نویسنده: محمد عاصم اسماعیل زهی
رابطه بین دین و سیاست
چکیده:
بیشک یکی از مسائل مهم در حوزه اندیشههای اجتماعی وسیاسی، مسئله رابطه «دین» و «سیاست» است، در جهان اسلام و گرایشهای مطرح در بین اندیشمندان مسلمان در باره نوع و چگونگی این رابطه، مناقشه و نزاع جدی وجود دارد. برخی با انکار هرگونه پیوندی میان دین و سیاست، تداخل یکی از آن دو را در امور دیگری موجب ناکارایی طرف مقابل دانستهاند؛ لذا به جدایی کامل آن دو توصیه میکنند. برخی دیگر نیز با بیان استدلالهای گوناگون و مستند معتقد به وجود رابطهای عمیق بین دین و سیاست میباشند، هر چند این گروه در کیفیت و نوع رابطه دین و سیاست با هم اختلاف نظر دارند؛ ولی در این اصل یعنی وجود رابطه، کنش و واکنش متقابل میان دین و سیاست، متفق القول هستند؛ لذا در مکتب اسلام میان دین و سیاست، هم رابطهای مفهومی و نظری و هم رابطهای نهادی و ساختاری وجود دارد و این دو نوع رابطه نیز با هم هماهنگ و مرتبط هستند.
یکی از خوبیهای دین اسلام، جامعیت آن است؛ زیرا تمام جنبههای زندگی (عبادات، اعتقادیات، معاملات، معاشرت، اقتصاد، سیاست و…) در آن لحاظ شده و برای تمام ابعاد زندگی بشر، برنامه دارد و این نکته امتیاز آن بر سایر ادیان است؛ زیرا سایر ادیان بهغیر از دین اسلام، پاسخگوی مسایل و مشکلات پیروان خود نیستند؛ بلکه همواره با بُنبست مواجهاند؛ اما دین اسلام با توجه به گستردگیاش، پاسخگوی تمامی مسایل بوده و برای هر مشکلی راه چارهای دارد، همانگونهکه خداوند متعال در کلام پاکش به این مورد اشاره میکند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا».(1)
(امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم، اسلام را بهعنوان دین برایتان برگزیدم.)
دین و سیاست تعاریف و گونههای متعددی دارد؛ از این رو در تعیین رابطه و مناسبات دین و سیاست، ابتدا باید تعریفی جامع واعتماد پذیر از این دو واژه ارائه داد. از دیدگاه اندیشمندان مسلمان بر خلاف متفکران غربی، دین با سه ویژگی حقانیت، جامعیت و توجه به درون مایههای آن تعریف میشود. و سیاست نیز بر خلاف تعاریف رایج در غرب، با ویژگیهایی نظیر توجه به امور معنوی، هدایت و سعادت دنیوی و اخروی انسانها همراه است. چنین ویژگیها اثبات کنندهی پیوند و تلازم عمیق دین حق با سیاست است. با مرور کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن، روشن میگردد که اسلام دین جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیایی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته است؛ و همانگونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستی، دعوت نموده و دارای دستورات اخلاقی و خودسازی فردی است؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین المللی و… دارا میباشد. بدیهی است اجرای چنین احکام و دستوراتی، بدون قدرت اجرایی، امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزههای سیاسی و اجتماعی دین لزوماً حکومت دینی را نیز به دنبال دارد. حکومت دینی به معنای صحیح آن، حکومتی است که جامعه را بر اساس قوانین الهی اداره کند و زمینههای رشد استعدادها و امکان رسیدن انسانها به کمال و ایجاد جامعهای برین، صالح و شایسته را برای مردم آماده سازد و با فسادهای اخلاقی، اجتماعی و… مبارزه کند.
سیره پیشوایان دین، سیره و روش رسول اکرم (ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت (ص) ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایی وقضایی آن را نیز بر عهده داشت.
اهداف سیاسی و اجتماعی بعثت انبیا در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، اصلاح امور جامعه و برقراری مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسی دین است.
اگر تعریفی درست از «سیاست» در ذهن داشته باشیم، نه تنها دین؛ بلکه یک فرقه و حزب و حتی یک فرد را بدون «سیاست» تصور نخواهیم کرد، چون سیاست، یعنی نظم و انتظام بخشیدن به امور؛ پس کدام جامعه و حزب و فرد است که از نظم و انتظام مستغنی باشد؟
ابن خلدون، متفکر و سیاستمدار مالکی میگوید: «انسان ناگزیر از عضویت در اجتماع است و در هر اجتماعی ناچار باید بهوسیله حاکم، سیاستی بهکار بسته شود تا نظم و ترتیب در آن اجتماع برقرار گردد؛ حال اگر حکمران، قانون آسمانی را اجرا کند، چنین سیاستی را سیاست دینی میگویند…» و طبق تعریف لغتدانان، سیاست یعنی: راهنمایی مردم جهت اصلاحشان به طرف راه درست و کامیابی در دنیا و آخرت و این کار عموم پیامبران بوده است.
و جناب رسول اکرم (ص) بزرگترین و موفقترین سیاستمدار تاریخ میباشند که همواره از طرف مسلمانان و حتی از طرف خود مستشرقین و دانشمندان که مورد مدح غرب هستند و حتی برخی از اصحاب ایشان نیز معروف به سیاستمداراند.
بههرحال، برای سیاست تعریفها و اقسام مختلفی ذکر کردهاند که مفهوم همه یک چیز میباشد. چهبسا گاهی احوال جامعه جهت بهبودی بیشتر چنان ایجاب میکند که باید از تندی و تعزیر و تبعید کار گرفت، تا با این روند، بتوان جامعه را مهار کرد و امور آن را سامان داد؛ البته زمانیکه سیاست ظالمانه و به دور از انصاف نباشد.(2)
بنابراین، هنگامیکه سخن در تأیید سیاست است مراد همان «سیاست شرعی» است نه هر سیاستی دیگر که منشأ آن هوا و هوس باشد.
چنانکه حضرت مولانا محمد عمر سربازی (رح) در اینباره میفرمایند: اولاً سیاست بر دو قسم است:
1ــ سیاست شرعیه
2ــ سیاست غیر شرعیه.
این مقوله وگفته که: «سیاست شرعیه، عین دین و مذهب است و مذهب، عین سیاست شرعیه» کاملاً صحیح و مطرد است؛ البته سیاست غیر شرعیه از مذهب و دین جدا است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه (رح) در رسالهی خود بهنام «سیاست شرعیه» تفصیل این امور را نوشته است. نزد او دین و سیاست شرعیه، لازم و ملزوم اند که تصور یکی بدون آن دیگر، محال است و در رأی و نظرِ او، هدف از سیاست «تقرب الی الله و اقامهی دین» است.
خلاصه اینکه دینیکه افتخار کسب فتوحات گستردهای را در طول تاریخ داشته چطور امکان دارد بدون سیاست بوده باشد؟ آیا با محصور کردن دین در محراب و مسجد، اسلام میتوانست این جایگاه را کسب کند! اصلاً دینی که برای هر گوشه از زندگی برنامه دارد؛ حتی به هنگام رفتن به قضای حاجت و جهت استحمام ادعیه مأثوری دارد، آیا امکان دارد برای انتظام امور حکومتی (خلافت) بیتفاوت باشد؟!
پس دین از سیاست جدا نبوده، بلکه سیاست جزو دین است؛ البته سیاست را باید دینی کرد، نه دین را سیاسی، تقریباً این اندیشه و طرز تفکر اکثر مسلمانان است؛ اما اینکه دین از سیاست جدا است این همان عقیده «علمانیت سکولاریزم و لادینیت» است که متأسفانه بر اثر سهلانگاری و دوری از دین، دامنگیر برخی از مسلمانان نیز شده و بسیاری از جوانان و فرهنگیان مسلمان، ناخواسته طعمه این دام شدهاند و این طرز تفکر امروزه از آنها شنیده میشود و آنها خود را کاملاً از علمای دین به گمان اینکه کار علما منحصر به مسجد و مدرسه است جدا میدانند.
واژهی سکولاریزم در عربی به «علمانیة» مشتق از علم (دانستن) ترجمه میشود و ظاهراً چنین مشخص میشود که یک موضوع علمی یا یک بحث تحقیقی و پژوهشی است؛ اما در حقیقت «علمانیت» فرسنگها با علم و دانش و آنچه مربوط به علم و دانش میشود، فاصله دارد. واقعیت آن است که واژه «علمانیت» یک شعار فریبنده و یک ترفند شیطانی است که مروّجین سکولاریزم، از آن در جهان عرب سوء استفاده کردند تا بدین وسیله انسانهای ضعیفی را که فریب سراب را خورده و به دنبال هر منادی حرکت میکنند، تحت تأثیر قرار بدهند؛ بنابراین، «علمانیت سکولاریزم» همان بیدینی است، یعنی دین هیچگونه نقشی در زندگی نداشته باشد و اصطلاح جدایی دین از سیاست و اجتماع نیز برای همین مفهوم بهکار میرود، نظریه «سکولاریزم» در جهان اسلام یک نظریه جدید و پیشآمد تازهای است که از هیچگونه پایه و اساس محکمی برخوردار نیست؛ زیرا دین اسلام یک دین جامع و فراگیر است و برای تمام جوانب زندگی اصول و قواعد دارد، برای مسایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تعلیم و تربیت برنامه دارد، هیچ مسئلهای در زندگی وجود ندارد؛ مگر اینکه حکم آن در یکی از احکام تکلیفی اسلام «واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح وجود دارد».
قابل توجه افرادیکه در این زمینه هستند، یا چنین تصمیمی دارند، میدان سیاست، میدانی بسیار حساس و در عین حال بسیار خطرناک است؛ لذا باید برای به دوش کشیدن چنین امر مهمی، خود را از هر نظر آماده کرد تا پا در این میدان نلغزد، خصوصاً کسانیکه پرچمدارِ دین و شریعت هستند.
نتیجه گیری
اسلام همه شؤون سیاسی را در بر میگیرد و همه زندگی ما در قلمرو دین قرار می گیرد و هیچ شأنی از شؤون زندگی انسان اعم از زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی، روابط زن و شوهر، روابط پدر و فرزند، روابط امّت و امام و حتی روابط با سایر ملل که با آنها چگونه رفتار کنیم، خارج از قلمرو دین نیست. با مروری بر آیات کریمه قرآن ــ حتی اگر به روایات مراجعه نداشته باشیم ــ روشن میشود که سیاست متن اسلام است و ما اسلام بیسیاست نداریم. آن اسلامی که منبعش قرآن و سنت است، ممکن نیست با سیاست بیگانه باشد.
از سوی دیگر، بر خلاف سکولاریسم که دین و سیاست را همچون دو خط موازی میداند که هیچ نقطه تلاقی با یکدیگر ندارند و مسیر آنها جدای از یکدیگر است، و هر یک به نهایت و پایانی غیر از آن چه که مقصد دیگری است، ختم میگردد. اسلام سیاست و رفتارهای سیاسی را همچون رفتارهای اجتماعی و اعمال فردی روی یک خط و مسیر و به طرف هدفی واحد میداند. آن هدف رسیدن انسان به سعادت و کمال نهایی، یعنی قرب به خدا، است که از مسیر عبودیّت و اطاعت خدا در همه عرصههای اجتماعی و سیاسی و فردی به دست میآید، و در واقع هدف سیاست و رفتارهای سیاسی در اسلام همان هدف ترسیم شده برای دین از سوی خداست؛ به نحوی که عمل نکردن به احکام سیاسی و اجتماعی اسلام همان قدر انسان را از رسیدن به سعادت جاویدانش محروم میکند که عمل نکردن به احکام فردی مانند: نماز و روزه. بلکهگاهی عمل کردن به واجبات سیاسی و اجتماعی اسلام اساس ایمان و شرط قبولی سایر اعمال است.