نویسنده: محمدعاصم اسماعیلزهی
اومانیزم «انسانگرایی»
بخش یازدهم
اومانیزم در مواجهه با مسلمان!
به نام انسانیت به مسلمان واقعی گفته میشود: برادر از مردم کنارهگیری نکن! چونکه تمام بشریت خانوادۀ واحدی هستند؛ لذا با آن همانند یکی از اعضای خانواده برخورد کن و خودت را تافتۀ جدا بافته ندان! و در فعالیتهای «انسانی» و مظاهر تمدن «انسانی» سهیم باش!
ما به آنها نمیگوییم: آیا شما با مسلمانان همانند افراد خانوادۀ «انسانی» و «جهانیتان» برخورد نمودهاید و حقشان را بر این اساس که آنها از اعضای این خانواده هستند دادهاید و آنان را مورد تعقیب و پیگرد قرار ندادهاید و آنان را آواره نکرده و نراندهاید و علیه آنان تعصب به خرج ندادهاید و بر اذیت و آزار رساندن به آنان متحد نشدهاید!!
به آنها چنین چیزی نمیگوییم؛ زیرا جدال با آنها فایدهای ندارد بلکه میگوییم: ما شاهد و گواهی از خودشان ارائه میدهیم چرا که او را در گواهی دادن متهم نمیکنند!
این شخص «آرنولد توین بی» تاریخنگار نامدار معاصر است و تعصب او بر ضد اسلام و مسلمانان نیز مسئلۀ مشهوری میباشد.
او در یکی از سخنرانیهای خود با عنوان «اسلام و غرب و آینده» پس از اینکه جهان را در قبال پروسۀ غربیگرایی به دو بخش متعصبان بیعقل و مقلدان بیاحتیاط تقسیم میکند و پس از اینکه جنبش کمال آتاتورک را که مقلد غرب بود میستاید بیان میکند: «ناظر غربی میبایست حدومرز خوشرفتاری و ادب را مورد توجه قرار دهد و مسخره نکند؛ زیرا آنچه مقلدان تُرک انجام میدهند در واقع تغییر وضعیت وطن و هموطنان خود به حالتی است که ما به خاطر برخورد غرب با اسلام از آنها بخاطر فقدان آن انتقاد میکردیم درحالیکه هم اکنون هر چند دیر، سعی دارند درست همانند یک حکومت غربی و ملت غربی تقلید کنند».
و میگوید: «زمانیکه هدفی که آنها قصد آن را داشتند کاملاً درک نمودیم تنها میتوانیم با شگفتی این سؤال را مطرح کنیم که: آیا این هدف واقعاً تلاشی که در پیکار خود برای دستیابی بدان صرف کردند را توجیه مینماید؟!».
باز میگوید: «ما تُرک مقلد مسلمانی را دوست نداریم که خشم ما را بر میانگیزد آنگاه که از بالا بهعنوان فریسی و زندیق به ما مینگرد و خدا را بدین خاطر که او را همانند ما قرار نداده سپاس میگوید و بخاطر اینکه ترکان مقلد پیشین، خلقت خود را از گِل مخصوصی بهشمار میآوردند تلاش کردیم با به تصویر کشیدن این (گِل مخصوص) بهعنوان چیزی منفور و زشت از هیبت و بزرگی تُرکها بکاهیم و آنان را «ترکان ناشناس» نامیدیم تا اینکه سرانجام توانستیم اعتماد به نفس آنان را از بین ببریم و ایشان را به انجام این انقلاب «تقلیدی» که هماکنون در برابر چشمان ما بهکار میگیرند واداشتیم… .»
و گوید: «و اکنون پس از اینکه ترکها با تحریک و نظارت ما دگرگون شدند و بعد از اینکه چنان گشتند که هر وسیلهای را جستجو میکنند تا خود را همانند ما و ملتهای پیرامون خودشان گردانند الآن احساس تنگی و فشار و حتی احساس خشم و غضب میکنیم…» درست همانند شعر ساموئل آنگاه که بنیاسرائیل به زشتی و شناعت هدف خود اعتراف کردند و به وجود پادشاه تمایل یافتند… .
«به همین دلیل شکایت جدید ما از ترکها در این وضعیت امری ناشایست است و شخص ترک میتواند چنین به ما پاسخ دهد که او هر کاری بکند از نظر ما خطا کار میباشد.»
«در هر حال ممکن است انتقاد ما از ترکها خشن و ناشایست باشد ولی نه غرضورزی و تعصبی در آن هست و نه خارج از موضوع میباشد، بنابراین اگر در حالتی که تلاشهای ترکها باد هوا نشود (یعنی در حالتی که فرضاً به موفقیت دست یابند) میراث تمدنی چه دستاوردی خواهد داشت؟ و این نقطه از دو نقطهضعف اصلی حرکت مقلدان پرده بر میدارد: «نخست: اینکه جنبش آتاتورک، تقلیدی و دنبالهرو است و جنبشی مبتکرانه نمیباشد، به همین دلیل فرضاً در حالت موفقیت آن، بهجای اینکه حتی ذرهای از توانایی مبتکرانه را در نفس بشری آزاد نماید تنها بر کمیت محصولاتی میانجامد که این ابزار و ماشینآلات در جوامع مورد تقلید واقع شده تولید میکنند.
«و دوم در حالت موفقیت حیرتآور (فرضاً) که بالاترین حدی است که مقلدان میتوانند به آن برسند صرفاً یک راه خلاص برای اقلیتی ناچیز در جوامعی خواهد بود که این شیوۀ تقلید را در پیش میگیرد؛ زیرا اکثریت، امیدی ندارند که به عضویت در طبقۀ حاکم تمدن تقلیدشده در آیند و نتیجه و حاصل این اکثریت در واقع افزایش تعداد پرولتاریای (کارگران) تمدن تقلیدی میباشد.[1]
«ملاحظۀ موسولینی ملاحظهای شدید و برّان بود آنگاه که گفت: ملتهایی پرولتاریایی (کارگری) وجود دارند آنچنان که طبقات و افراد پرولتاری وجود دارند.»[2]
مسئله این است! در حقیقت پایبندی و چنگ زدن مسلمان به اسلام خود چیزیست که دشمنان اسلام را بهصورتی دیوانهوار به خشم میآورد… و آرام و قرار نخواهند گرفت تا اینکه این پایبندی را از بین ببرند و آن را سست گردانند (و از وسائلی که بدین منظور استفاده میکنند دعوت به انسانیت و جهانی بودن است) پس اگر عملاً دچار سستی گردید و دیگر، ویژگی بارز خود را حفظ نکرد او را تحقیر میکنند، درست همانطور که اروپا، ترکها را تحقیر نمود پس از اینکه آتاتورک، اسلام آنان را برچید و فرهنگ غربی را جایگزین آن ساخت!
این در حالیست که یکی از مبلغان مسیحی در کتاب «هجوم به جهان اسلام» میگوید: «اروپا از مرد بیمار (خلافت عثمانی) هراس داشت؛ زیرا ۳۰۰ میلیون انسان پشت او آماده بودند که با یک اشارۀ دست وارد جنگ شوند.»
این جملۀ اخیر، ما را وارد نقطۀ دوم یا هدف دوم که همان بهکارگیری دعوت انسانیت در جنگ با مسلمانان است مینماید.[3]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. الداوي، عبدالرزاق، موت الإنسان في الخطاب الفلسفي المعاصر، ص ۱۸۹، دار احیاء التراث العربی، بیروت-لبنان.
[2]. صبحی، دکتر نبیل، اسلام و غرب و آینده، ص51-53، مترجم: مجد، همایون، انتشارات: فرزان روز، تهران.
[3]. السید ولد أباه، عبدالله، الفکر الأوروبي الحدیث والمعاصر. ضمن مدخل لتکون طالب العلم في العلوم الإنسانیت، داراحیاء التراث العربی، عام ۲۰۱۹م، لبنان.


