
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
باطلِ خوشنما؛ نگاه عمیق اسلامی به کنفوسیوسیزم
بخش سوم
مرزهای عقل و وحی: نقدی بر آموزههای کنفوسیوس و پیامدهای آن
یافتهها
برای آغاز هر پژوهش جدّی پیرامون مکتب کنفوسیوس، نخست باید دریچهای هرچند اجمالی؛ اما شفاف و مستند، به سوی جهان اندیشه و باورهای این مکتب گشوده شود؛ زیرا نقد و ارزیابی هر مکتب فکری بدون شناخت ریشهها، پیشینهها و ساختار درونی آن، همچون قضاوت دربارۀ درختی است که نه ریشهاش دیده شده و نه ثمرش چشیده شده باشد. مکتب کنفوسیوس، فراتر از چند توصیۀ اخلاقی پراکنده یا اندرزهای روزمره، یک منظومۀ فکری-فرهنگی است که قرنها در تار و پود جامعۀ چین تنیده شده، بر سیاستگذاریها، شکلگیری طبقات اجتماعی، نظام آموزشی و حتی روابط خانوادگی اثر گذاشته و در برخی مقاطع تاریخی، به ستون نگهدار نظم مدنی بدل شده است.
این نظام، به ظاهر ساده و آرام، در حقیقت دارای لایههای متعددی است که از آموزههای شخص کنفوسیوس آغاز میشود؛ سپس در دست شاگردانش نظم مییابد و به مرور، از طریق مفسران و شارحان، بافتی پیچیدهتر و رسمیتر پیدا میکند. درک این لایهها، نه تنها به فهم اندیشههای کلیدی این مکتب کمک میکند؛ بلکه مسیر نقد علمی و عادلانۀ آن را هموار میسازد.
پس از گذر از این آشنایی مقدماتی، پژوهشگر باید به نقطۀ حساستر و عمیقتر این مسیر قدم بگذارد:
شناسایی محور اصلی و روح حاکم بر مکتب کنفوسیوس، این محور، مانند نخ تسبیحی است که همۀ آموزهها، سنتها و دستورالعملهای این مکتب را به هم پیوند میدهد. در نگاه نخست، ممکن است این محور در واژگانی همچون «هماهنگی اجتماعی»، «احترام به سلسلهمراتب»، «وفاداری به سنت» و «حفظ نظم عمومی» خلاصه شود؛ اما در حقیقت، این مفاهیم جلوههای بیرونی یک اصل درونی و عمیقتر هستند که میتوان آن را فلسفۀ اخلاقی-اجتماعی این مکتب نامید. این فلسفه، گرچه به نظم اجتماعی و ثبات مدنی خدمت میکند؛ اما ریشهاش در نگاه کاملاً زمینی به هستی و انسان است، نه در وحی الهی یا هدایت آسمانی.
در مرحلۀ سوم، پژوهشگر باید این نظام فکری را با یک معیار برتر و جهانی مقایسه کند: عقاید ناب و خالص مسلمانان حقیقی جهان. این سنجش، اگر بر پایۀ مبانی معرفتی و با نگاهی تحلیلی انجام شود، نتایجی شگفتآور به همراه خواهد داشت. اسلام، به عنوان یک دین جهانی و وحیانی، بر سه ستون استوار است: توحید محض، هدایت الهی و کرامت حقیقی انسان. این سه ستون، نه تنها به زندگی فردی معنا میبخشند؛ بلکه ساختار جامعه را بر اصولی فراتر از منافع آنی و توافقات بشری بنا مینهند. در مقابل، کنفوسیزم – در بهترین تفسیرش – فاقد ارتباط مستقیم با حقیقت متعالی و وحیانی است و همین موجب میشود که افق فکری و اخلاقیاش محدود به جهان مادی باقی بماند.
این مقایسه، فاصلۀ میان دو نگاه به جهان را آشکار میکند: یکی، نگاه بشری و فلسفی که با همۀ ژرفای خود، محدود به افقهای زمینی است و دیگری، نگاه الهی و وحیانی که به انسان نقشۀ کامل سعادت در دنیا و آخرت را عرضه میکند. در این سنجش، اگرچه ممکن است برخی آموزههای اخلاقی و انضباط اجتماعی کنفوسیزم قابل تحسین باشد؛ اما از دیدگاه اسلام، ارزش حقیقی اخلاق تنها زمانی کامل میشود که ریشه در ایمان به الله و باور به حیات اخروی داشته باشد.
بنابراین، مسیر علمی و درست در بررسی این دو منظومۀ فکری، بر سه گام استوار است:
۱. شناخت دقیق و همهجانبۀ باورها و آموزههای کنفوسیزم، بر اساس منابع اصیل و بیطرف.
۲. کشف و تحلیل محور مرکزی و فلسفۀ حاکم بر این مکتب.
۳. مقایسۀ تحلیلی آن با عقاید ناب اسلامی، برای روشن شدن تفاوتهای بنیادین و الهامگیری از تجربههای مثبت.
چنین رویکردی، علاوه بر جلوگیری از شتابزدگی در داوری، تصویری منسجم و مستدل ارائه میدهد که هم به غنای علمی پژوهش میافزاید و هم بر یقین ما نسبت به جامعیت و برتری جهانبینی اسلامی میافزاید.
در ادامۀ این مسیر، شایسته است به روش کار این تحقیق اشاره شود: ابتدا عقاید این مکتب را در یک نگاه، بر اساس منابعی که مورد پذیرش هم موافقان و هم مخالفان باشد، ذکر خواهم کرد. انتخاب این منابع، نه تنها به پژوهش اعتبار میبخشد؛ بلکه امکان گفتوگو و نقد سازنده را فراهم میآورد، زیرا تکیه بر اسناد مورد قبول طرفین، راه هرگونه بهانهجویی را میبندد.
سپس، محور اصلی این مکتب که همانا فلسفه است، به تفصیل بررسی خواهد شد، این تأکید بر فلسفه، از آن روست که اصل و اساس چنین نحلههای فکری، بهخصوص مکتبهایی که بر وحی تکیه ندارند، بر عقل بشری و مبانی فلسفی استوار است. این فلسفه، با همۀ ظرفیتهایش در تحلیل و نظمبخشی، از محدودیتهای ذاتی عقل انسانی نیز بینصیب نیست و همین نکته، کلید فهم بسیاری از ضعفهای آن خواهد بود.
و در پایان این تحقیق، ماهیت و حقیقت فلسفه را از زبان مبارزین واقعی عرصۀ فلسفه بیان خواهم کرد، انشاءالله. این مبارزان، نه دشمنان اندیشه؛ بلکه عاشقان حقیقتاند که با شهامت، به نقد و واکاوی فلسفه پرداخته و از مرزهای وهم و خیال گذر کردهاند تا نشان دهند که عقل، هرچند موهبتی الهی است، اما بدون چراغ وحی، در تاریکی تردیدها و تناقضها سرگردان میماند. بیان این دیدگاهها، دریچهای تازه برای فهم نسبت عقل و ایمان خواهد گشود و نشان خواهد داد که چگونه میتوان از برکات فلسفه بهره برد، بیآنکه اسیر دامهایش شد.
کنفوسیوسیزم؛ فلسفهای چندوجهی در چین باستان
کنفوسیوسیزم فلسفهای است که در قرن ششم قبل از میلاد در چین توسعه یافت. برخی آن را نظامی اعتقادی سکولار-اومانیستی میدانند، برخی مذهب و عدهای کد اجتماعی. گسترۀ وسیعی از موضوعات تحت پوشش این فلسفه، بسته به جنبۀ مورد توجه، به هر سهی این تعابیر کمک میکند.
این فلسفه بر این باور استوار است که انسانها ذاتاً خوب هستند؛ اما به دلیل نداشتن معیار اخلاقی قوی، دست به رفتارهای غیراخلاقی میزنند. پایبندی به کد اخلاقی و تشریفاتی که آن را تشویق میکند، فرد را قادر میسازد زندگیای پربار و آرام داشته باشد؛ زندگیای صلحآمیز که به دولتی قوی، اخلاقی و مرفه منتهی میشود.
ادامه دارد…