حاصل کلامِ اندیشۀ دموکراسی یکی از مباحثی مهم است که امروزه در مقابل حاکمیت دینی و… مطرح میشود و مورد تبادلنظر و بحث و بررسی قرار میگیرد.
مدتی است که این بحث بار دیگر در عرصۀ نظریهپردازی سیاسی بارور و بازارش گرم شده است و این اندیشه در حوزۀ تفکر دینی، مشغلۀ ذهنی و بحثهای فراوانی در میان محققان و متفکران برانگیخته و مخیلۀشان را برای رتقوفتق کنه و کارکرد و… آن مصروف کرده است.
در دنیای امروز، دموکراسی موضوعی مرتبط با رکن کارآمدی نظام و روش حکمرانی است که جای بحث آن در علم سیاست است.
نظریهپردازان کلاسیک دموکراسی، آن را به شکل یک نظریۀ سیاسی عام و فراگیر مورد بررسی قرار دادهاند؛ اما نظریهپردازان از هابز تا شومپتر مدعی کاری اساساً علمی و غیر تجویزی هستند و دموکراسی را بهعنوان یک واقعیت سیال اجتماعی-تاریخی و روشی برای توزیع قدرت و تقلیل خطاها در جامعه، نه یک ایدئولوژی برنامهدار، مورد بررسی قرار دادهاند که در مباحث گذشته مفصلاً درخصوص آن سخن گفته شد و آنالیزی صورت گرفت.
بحث دموکراسی و نظامهای مدنی غرب و قابلیت انطباق آن در چهارچوب دولتِ جوامع اسلامی با بستر شریعت، قدمتی دیرینه دارد و پا در گذشته میدواند؛ از آشنایی مسلمانان با آرای افلاطون و ارسطو گرفته تا نظریۀ حکومتهای چهارگانۀ آرسیتوکراسی، دموکراسی، الیگارشی و تیرانی. اما بحث اساسی دموکراسی بهمعنای قانونگذاری و مشارکت مردم به صورت آزادانه یا در قالب نهادهای خودگردان و فلسفۀ سیاسی آن در جهان اسلام، همراه با مبارزههای نظامی و سیاسی عثمانی با کشورهای اروپایی و وجود طبقۀ سازمانیافتۀ تحصیلکردگان مصری، سوری و ترک در ممالک اروپایی و روند تفهیم و تطبیق دموکراسی و دین، آغاز شد و استارت خورد.
در پایان قرن بیستم نیز سؤال اصلی و مهم همۀ متفکران اسلامی دربارۀ مقولۀ دموکراسی یکی است: آیا میتوان حاکمیت دینی را با دموکراسی امروزی و نو که نه بهعنوان یک ایدئولوژی و نظریۀ سیاسی، بلکه بهعنوان یک تکنولوژی و روشی در توزیع قدرت و نظارت بر آن مطرح است، سازگار کرد؟ بر فرضِ قبول سازگاری دموکراسی با حاکمیت دینی، این سازگاری چگونه است و با چه مدلی از آن سازگاری دارد؟
قبول یا رد این سازگاری بستگی کامل به جواب این سؤالات دارد: دموکراسی بهعنوان کارآمدترین روش حکمرانی، چه تعریفی دارد؟ آیا روشها ماهیتاً خنثی و در نظامهای لائیک و دینی به صورت برابر قابل استعمال است؟
برخی از دانشوران اسلامی دموکراسی را بهمعنای مشارکت مردمی، نفی استبداد یا حاکمیت قانون میدانند و فارغ از مبانی آن، به سازگاری اسلام با دموکراسی معتقدند.
اسلام یک دین کامل و دارای شیوههایِ عملی و احکام رفتاریِ خاص در همۀ زمینهها، بهخصوص حکومت و سیاست، است؛ ازهمینرو، ما نیازی به بهرهگیری از اصطلاحاتی چون دموکراسی که در خود غرب با ابهامات زیادی همراه است، نداریم و روا نیست از الگوهای دموکراسی غرب کپیبرداری و تقلید کنیم؛ بلکه شایسته است با خویشتنشناسی و درکِ وضعیت خودی (ویژگیهای فرهنگی، جغرافیایی، اجتماعی) و با واقعبینی، از تجارب سودمند دیگران استفاده کنیم و متفکرانه و خلاق، الگوی حاکمیت اسلامی بهصورت یک فلسفۀ سیاسی منسجم بهطور تفضیلی و فراگیر به جهانیان ارائه کنیم و براساس آن، راهکارهای مناسبی برای ادارۀ جامعۀ اسلامی که متناسب با مقتضیات زمان است، بیابیم.
بنابر آنچه گذشت، بهترین نظام برای امت اسلامی و کل بشریت همان نظام سیاسی اسلام است که از آن به امامت کبری و عظمی، امارت اسلامی، خلافت اسلامی و حکومت اسلامی تعبیر میشود که حقوق و آزادیهای انسانها در زیر بیرق آن عادلانه و منصفانه تأمین میگردد و مسلمانان با داشتن چنین دین غنی، جامع و کاملی به هیچ برنامه و نظامی سیاسی دیگری محتاج نیست. البته این نکته قابل ذکر است که آن اندیشمندان مسلمانی که در میان دموکراسی و اسلام یک نوع سازگاری را مشاهده میکنند، هدفشان این نیست که دموکراسی با همان نسخهای که در غرب تطبیق میشود، با اسلام سازگار است، بلکه آن تطابق به اتفاق تمام علمای مسلمان یک نظام غیراسلامی است که با همان سازوبرگش قابل استفاده برای مسلمانان نیست؛ ولی آنان بر این نظرند که به دو طریق ممکن است که از تجربیات نظام دموکراسی در کشورهای اسلامی استفاده کرد:
۱. صریحاً اعلام شود که حاکمیت از آن خداست و رئیس دولت فقط میتواند در امور مباح و تعزیرات قانونگذاری کند که خلاف شریعت نباشد؛
۲. قالب و روش دولت، همان قالب و روش حکومت پیامبر و خلفای راشدین باشد. البته اگر از تجارب دموکراسیای استفاده کند که خلاف شریعت نباشد، اشکالی ندارد.