱۵ تا سال ۱۹۲۱ مترجم سفارت هلند در آستانه بود و کتاب «فنّ التاريخ عند الأتراك العثمانيين» (۱۹۴۴) از تألیفات ایشان است.
کرامرز میگوید: «اگر ما به نقشه نظری بیفکنیم و اوضاع سیاسی اروپا، افریقا و غرب آسیا در حوالی نیمهی قرن دهم میلادی را بررسی کنیم، بر ما روشن میگردد که قسم اعظم جهان مسکونی، تحت فرمان حکومت اسلامی بوده و تمدن اسلامی آنرا رهبری نموده است. در صورتی که در آن زمان وحدت سیاسی محکمی وجود نداشته، بلکه قوت سیاسی آن مرتبط به نیروهای دینی و تمدنی بوده است. ساکنان آن مناطق اگرچه مسلمان نبودند، ولی احساس میکردند که آنان رعایای دولت اسلامی بسیار دوری هستند که مرکز دینی آنان مکه و محور سیاسیشان بغداد است. این امپراطوری عظیم در فاصلهٔ سه قرن نخست از تاریخ اسلام، به رشد و شکوفایی رسید. فتوحات اسلامی در مدینه آغاز گردید ولی میدان و مرکز ثقل آن شبه جزیره عربی بود. حقیقت این است و نباید فراموش گردد که فتوحات اسلامی، تحت یک فرماندهی شجاع دینی بود که از سیاست اتحاد و عدالت و تساوی بین افراد بهرهمند بود و نیروی اسلام با عقیدهی دینی عظیمترین دولت در جهان به شمار میرفت.»[4]
«اورشلیم (قدس) مرکز عالی دینی نصرانی در اروپا بود، که از سال ۶۳۸ میلادی تحت سلطهی حکومت اسلامی درآمد. ولی فتح اورشلیم از جانب مسلمانان، مانع زیارتهای بیتالمقدس نشد و همچنین مانع اقامهی فرائض دینی مسیحیان اروپایی نگردید.»[5]
جوليفيه كستلو
جوليفيه كستلو میگوید: «حکومت ترکی، که کشورهای وسیعی را در بر گرفت، ظالمانه و ستمگرانه نبود. عثمانیها به ادیان ملتهای محکوم و به عاداتشان احترام میگذاشتند و این قاعده را تا قرن بیستم مراعات میکردند و فقط به دریافت مالیات از غیر مسلمانان کفایت میکردند.»[6]
ایفلین کوبولد
ایفلین کوبولد میگوید: «اسلام به وابستگان ادیان غیر اسلامی، هیچگاه متعرض نشده و آنان را به پذیرش دین اسلام و فرمانبرداری شریعتش وادار نمیکرد. همانگونه که با آنانی که پذیرای اسلام نمیشدند به جنگ و نبرد نمیپرداختند، و همانگونه که دیگران (غیر مسلمانان) آنان را مورد قتل، سوزاندن و عذاب قرار میدادند، اسلام از آن نوع رفتار قطعاً مبرا بود. آیهی قرآن بیانگر چنین مطلبی است آنجا که میفرماید: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ «در پذیرش دین اجباری نیست.»[7]
عمر بن خطاب که فاتحانه و پیروزمندانه وارد بیتالمقدس شد، در حالیکه در داخل کنیسهی قیامت بود، زمان نماز فرا رسید، بلافاصله از کنیسه بیرون آمد و خارج از آن، نمازش را اقامه کرد. هنگامی که علت بیرون آمدنش از کنیسه را از او پرسیدند، عمر جواب داد بیم آن داشتم که مسلمانان پس از من نمازشان را در کنیسه ادا کنند به استناد نماز من و سپس به خاطر بعضی ویژگیها، کنیسه را به مسجد تغییر دهند، و عهد و پیمان ما با آنان شکسته شود. لذا فاروق، کنیسهی مسیحیت نخست را حفظ نمود.»[8]
هنگامی که سلطان صلاحالدین، پس از نبردهای فراوان بیتالمقدس را پس گرفت و صلیبیان را از منطقه دور کرد، در جنگها و نبردهایش و در اوج قدرت، تمام انواع مهربانی، رحمت، عطوفت و عفو را به هنگام قدرت نمایان ساخت و بسیاری از نویسندگان غربی این صفات را به خاطر سپردهاند، و آشکارا اقرار و اعتراف نمودهاند که صلاحالدین، شریفترین دشمن و پاکترین فاتح بوده است.»[9]
هنگامی که صلاحالدین قدس را فتح نمود و همهی مردم اعمال خشونتآمیز صلیبیان را میدیدند و میشنیدند، صلاحالدین نخواست که رفتاری مشابه آنان داشته باشد، بلکه صفات و خصلت ایشان با مغلوبان، جز نیکی، مهربانی، رحمت و ترک انتقامجویی از آنان که بدی کرده و منطقه را ویران نموده بودند، نبوده، اجازه داد که تمام مسیحیان تحت رعایت مردان خودشان شهر را ترک کنند همراه با محافظت رهبران و فرماندهانشان.»[10]