نویسنده: دکتور فضلاحمد احمدی
عناصر نشنالیزم
تقدیر یا سرنوشت تاریخی یکی از مفاهیم مورد بهرهبرداری ایدئولوژی ناسیونالیسم است که حامل بار بسیار احساسیتری از مفهوم آینده است. سرنوشت بهواسطۀ تاریخ تعیین میشود و نشاندهندۀ یک جریان بینظیر و قضا و قدری است. از دیدگاه ناسیونالیستها، باید تلاش مقدسی را برای بازیابی گذشتۀ طلایی که اکنون در زیر زمان حال به نحو ظالمانهای پنهان شده است، به کار بست. آنها امیدوارند که تمدن پرشکوه گذشته از طریق احیای روح واقعی ملت توسط نسلهای آینده دوباره چنان خورشیدی درخشیدن را از سر بگیرد. شاهرخ مسکوب دراینباره مینویسد: تاریخ همیشه ابزار دست ناسیونالیسم است و چگونگی کاربرد آن بستگی به خصلت پیشرو یا پسرو، ستیزهجو و مهاجم یا مردمانه و آشتیپذیر ناسیونالیسم دارد. تا به قصد و یا حتی بدون قصد، گذشته را از ورای آرمانهایش بسازد و به خدمت زمان حال خود درآورد. ملیگرایی ستیزهجو با لافوگزاف دربارۀ تواناییها و بزرگنمایی خود و نادیده گرفتن دیگران، معمولاً با آنان سر ناسازگاری دارد و راه را بر فرهنگهای بیگانه میبندد تا در درون قلعۀ خود آسیبناپذیر بماند. در بسیاری از جاها، سپر بلا به کار میرود تا گناه ناکامیهای ملی را به گردن آنها بیندازد، خشم و نفرت تودهها را برانگیزد و در راه شعارهایش به جنبش درآورد. در نزد ما، این «سپر بلا» عرب و استعمار بوده است.
دلبستگی به ملت و باور به اقدام علیه استعمار بهعنوان دیگر عنصر ایدئولوژی نشنالیزم مطرح میشود. بهعبارتدیگر، نشنالیزم در این مفهوم به معنای دلبستگی جمعی برای دفاع از حدود و ثغور ترسیم شدۀ سرزمینی و فداکاری در راه کشور است. عشق و تعلق در قالب سیاسی آن، شکل و شمایل مخصوصی در قالب انتزاعی به ملت میدهد. از این دیدگاه، وطن برای بهبودی و امنیت فیزیکی بسیار حیاتی است و بهرهبرداری از منابع آن باید با ملاحظۀ ناسیونالیستی عمدهای انجام شود.
این جنبه از ناسیونالیسم که بهسوی وحدتبخشی گرایش دارد، تمرکز خود را بر روی انحصار سیاستهای ملی، حفظ مطلق تمامیت ملی و افزایش مداوم قدرت ملی قرار میدهد. این نوع ناسیونالیسم وحدتخواه، در امور داخلی بسیار ضد آزادی و ستمپیشه است و از همۀ شهروندان میخواهد تا از قوانین مشترکی که وضع شده، پیروی کنند و در همان حال، شور و اشتیاق بیپرسشی را برای آن اشتراک داشته باشند. تمامی آزادیهای شخصی در این وضعیت، به منافع کلان ملی تبدیل میشود و در صورت شکایت مردم، دموکراسی به نام نافع ملی محدود میشود.
هانس کوهن، در تفاوت بین ناسیونالیسم داوطلبانۀ غرب و ناسیونالیسم ارگانیک شرق، مینویسد: ناسیونالیسم در غرب که در کشورهای انگلستان، فرانسه و آمریکا وجود دارد، بهصورت خردگرا، خوشبین و کثرتگرا عمل میکند و در چارچوب قراردادی بهمنظور رسیدن به آرمان پیشرفت اجتماعی توسعه مییابد؛ اما ناسیونالیسم ارگانیک شرق، یک ناسیونالیسم احساسی و اقتدارطلب است که بر دوش آریستوکراتهای دون مرتبه و برخی نخبگان استوار بوده و به غرایز و امیال تودهها متکی است.
به تعبیر اسمیت، نخبگان هر منطقهای از جهان درحالیکه ناسیونالیسم را بهعنوان محصول اصلی اروپا بهصورت قاچاقی تکثیر میکردند، آن را با توجه به نیازها و مسائل فرهنگی و اجتماعی خود جذب میکردند؛ بنابراین، ناسیونالیسم در خاورمیانه بهعنوان جهتگیری سیاسی برای تغییرات اجتماعی تلقی شد و مسئلۀ اصلی پیشروی ناسیونالیستها، خلق انگارههای جدید برای وحدت، مبتنی بر قدرت، همبستگی و ارجگذاری به خود بود. تحت تأثیر شرایط سیاسی-اجتماعی، ناسیونالیسم بهتدریج به ایدئولوژی غالب و محور اصلی کنش سیاسی در خاورمیانه تبدیل شد.