
نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی
بحرانهای لیبرالیزم در جهان معاصر
بخش اول
مقدمه
الله را حمد میگویم که منت نهاد و توفیق حمد عطا کرد و او را خاکسارانه برای عظمتش میپرستم، معبودی به حق جز او نیست و با وحی او از هر آنکه خود را سفیر حق میداند بینیازی جستهام و به او پناه میبرم از اینکه عقلم را راهنمای رسیدن به او گردانم با آنکه مرا اینگونه خطاب و عتاب نموده است: “يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ” «ای انسان چه چیز تو را دربارهی پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته است»[1] از او موهبت تأمل خواهانم و از تقلید که عامل تباهی عقل و کنار نهادن نقل است به او پناه میبرم.
لیبرالیزم به عنوان یک اندیشهی عقلانی شناخته میشود که از عقل سرچشمه میگیرد و به آن ختم میشود. این فلسفه با تواناییها و محدودیتهای عقل پیش میرود و تنها به داوری عقل در امور فردی، اجتماعی و ساختار نظامها تکیه دارد. عقل در لیبرالیزم، خود را قضاوت میکند و برتر از هر موجود دیگری به حساب میآید، چه به عنوان حاکم و چه به عنوان محکوم، با این حال، عقل نیز میتواند دچار اشتباه شود و گرچه پیامدهای این اشتباهات بیشتر بر نفس و بدن تحمیل میشود؛ زیرا این دو هستند که ممکن است مسیر دستیابی به حقیقت را مسدود کنند، اگر عقل در عملکرد خود مرتکب خطا شود، آیا باید عقل را مجازات کرد، همانطور که در مورد ترازویی که کمفروشی میکند، ترازو مجازات نمیشود؟
این تشبیه با آیات قرآنی “وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ﴿۱﴾ الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ﴿۲﴾ وَإِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ﴿۳﴾” ترجمه: «واى بر كمفروشان كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند به ايشان كم دهند» همراه است.[2]
با این حال، اشتباهاتش تکرار میشود و لغزشهایش پیدرپی، الله متعال برای اقناع عقل سوگندهای متوالی یاد کرده تا صاحب خود را از گمراهی نجات دهد و مرتکب اشتباه دیگران نشود: “وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾ وَلَيَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ ﴿۴﴾ هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ ﴿۵﴾” ترجمه: «سوگند به سپیدهدم و به شبهای دهگانه و به زوج و فرد و به شب وقتی که سپری میشود، آيا در اين براى خردمند [نياز به] سوگندى [ديگر] است؟» [3]
یعنی سوگندی برای صاحب خرد تا او را از مکابره باز دارد. حضرت ابن عباس رضیاللهعنه میگوید: «آیا این برای صاحب عقل، صاحب رای، صاحب توان و صاحب خرد، سوگندی است؟»[4]
سپس، پس از این سوگند، اشتباهات گذشته اش را به یادش آورده تا تکرارش نکند، چنانکه میفرماید: “أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ﴿۱﴾ أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ ﴿۲﴾ وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ ﴿۳﴾ تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ ﴿۴﴾ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ ﴿۵﴾»[5]” ترجمه: «مگر نديدى پروردگارت با فيلداران چه كرد آيا نيرنگشان را بر باد نداد و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ابابيل فرستاد [كه] بر آنان سنگهايى از گل [سخت] مى افكندند و [سرانجام الله] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد.»
اندیشهها تنها زمانی میتوانند به حقیقت نزدیک باشند که با آگاهی کامل، دقت نظر و صداقت در جستجوی حقیقت همراه شوند، افرادی که این خصوصیات را ندارند، ممکن است در برابر موانع، حتی اگر خیالی باشند، دچار سستی شوند و در نتیجه ممکن است بر خلاف باورهای خود رفتار کنند.
برای فهمیدن گستردگی بیپایان اندیشه لیبرالی، کافی است به اصل بنیادینی که بر پایهی آن شکل گرفته است توجه کنیم: اعتقاد به اینکه هر فرد حق دارد هر دین، رفتار، اندیشه، گفتار و کرداری را انتخاب کند، بدون توجه به اینکه چقدر این انتخابها از طبیعت انسانی فاصله داشته باشد یا با دیگران در تضاد باشد، زیرا هر فردی حق دارد به همان اندازه که دیگران دارند، هر ایدهای را بپذیرد یا رد کند.
بنابراین، اختلافنظر بین برخی لیبرالها با دیگر لیبرالها که برخی باورها و افکار را نمیپذیرند، بر اصول اعتقادی آنها تأثیر نمیگذارد، تا زمانی که آنها حق انتخاب مخالفان را به رسمیت بشناسند، همانطور که خود حق مخالفت را دارند.
این تفاوت، تفاوتی در ظاهر است، نه در باطن و این اندیشه عمدتاً به باطن و تصحیح آن بیاعتناست؛ بلکه تمرکزش بر ظواهر است، این یک اندیشهی کاملاً دنیوی است و از ارتباط با متافیزیک حمایت نمیکند، بلکه آن را نادیده میگیرد و به دین و مسائل اخروی بیتوجه است، چرا که پیوند دادن هر نوع ایمان اخروی به امور دنیوی بر آن تأثیر خواهد گذاشت. اصول کلی باور لیبرال بر جدایی این دو مبتنی است و توجه به امور اخروی را کمرنگ میکند و کماهمیت میشمارد و چون بسیاری از پایههای این اندیشه با خواستههای نفسانی و غرایز فطری انسانی و فلسفهی عقلی هماهنگ هستند، برخی از دیدگاههای لیبرالی نزد کسانی که قضاوتهای خود را بر مبنای ظواهر میسازند و نه بر پایهی بازگشت به اصول و ترکیب و آثار آن و تطابق آن با دیگر باورهای انسانی، محبوبیت یافتهاند؛ زیرا بسیاری از افراد به سرعت و بدون تأمل عمیق، تناقضهای عقلی را نادیده میگیرند و تنها در زمان نیاز یا در مواجهه با تضادهای بیرونی به آنها پی میبرند، در چنین شرایطی است که افراد شروع به بازبینی و تصحیح افکاری میکنند که پیشتر بدون بررسی پذیرفته بودند. تناقضهای عملی و موارد دیگر که با افکار پذیرفته شده تضاد دارند، ممکن است بسیار نادر رخ دهند، بنابراین دوران باور به یک اندیشه میتواند طولانی شود و هر چه این زمان طولانیتر باشد، این باورها ریشهدوانده و در میان مردم گسترش مییابند، حتی اگر اساساً نادرست باشند.
گاهی عوارضی که بر انسان میگذرد، به جای آنکه اندیشهاش را نقض کنند، آن را تأیید و تقویت میکنند. این دقیقاً همان عوارضی است که عقلها بسیار به دور آن میچرخند، چرا که از حقیقت، قدرت، کثرت و اثر آنها پس از وقوع، به دور از اغراق و فریب، آگاهی ندارند.
ادامه دارد…
[1] ـ سوره انفطار، آیه: ۶.
[2] ـ سوره مطففین، آیه: ۱ـ۲ـ۳.
[3] ـ سوره فجر، آیه: ۱ـ۲ـ۳ـ ۴ـ ۵.
[4] ـ تفسیر ابن جریر طبری، ج ۱۰، ص ۲۸۲.
[5] ـ سوره فجر، آیه: ۶ ـ ۱۴.