نویسنده: م. فراهی توجگی

دموکراسی؛ حکومت اقلیت و طرد اکثریت

در اینجا به موضوع مهم و اساسی که عبارت از اثبات اقلیت‌گرایی احزاب است، می‌پردازیم:
پرواضح است که تعداد انگشت‌شماری از مردم عضو احزاب هستند و به آن می‌پیوندند؛ زیرا عضویت در احزاب به‌خاطر دشواری‌ها و محافظه‌کاری‌های آن از محبوبیت چندانی در میان سیاسیون برخوردار نیست. سیاست‌مداران دنبال یک بام و دو هوا نیستند و سرشان که درد ‌نکند با دستمال نمی‌بندند. این قلّت‌مداری یکی از سطوح و درجات اقلیت‌گرایی احزاب است.
در آمریکا نحوۀ عضویت در احزاب از سایر جاها متفاوت‌تر و پیچیده‌تر است. عضویت در احزاب آمریکا به این صورت است که افراد باید اسامی خود را برای رأی‌دادن به حزب موردنظر ثبت کنند. در این مرحله هم ردپای اقلیت در آن دیده می‌شود؛ زیرا اعضای اصلی حزب در چرخۀ ثبت‌نام، حضور دایمی و کلیدی داشته و کنترل امور را در اختیار دارند. تعداد اعضای کلیدی حزب محدود است که چهرۀ اقلیتی‌بودن حزب را نشان می‌دهد. یعنی در آمریکا حزب به‌عنوان اقلیتی بهتر دیده و شناخته می‌شود. افرادی که احزاب را اداره و امور آن را انجام می‌دهند، ماشین سیاسی یا ابزار سیاسی Political Machine نامیده می‌شوند که سیستمی ویژه با رهبران اندک و حاکمیت اقلیت را در داخل حزب اجرا می‌کنند.
در آمریکا هر شهری ماشین یا ابزار سیاسی ویژۀ خود را دارد؛ حتى قریه‌ها هم از ابزار سیاسی ویژۀ خود برخورداراند. سیاسیون در کارشان بیشتر به سازمان‌دهی کامل و موفقیت آن اهمیت می‌دهند و کنترل ابزار سیاسی نزد آنان مهم‌تر از حل مسائل و مشکلات حکومت است. به سخن دیگر، گروه اقلیت‌گرای حزب، منافع حزبی را بر منافع کشور ترجیح و برتری می‌دهند. علاوه بر ابزار سیاسی، حلقۀ محدودتر و کم‌نفوذتری در داخل حزب وجود دارد که رهبری حزب نامیده می‌شود.
در سال ۱۹۱۹ م. گروهی از حزب محافظه‌کاران بریتانیا گزارشی تهیه کردند. در آن آمده بود که قبول سیاست‌های حزب یکی از حقوق ویژۀ رهبر حزب است. رهبر حزب نیز حق پذیرش یا رد تصمیمات کنگرۀ سالانۀ حزب را دارد. این مطلب مربوط به دهۀ پنجاهِ قرن حاضر است. تونی بلر، رهبر حزب کارگران بریتانیا به‌خاطر تکیه‌‌کردن بر مشاوران خود در حزب، مورد انتقاد قرار گرفته بود.
لاسکی دربارۀ آمریکا عنوان می‌دارد که هر دو حزب بر محور افراد تشکیل شده‌ است نه بر محور افکار. پیداست که رهبر حزب، شخص اول است و بیشتر حول او و نظریات و پیشنهاداتش جمع می‌شوند؛ هرچند افرادی پشت صحنه حضور دارند که حتی از شخص رهبر نیز قدرت بیشتری دارند. اگر از حزب در پارلمان سخن بگوییم، مشاهده می‌کنیم که تعداد محدودی از اقلیت در آنجا حضور دارند. اعضای پارلمان، قدرت و سلطۀ ویژه‌ای بر تمام احزاب دارند. نمونۀ آن، دو حزب بزرگ بریتانیاست.
در میان پارلمان، گروه کوچک‌تری حضور دارد که قبلاً از آن سخن گفتیم. در پارلمان هر حزبی کمیتۀ اجرایی دارد که گروهی اندک با قدرت زیاد آن را اداره و نظارت می‌کند. این کمیته وقتی حزب حاکمیت را در دست داشته باشد، حکومت را تشکیل می‌دهد. در نظام پارلمانی مانند بریتانیا، حزب رقیب در پارلمان، حکومت در سایه را تشکیل می‌دهد. در بسیاری از کشورها حلقه‌های اقلیت شکل‌های دیگری به خود می‌گیرد؛ به‌عنوان‌مثال: در حزب، رهبری گروهی صاحب‌ سلطه و حاکمیت وجود دارد، اما فراتر از آن، دفتر سیاسی وجود دارد که تعداد کمی از اعضا را شامل می‌شود. در همین دفتر سیاسی گروه کوچک‌تری نیز وجود دارد که دارای قدرت و سلطۀ بیشتری است. به‌طور خلاصه نحوۀ سازمان‌دهی حزب در هر حالت تشکیل نیروی اقلیتی است.
حزب در مقایسه با جمعیت حداکثری اقلیت است. فعالان حزب هم در مقایسه با تمام اعضا و طرفداران حزب اقلیت‌ هستند. در میان فعالان حزب هم حلقۀ دیگر از اقلیت وجود دارد و در میان این حلقه نیز حلقه‌ای دیگر جا گرفته است. سؤال اینجاست که در میان این حلقه‌ها حزب چگونه خود را نمایندۀ مردم به‌حساب می‌آورد؟ حتی اگر نمایندۀ مردم هم باشد، بازهم می‌توان گفت که مردم به‌راستی از طریق احزاب حکومت می‌نماید و صاحب قدرت هستند؟ ما دیدیم که حتی اعضای حزب هم حاکمیت ندارند. مشکل بزرگ دموکراسی دراین‌باره این است که دموکراسی و حاکمیت مردم برای انجام فعالیت‌ها و کار کردن به احزاب و سیستم اقلیتی نیازمند است. اگر از فساد احزاب سخن بگوییم، باید بگوییم که تشکیل حزب، زیر هر حاکمیت دیگر با فساد همراه است. این یکی دیگر از مسائل و مشکلات دموکراسی است؛ زیرا دموکراسی جهت فعالیت، نیازمند به‌وسیله‌ای فاسد است.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version