دومین مورد، مسألهی رهبری و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) بود. بعد از بعثت، زندگی ایشان کاملاً متمرکز بر رساندن این رسالت شده بود و هدف نهاییشان نیز به انجام رساندن مأموریت الهیشان بود. این مسؤولیت در دو مرحله انجام میشد:
۱- از لحاظ شخصی: ایشان همیشه در پی این بودند که یک بنده خوب، مطیع و شکرگزار خداوند باشند.
۲- از لحاظ اجتماعی: رساندن پیام توحید و ربوبیت و انجام اموری که خداوند و بندگان خدا را شرف بخشیده و خرسند میسازد.
سومین مورد که شایان ذکر است، انجام کارها در اوقات مناسب و معین آن میباشد:
– یک سال قبل از بعثت، رفتن پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به غار حراء جهت آمادهگی روحی و معنوی؛
– حفظ جوانی و جایگاه معنوی خود در میان اهل مکه؛
– دعوت مردم به دین به صورت مخفیانه به مدت سه سال؛
– اجازه ندادن به جنگ و شمشیرکشی و ترغیب صحابه کرام به صبر و استقامت؛
– اجازه دادن به مسلمانان برای هجرت و انتخاب حبشه به عنوان مکان هجرت؛
– هجرت کردن خود پیامبر (صلی الله علیه وسلم) از مکه در صبحگاه و آماده کردن وسایل سفر به بهترین شکل و انتخاب بهترین راه برای سفر؛
– و در مدینه نیز انجام کارهای بسیار زیادی نظیر اینها، همهی این موارد دال بر این است که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) هر کار را در وقت مناسبش و بر مبنای ضرورت و لزوم دید حالت و موقعیت انجام میدادند.
یادآوری چهارمین مورد نیز مهم پنداشته میشود:
– پیامبر (صلی الله علیه وسلم) همه کارهای دعوتی را به یکباره و به تنهایی انجام نمیدادند. قبل از اینکه مسلمانان قوی بشوند، دعوت را مخفیانه انجام میداد تا مسلمانان بابت تعذیب مشرکین از دین خود دل سیاه نشوند. این باعث میشد تا تعداد مسلمانان افزایش یابد.
– به جنگ اجازه نمیداد زیرا میدانست، اینهایی که امروز در مقابل او جبهه گرفتهاند، فردا فرماندهها و رهبران سپاه اسلام خواهند شد. این کار باعث میشد تا اشخاص نخبهی جنگی، فکری و مشورتی ضایع نشوند بلکه فردا برای اسلام کار کنند.
– جهت آزادی غلامها، اشخاص سرمایهدار را تشویق میکرد.
– جهت حفظ حدیث، ابو هریره (رضی الله عنه) را ارشاد میفرمود.
– جهت تجارت و حفظ تعاملات تجاری، عبد الرحمن بن عوف (رضی الله عنه) را هدایت میداد.
– جهت کتابت کلامالله، صحابی دیگری را امر میکرد.
خلاصهی کلام این است که رسول حق (صلی الله علیه وسلم) همه زندگی خود را برنامهریزی کرده بودند تا به هدف والایشان برسند و یک دقیقه از زندگی خود را ضایع نمیکردند.
در ادامهی موضوع مزبور، نکتهی خیلی مهمی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که زمانبندی و تعیین هدف از جمله صفات افراد موفق و تأثیرگذار است. تا به حال تاریخ، شخصی از افرادی که سودای بالا و ایدهی قوی بر سر داشتند و بر معادلات جهانی تأثیر گذاشتند، را سراغ ندارد که بدون برنامه و هدف بوده باشد.
برنامه و هدف، نیاز نیست که خیلی هم بزرگ و جهانی باشند، میتوانند کوچک هم باشند. اگر اهداف بلند و برنامههای کلانی هم قرار است ریخته شود، شروعشان را میتوان با موارد کوچک کرد. این موارد کوچک همانند قطرههایی میمانند که ممکن است بعداً به اقیانوسها مبدل شوند. بعضاً انجام موارد خیلی کوچک هم به انسان حس لذتبخشی را نصیب میسازد و هم اعتماد به نفس او را قویتر میکند و نباید این موارد کوچک و لذتهای مربوط به آنها را از نظر انداخت.
به هر صورت، انسانی که بخواهد زندگیاش موفق باشد و به آن رنگ و آبی بدهد، به هدف و برنامه نیاز دارد چون خوابها و اهداف بدون برنامه فقط در حد یک آرزو باقی خواهند ماند.