نویسنده: اسماعیل سارانی

نمونه‌ای از تسلیم شدن حاکم در برابر شرع مقدس

مردم موصل بر علیه ابوجعفر منصور شورش کردند، منصور قبلاً با آنان شرط گذاشته بود که اگر چنین کنند خون‌‌های‌شان بر او حلال خواهد بود. پس از شورش، منصور فقها را جمع کرد که در میان آنان امام اعظم ابوحنیفه رحمه‌الله نیز بود. منصور شروع به سخن کرده و گفت آیا درست نیست که رسول خدا ‌صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده است: «مؤمنان به تعهد و شروط خود وفا می‌کنند.» اهل موصل با من شرط کرده‌اند که شورش نکنند، ولی بر عامل و کارگزارم خروج کرده‌اند، لذا خون‌های‌شان بر من حلال گردیده است. مردی از میان حاضران گفت: دست شما باز است و فرمانت پذیرفتنی. اگر عفو کنی اهل آن هستی و اگر عذاب‌شان نمایی آنان مستحق آن می‌باشند. منصور خطاب به امام ابوحنیفه رحمه‌الله گفت: ای شیخ در این باره چه می‌گویی؟ آیا من شایستۀ خلافت نیستم و آیا خلافت ما خانۀ امن و امان نیست؟ امام رحمه‌الله پاسخ داد: آنان شرطی را عنوان کرده‌اند که مالک آن نبوده‌اند و آن «حلال کردن خون‌های‌شان است.» و شما بر آنان شرطی را تحمیل کرده‌ای که دارای چنین حقی نبودی، زیرا خون مسلمان مگر به سبب سه چیز حلال نمی‌شود. «اشاره به حدیث رسول خدا ‌صلی‌الله‌علیه‌وسلم کردند که می‌فرمایند: «خون انسان مسلمان حلال نمی‌شود مگر به سه علت: 1. شخص زناکار که ازدواج کرده است؛ 2. جان در مقابل جان؛ 3. تاریک دین و جدا شده از جماعت مسلمانان.»
و اگر آنان را مؤاخذه کنی کاری کردی که حلال نیست. سپس منصور دستور داد تا از نزدش برخیزند، چون همه متفرق شدند، امام ابوحنیفه رحمه‌الله را فراخواند و در خلوت گفت: ای شیخ قول درست همان بود که گفتی اکنون به شهر محل سکونتت برگرد. منصور به خاطر حکم شرع مقدس که امام ابوحنیفه رحمه‌الله فرمود دست از خون‌ریزی ناحق کشید.

نکته

آرا و نظریات علمای سلف صالح در مورد مواجه با حاکمان یا حضور در مجالس‌شان با در نظر گرفتن حالات حاکمان بوده‌ است. اگر حاکم عادل و پایبند به شرع اسلام می‌بود او را تشویق می‌کردند و اگر ظلم و ستم می‌کرد او را باز می‌داشتند.
حال سوالی که مطرح می‌شود: رفت و آمد علما به نزد حاکمان چگونه است؟
اگر حاکم عادل باشد و به تطبیق نظام اسلامی اشتیاق داشته باشد، و حدود و شعائر دین خدا را اجرا کند، هیچ‌گونه اختلافی بین علما در جواز همکاری و مجالست نیست؛ چنان‌که الله تعالی نیز دستور به این کار داده‌اند: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»؛ «در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمائید».
اما در رابطه با حاکمانی که ستمگرند یا این‌که با احکام اسلامی به‌طور کلی یا جزئی مخالفت می‌کنند، ولی در نفس وقت مدعی هستند که به اسلام ایمان دارند و بسیاری اوقات با مسلمانان در عبادات شرکت می‌کنند. این گروه را علامه غزالی رحمه‌الله به سه دسته تقسیم می‌کند:
حالت اول: وارد شدن علما بر چنین حاکمانی از نظر شرع مقدس ممنوع است و در احادیث  مذمت آن بیان شده است. رسول اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرمایند: «هر که با حاکمان ستمگر به مبارزه برخیزد نجات یافته، هرکس از آنان عزلت گزید سلامت یافته و یا نزدیک به سلامتی گردیده است و هر آن‌کس با آنان معاشرت و هم‌نشینی و همکاری کند، در دنیای‌شان شریک شده پس او هم از جملۀ آنان است.»
حالت دوم: اگر سلطان خودش به ملاقات عالم رفت، بر عالم واجب است تا وی را نصیحت کند و طریقۀ اصلاح و مصلحت را بیان کند.
حالت سوم: این‌که عالم از حاکم دوری کند و آن‌‌‌را نبیند و حاکم هم در پی ملاقات وی نباشد؛ البته بقای حاکم ستمگر را دوست نداشته باشد و آنان را ثنا نگوید.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version