نویسنده: م. فراهی توجگی

دموکراسی؛ حکومت اقلیت و طرد اکثریت

همیشه در عرصۀ سیاست و سایر ارگان‌های مهم و کلیدی، افرادی در پشت‌پرده قرار دارند که در سایه حرکت می‌کنند، مخفیانه تصمیم می‌گیرند، محتاطانه عملیات انجام می‌دهند و رخ فعالیت‌ها را تغییر می‌دهند تا در نهایت، هر اقدام را به نفع خود به پایان برسانند.
این شبح‌های نامرئی از یک‌سو نمی‌خواهند نامی از آنان در جایی برده شود و مثل حرکت لزج حلزون اثری از آنان باقی بماند، اما از سوی دیگر دوست دارند اختیار تام داشته باشند و ردپای نفوذ و تأثیرشان در هر تصمیم و مشورتی دیده شود. هم گریزان از مسئولیت‌پذیری هستند و هم در پای هر کار فرجام‌یافته‌ای امضای نانوشتۀ آنان دیده می‌شود. این افراد در عالم سیاست به‌عنوان گروه‌های فشار شناخته می‌شوند و با همین ویژگی‌های رفتاری و فشاری متمایز می‌گردند.
گروه‌های فشار، اقلیت‌های قدرتمندی هستند که می‌توانند در جامعه بر عموم مردم حاکمیت داشته باشند و بر سیاست‌ها تأثیر بگذارند. به‌عبارت‌دیگر، اصطلاح گروه فشار به گروه‌های ذی‌نفعی اطلاق می‌شود که در تلاش‌اند بر فرآیند سیاست‌گذاری عمومی تأثیر بگذارند. هر گروه اجتماعی که در جستجوی اثرگذاری بر رفتار سیاست‌گذاران، اداره‌کنندگان و قانون‌گذاران، بدون تلاش برای کسب کنترل رسمی حکومت باشد، در اصطلاح سیاسی گروه فشار نامیده می‌شود. این گروه‌ها برخلاف احزاب سیاسی، در پی کسب قدرت نیستند، بلکه صرفاً می‌خواهند بر تصمیمات مراجع قدرت نفوذ کنند و اثر بگذارند.
گروه فشار سازمانی است که سعی می‌کند روی مقامات پیروز در انتخابات اثر بگذارد تا بتواند تغییرات مدنظرش را اعمال کند. گروه‌های فشار شامل اتحادیه‌های کارگری، انجمن‌های قومی و نژادی، کلیساها و مواردی از این دست هستند. سابقۀ فعالیت گروه‌های فشار به اروپای قرون وسطی برمی‌گردد؛ زمانی که تاجران و صنعت‌گران با یکدیگر همراه شدند و اصناف تجاری را به وجود آوردند تا بدین‌ شکل از منافع اعضای‌شان حفاظت کنند. در زمان انقلاب صنعتی، اولین اتحادیه‌های تجاری به وجود آمدند تا از وضعیت کارگران دفاع کنند. امروزه گروه‌های فشار با پس‌زمینه‌های مختلفی در همۀ کشورهای دنیا وجود دارند و سعی می‌کنند با توجه به منافع‌شان روی پیامدها و بسامدهای سیاست‌ها تأثیر بگذارند.
نام گروه‌های فشار با اصطلاحاتی مثل گروه‌های لابی‌گر و ذی‌نفع گره خورده‌ است. ازآنجایی‌که بار معنایی «گروه فشار» منفی است، اعضای این گروه‌ها ترجیح می‌دهند به آنان گروه‌های لابی‌گر یا ذی‌نفع گفته شود. با همۀ این‌ها، مشکلاتی در ارائۀ یک تعریف جامع از گروه‌های فشار وجود دارد. بعضی مواقع احزاب سیاسی جزئی از گروه‌های فشار به شمار می‌روند؛ درحالی‌که به‌طور رایج، احزاب سیاسی جزئی از گروه‌های فشار در نظر گرفته نمی‌شوند. معمولاً گروه‌های فشار گروه‌هایی هستند که می‌خواهند از طریق نفوذ به دولت‌ها، سیاست‌ها را تحت تأثیر قرار دهند و درعین‌حال، عضوی از بدنۀ دولت نباشند.
اکثریت قریب به‌اتفاق اندیشمندان بر این نکته توافق دارند که این گروه‌ها در بیشتر مواقع به منافع عمومی زیان می‌رسانند و خواست اکثریت مردم را نادیده می‌گیرند.
جان مینو در کتاب خود دربارۀ این گروه‌ها می‌نویسد: «اصلاً گروه فشاری دیده نشده است که در جهت منافع عمومی تلاش نماید.»
این گروه‌ها در تمام کشورهای غربی حضور داشته‌اند، اما نوع و شیوۀ عمل‌شان از کشوری به کشور دیگر تغییر می‌کند. یکی از عوامل تشکیل و ظهور گروه‌های فشار، خلائی است که در قدرت و حاکمیت پدیدار می‌شود؛ به‌عنوان‌مثال، گفته شده است که با عقب‌نشینی حزب سیاسی به‌عنوان یکی از رهبران آرای مردم، تعداد گروه‌های فشار افزایش یافته است.
گروه‌های فشار قصد ندارند همانند احزاب، حاکمیت را در دست بگیرند، بلکه فقط می‌خواهند بر حاکمان تأثیر بگذارند و در خفا به سر برند.
گروه‌های فشار بیان می‌کنند که تنها در جهت منافع خودشان تلاش می‌کنند، اما «جان مینو» اذعان می‌دارد که بیشتر اوقات، ادعای گروه‌های فشار مبنی بر دوری‌جستن از سیاست، در حقیقت فریبی بیش نیست. گروه‌های فشار مجبور به قدم‌گذاشتن در کار و فعالیت‌های سیاسی‌اند و اهداف اصلی و اساسی این گروه‌ها اهدافی سیاسی می‌باشد.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version