پرسشی از کسانیکه حوادث را به طبیعت نسبت میدهند! (ادامه)
نمونۀ دوم
نمونۀ دوم صاحبان باغ زیبا و مملو از میوهها و ثمرات؛ از بس که کیفیت میوههایش بالا بود، جنت نامیده شد. صاحبان این باغ در قریهای زندگی میکردند و هر صبح به باغشان میآمدند. وقتی میوهها رسیدند و وقت چیدنشان فرا رسید، به بیرون کردن زکات میوههای باغشان فکر نکردند تا آن را بر بینوایان و فقرا، صدقه کنند، بلکه آنان یکشب باهم جمع شدند و براین امر اتفاق کردند که میوهها را در همان شب بچیدنند و اول صبح قبل از اینکه مردم از خانههایشان بیرون شوند، محصولات را بردارند تا فقرا و مساکین خبر نشوند و به سراغشان نیایند و از آنان مطالبۀ زکات و صدقه نکنند، صبح زود وقتی به باغشان رفتند [خیلی شگفتزده شدند]؛ زیرا دیدند که باغ کاملاً سوخته و به خاکستر تبدیل شده است و تاریکی و سوختگیاش همانند شب سیاه است.
کفار و منافقین و کسانیکه مسیرشان را در پیش گرفته و بر کارهای خداوند متعال اعتراض دارند، این حادثۀ بزرگ و رخداد عجیب را، بحران طبیعی مینامند. آنان میگویند سبب سوختن و خاکستر شدن این باغ صاعقۀ شدید همراه با باد سوزناک بوده و همه چیز را ویران و نابود کرده است!
اما الله متعال به ما خبر داده است که هیچ بلا و مصیبتی بدون اذن و ارادۀ الله متعال رخ نمیدهد و تمام مخلوقات، لشکریان الله جلجلاله هستند، این لشکریان هیچگاه از پیش خودشان کاری نمیکنند، بلکه آنان تمام کارهایشان را به دستور الله متعال انجام میدهند و او همان ذاتی است که آنها را باز میدارد. آتش نیز یکی از مخلوقات و لشکریان الله متعال است، پس بدون اذن و ارادۀ الله متعال هیچگاه به باغ و ما یملک کسی صدمه نمیزند.[1]
الله متعال در این مورد میفرماید: “ولله جنود السماوات والأرض وکان الله علیما حکیما”[2] ترجمه: «و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند پیروزمند فرزانه است».
در جای دیگر میفرماید: “وما یعلم جنود ربک إلا هو وما هي إلا ذکری للبشر”[3] ترجمه: «و [شمار] سپاهیان پروردگارت را جز او [کس] نمیداند و این جز پندی برای بشر نیست».
خداوند متعال آتش را بر باغ این افراد به دلیل معصیت و نافرمانیشان مسلط کرد، چنانکه خود الله متعال در اینباره میفرماید: “إنا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنة إذ أقسموا لیصرمنها مصبحین ولا یستثنون فطاف علیها طائف من ربک وهم نائمون فأصبحت کالصریم فتنادوا مصبحین أن اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین فانطلقوا وهم یتخافتون أن لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین وغدوا علی حرد قادرین فلما رأوها قالوا إنا لضالون بل نحن محرومون قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبحون قالوا سبحان ربنا إنا کنا ظالمین فأقبل بعضهم علی بعض یتلاومون قالوا یا ویلنا إنا کنا طاغین عسی ربنا أن یبدلنا خیرا منها إنا إلی ربنا راغبون کذلک العذاب ولعذاب الآخرة أکبر لو کانوا یعلمون”[4] ترجمه: «ما آنان را آزمودیم چنانکه صاحبان آن باغ را آموزدیم. چون سوگند یاد کردند که صبحگاهان آن [باغ] را بدروند. و إنشاءالله نمیگفتند. پس آن [باغ] را بلایی از سوی پروردگارت در حالیکه آنان خفته بودند، درنوردید. آنگاه مانند کشت دروشده شد. آنگاه صبحگاهان ندا دادند. اگر میخواهید درو کنید در پگاه بر سر کشت خویش روید. آنگاه پچپچ کنان رهسپار شدند که نباید امروز هیچ بینوایی در آن [باغ] بر شما درآید و صبح زود توانا بر منع [بینوایان] به آن [باغ] رسیدند. آنگاه چون آن را دیدند، گفتند: به راستی ما راه را گم کردهایم. نه، گو اینکه ما بی بهرهایم. بهترین آنان گفت: آیا به شما نگفته بودم که چرا [خداوند را] به پاکی یاد نمیکنید؟ گفتند: پروردگارمان را به پاکی یاد میکنیم ما ستمکار بودیم. پس سرزنشکنان به یکدیگر روی آوردند، گفتند: وای برما. به راستی ما طغیانگر بودیم. از پروردگارمان امید است که بهتر از آن را برای ما جایگزین کند. ما رو به سوی پروردگارمان داریم. عذاب اینچنین است و به راستی عذاب آخرت بزرگتر است اگر میدانستید».
نمونۀ سوم
نمونۀ سوم اهل شهری هستند که در ناز و نعمت به سر میبرند. امنیت بالهای خود را بر روی آن قریه گسترانیده است، خیر و برکت از هرسو بر سر آنان سرازیر است؛ بازارهایشان آباد، تجارتشان پررونق و کسبوکارشان جریان است. ناگهان جنگهای خانمانسوز و بنیانافکن بینشان شروع میشود، این جنگها یا در بین اهل شهر است که با حاکمانشان درگیر میشوند که بر اثر آن به چندین فرقه و گروه تقسیم میشوند و در بینشان درگیری و جنگ مهلکی راه میافتد و یا اینکه دشمن بیرونی به سراغشان میآید، آنان را به هلاکت میرساند و شهرشان را به ویرانه تبدیل میکند، آنان پس از اینکه در ناز و نعمت بودند و زندگی به کامشان بود، با گرسنگی، فقر و تنگدستی مواجه شدند و بعد از اینکه امنیت و آرامش داشتند، با ترس و وحشت روبهرو شدند و بعد از اینکه در رفاه و آسایش به سر میبردند، با بیچارگی و مصایب دستوپنجه نرم میکردند.[5]
اینجاست که جاهلان و بیخبران از حکمتهای خداوند جلجلاله، سر بر میآورند و اسباب آنچه را که رخ داده است با اشیای نزدیک و مادی خالص تعلیل میکنند و برای خداوند متعال آنچه در ملکش رخ میدهد هیچ تصرف، دستور، تدبیر و علم و آگاهی نمیبینند و نمیدانند. [به زعم آنان و طبق برداشتشان] گویا هیچ معبود عالم، متصرف، آگاه، مطلع، دستوردهنده و نهیکنندهای وجود ندارد و برای معصیت و نافرمانی خداوند متعال هیچ سببی در آنچه اتفاق افتاده است، نمیدانند. اما خود الله متعال به بندگانش خبر داده است که این قاعده و مثالی است برای تمام شهرها و قریهها؛ هر قریه و شهری که حالت آن از خوب به بد حرکت کند، به سبب معصیت و نافرمانی از خالق و ترک شریعت است.[6]
خداوند متعال حالت این قریه را چه زیبا به تصویر کشیده و در اینباره، میفرماید: “وضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع والخوف بما كانوا يصنعون”[7] ترجمه: «و خداوند [دربارۀ] شهری مثالی بیان نمود که ایمن و آسوده بود، روزیاش به فراخی از هرجا میرسید آنگاه [اهلش] به نعمتهای خداوند ناسپاسی کردند، پس خداوند به [سزای] کار و کردارشان بلای فراگیر گرسنگی و ترس را به [اهل] آن چشاند».
حالا بعد از بیان این مثالها از کسانیکه تمام حوادث را به طبیعت نسبت میدهند میپرسیم که نظر شما دربارۀ این آیات چه است؟ اینجا به صراحت بیان شده است که خداوند آنان را با این بلایا و حوادث گرفتار ساخت تا بیدار شوند، متوجه شوند و به سوی ربشان رجوع نمایند. زلزله نیز یکی از همین حوادث است. در رسالهای که منسوب به مولانا مفتی محمدتقی عثمانی است بعد از ذکر حادثۀ دلخراش و دردناک زلزلهای که در کشور پاکستان رخ داد، چنین آمده است: «هزاران نفر در این زلزله کشته شدند، اما اگر شخصی ایمان واقعی داشته باشد، میفهمد که هر رویدادی که رخ میدهد طبق مشیت خداوند متعال است و در آن حکمت و مصلحتی نهفته است، حتی اگر ما از آن آگاه نباشیم. خداوند متعال با این نوع حوادث، انسانها را بیدار میکند و به آنها هشدار میدهد. در زمانهای گذشته نیز، وقتی مردم از مسیر منحرف میشدند، خداوند با بلایا آنها را متوجه خود میساخت. کسانیکه قلبهایشان روشن است، میفهمند که این نشانۀ خشم خداوند متعال است که به دلیل گناهان مردم نازل شده است و طبق حکمت الهی رخ داده است. پس کسانیکه اهل تأملاند از آن پند میگیرند.»[8]