در پایان این بحث میتوان چند نکتۀ اساسی را به عنوان نتیجهگیری مطرح کرد:
نخست اینکه، مارکسیزم تنها اندیشهای است که به یک شخص معین، یعنی کارل مارکس، منتسب است و با کوششهای علمی و فلسفی او رشد و توسعه یافته است.
دوم اینکه، مارکسیزم بهعنوان یک اندیشۀ سیاسی، در تقابل با اندیشههای غربی، بهویژه امپریالیزم و لیبرال دموکراسی، توسعه یافت و پایگاه اصلی آن کشورهای شرق، بهویژه اتحاد جماهیر شوروی سابق، قرار گرفت. هرچند محدود به این اتحادیه نبود و در سایر کشورها نیز دارای پیروان متعددی بوده است.
سوم اینکه، هرچند این اندیشه هنوز با نام مارکس همزاد است، اما دارای گرایشهای متعددی است که هر کدام دارای باورها و اعتقاداتی منحصر به خود هستند. این موضوع تا جایی مهم است که عدۀ زیادی بر این نظرند که مارکسیسم از مسیر اصلی خود منحرف شده و به سمت و سوی دیگری رفته است.
چهارم اینکه، هرچند مارکسیزم بهعنوان اندیشۀ حامی مظلومان و طبقۀ کارگر بود، اما سرانجام با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی صحنه را به رقیب اصلی خود، یعنی لیبرال دموکراسی، واگذار کرد.
و سرانجام امروزه مارکسیزم به عنوان یک اندیشۀ سیاسی مورد مطالعه قرار میگیرد که کاربرد عملی آن در تزلزل است و در مکان معینی پایگاه اصلی ندارد.
منابع و مآخذ
بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی؛ مبانی علم سیاست نظری و تأسیسی، چاپ دهم، تهران- ایران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۲.
جوادی، رقیه، (۱۳۹۱). «اندیشههای فلسفی مارکس»، مجله پارسه، اردیبهشت و آبان، ۱۳۹۱، شماره ۱۸ و ۱۹، صفحات ۵۳ تا ۷۹.
صلاحی، ملک یحیی، (۱۳۹۰). اندیشههای سیاسی غرب در قرن بیستم، چاپ پنجم، تهران- ایران، نشر قومس.
طبیعی، منصور و رحمانی، محمد حسین دلال، (۱۳۹۴). «مارکسیزم به مثابۀ روشِ بررسی تلقیهای روش شناختی جرج لوکاچ»، فصلنامه علمی-پژوهشی روش شناسی علوم انسانی، سال ۲۲ شماره ۸۸، پاییز ۱۳۹۹، صفحات ۱۶۳ تا ۱۷۷.
فرزام، بابک، (۱۳۹۸). مارکسیزم به زبان ساده، بیجا و بینشان.
قادری، حاتم،(۱۳۹۰). اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، چاپ دوازدهم، تهران-ایران، انشتارات سمت.
میر محمودی، تورج، (۱۴۰۰). «ناسیونالیزم در میان ملل مسلمان و غرب؛ و تأثیر امّتگرایی بر اتحاد جهان اسلام»، فصلنامه پژوهشهای اجتماعی/اسلامی، بهار و تابستان ۱۴۰۰، شماره ۱۲۳، صفحات ۳۱۲ تا ۳۳۸.
هیوود، اندرو، (۱۳۹۱). سیاست، ترجمه: عبدالرحمن عالم، چاپ دوم، نشر نی، تهران- ایران.