سواد رسانهای (Media Literacy) در یک تعریف بسیار کلی عبارت است از یک نوع درک متکی به مهارت که براساس آن میتوان انواع رسانهها و انواع تولیدات آن را شناخت و از یکدیگر شناسایی و تفکیک کرد.
این درک به چه کار میآید؟
به زبان ساده، سواد رسانهای مثل یک رژیم غذایی است که هوشمندانه مراقب است که چه موادی مناسب است چه موادی مضر؛ چه چیزی را باید مصرف کرد چه چیزی را نه؛ یا اینکه میزان مصرف هر ماده بر چه مبنایی باید قایم شود. سواد رسانهای میتواند به مخاطبان رسانهها بیاموزد که از حالت انفعالی و مصرفی خارج شوند و به دایرهی معادلهی متقابلانه و فعالانه وارد شوند تا جریان امور را به نفع خودشان تغییر بدهند.
به سخن دیگر، سواد رسانهای کمک میکند از بستر رسانهها هوشمندانهتر و مفیدتر بهرهمند شویم.
امروزه علاوهبر تربیت زیست شهروندانه برای یک جامعهی ملی، نیاز به آمادهسازی شهروندان برای زندگی در یک جامعهی جهانی ضرورت است.
آموزش سواد رسانهای به شهروندان در عصر جهانیشدن یک مفهوم کلی است که به مطالعات رسانهای، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، سیاسی و تکنولوژیکی وابسته است و میتوان آن را به آموزش شیوههای بهتر زندگیکردن در عصر اطلاعات و ارتباطات اطلاق کرد که بهطور خاص در یک جامعه و بهطور عام در جامعهی جهانی نقش دارد. سواد رسانهای ابزاری برای حمایت شهروندان در برابر آثار منفی رسانههای جمعی است که چهارچوبی را جهت دسترسی، تحلیل، ارزیابی و تولید پیامها به اشکال مختلف، از چاپ گرفته تا اینترنت، فراهم مینماید.
سواد رسانهای رویکردی آموزشی در قرن بیستویکم محسوب میگردد، چون سواد رسانهای درک و شعوری را درخصوص نقش رسانه در اجتماع شکل میدهد و کسب مهارتهای لازم برای تحقیق و بیان عقاید شخصی را برای شهروندان در عصر ارتباطات ضروری میداند.
سواد رسانهای یکی از سوادهای دوازدهگانهای است که لزوم یادگیری آن توسط یونسکو و سایر نهادهای بینالمللی و ملی مسئول در زمینهی آموزش توصیه شده است.
در این مقاله پایههای بررسی فرایند آموزش سواد رسانهای به شهروندان بر دو هدف استوار است: نخست اینکه خواننده را در جریان مفهوم اهمیت و ضرورت اجتنابناپذیر آموزش سواد رسانهای به شهروندان در عصر ارتباطات قرار دهد. دوم اینکه با ارائهی نکات کلیدی این امکان فراهم شود تا با ژرفاندیشی و برنامهریزی دقیق و سنجیده نسبتبه آموزش سواد رسانهای و استقرار یک نظام کارآمدِ تربیت زیست شهروندانه متناسب با ضرورتهای عصر جهانیشدن در کشورمان، اقدام لازم صورت پذیرد.
سواد رسانهای حداقل دو موج جدی داشته است: موج اول مربوط به رواج یافتن تلویزیون است. تلویزیون برای بسیاری از متفکران، پیامآور دورانی جدید بود. دورانی که قرار بود در آن ارتباطات انسانی و حتی نحوهی اندیشیدن و فکرکردن انسانها بهسرعت و بهشدت دگرگون شود.
موج دوم که بزرگتر و جدیتر بود، پس از گسترش اینترنت به وجود آمد. بسیاری از مرزها و دیوارهای سنتی در فضای رسانه پس از رواجیافتن اینترنت ازبین رفت. تأسیس وبسایت و ارسال ایمیل کمهزینه بود و هر کس میتوانست رسانهی خودش را داشته باشد. رسانههای انبوه سنتی کمرنگتر شد یا لااقل قدرت گذشتهی خودش را از دست داد.
پس از وب و ایمیل، گسترش شبکههای اجتماعی ضربهی دیگری بود که بر سر رسانههای انبوه سنتی فرود آمد؛ چنان ضربهی محکمی که بسیاری از تحلیلگران نابودشدن و ناکارآمدشدن این رسانهها را برای همیشه پیشبینی کرده بودند.
این فضای جدید رسانهای بار دیگر اهمیت سواد رسانهای را در چشم مردم، صاحبنظران و دولتها پررنگتر کرد. در دنیای جدید، دیگر «عرضهکنندهی خبر» و «مصرفکنندهی خبر» دو نقش مجزا نیستند، بلکه هر کس هر زمان بخواهد میتواند حرف بزند یا حرفهای دیگران را بشنود.
در چنین بستری بود که «سواد رسانههای دیجیتال» بهعنوان یکی از زیرمجموعههای سواد دیجیتال متولد شد و رشد کرد و همگان کموبیش احساس کردند که آموزش سواد رسانهای یکی از نیازهای جدی در جوامع امروزی است. ازهمینرو، آموزش و آموختن سواد رسانهای نیاز مبرم و ضرورت مهم عصر کنونی محسوب میشود، چون رسانهها نقش عمده و کلیدی را در جهتدهی افکار و اندیشهها به عهده دارد.