نویسنده: عبدالحمید نوروزی
توجه به طفل بعد از شش سالگی
در این مرحله استعداد یادگیری طفل به صورت منظم بیشتر میشود و توجیهات را خوبتر میپذیرد و با دوستانش در بازیکردن بهتر میجوشد. خلاصه میتوان گفت که قوۀ درک و یادگیری مهارتهای مختلف او زیادتر میشود و میتوان او را به صورت مستقیم توجیه کرد؛ این زمان از مهمترین دورههای تعلیم و توجیه طفل میباشد. اینجا مهمترین جوانبی که لازم است مربیان در این مرحله به آن دقت و توجه بیشتری داشته باشند، بیان خواهیم کرد که عبارتند از:
۱. روش بسیار سادۀ معرفت خدا برای طفل
خداوند را به شیوهای که مناسب درک و شعور و سطح فکری کودک است، به او بشناسانید. کافی است که بداند، خداوند یکتا و بیهمتا و خالق آسمان، زمین، مردم، حیوانات، درختان و جویبارها و رودخانهها و خالق همه چیز است. مربی باید از فرصت استفاده کند و از بچه سؤالاتی بپرسد؛ مثلاً وقتی به تفریح رفتهاند، در میان یک باغ و بوستان یا در یک صحرا هستند از او بپرسد که «خالق آب و رودخانهها و درختان و زمین و امثال اینها چه کسی میباشد؟» تا بچه متوجه عظمت پروردگار شود و به حقانیت قدرت او پی ببرد. محبت و عشق و علاقه به خدا را به او یاد دهد و او را متوجه نعمتهایی کند که خداوند به او و امثال او و حیوانات عطا کرده است، مثلاً: «چه کسی گوش و چشم و عقل را به تو عطا کرده است؟»، «چه کسی نیرو و قدرت حرکتکردن را به تو عطا کرده است؟» و «چه کسی به تو و خانوادۀ تو رزق و روزی عطا کرده است؟» همچنین بر نعمتهایش تشویق نماید.
-
آموختن بعضی از احکام واضحِ حلال و حرام برای طفل
طفل باید پوشانیدن عورت، وضو و احکام طهارت و چگونگی بهجایآوردن نماز را یاد بگیرد و او را از محرمات، دروغ، سخنچینی و نگاه کردن به محرمات باز دارد.
خلاصه، آنچه که انجام دادن آن برای بزرگان الزامی است، برای بچهها هم دستور داده شود و از آنچه که بزرگان را نهی میکنند، او را هم منع کنند تا با این روش و عادات، سازگار شود؛ همچنان باید بکوشند تا به او علم بیاموزند، همانطور که سفیان ثوری رحمهالله میفرماید: «واجب است که مرد بچهاش را به یادگیری علم مجبور کند؛ زیرا در این باره مسؤول است و روز قیامت از او سؤال میشود.»
۳. تعلیم تلاوت قرآن برای طفل
قرآن تنها برنامۀ پابرجا و محکمی است که هیچگونه باطلی از هیچ جهتی متوجه آن نمیگردد و خداوند از هر جهت آن را حفظ میکند؛ تمام خیر و برکت در این است که بچه به قرائت قرآن به صورت صحیح و درست عادت کند و آن را یاد بگیرد و تمام کوشش خود را در حفظ کردن آن به کار گیرد و یا مقدار زیادی از آن را حفظ کند.
والدین باید تلاش کنند که فرزند خود را به یکی از مدارس حفظ قرآن بفرستند، اگر این امکان وجود نداشت، آنها را به یکی از حلقههای حفظ قرآن (دورههایی که چند ماهه است) ارسال کنند. تعلیم قرآن، فرزندان را به راه راست هدایت میکند و برای والدین ثواب و اجر بسیاری دارد. چنانچه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: «مَنْ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ، نَبَتَ لَهُ غَرْسٌ فِي الْجَنَّةِ، وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَأَكْمَلَهُ وَعَمِلَ بِمَا فِيهِ، أَلْبَسَ وَالِدَيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَاجًا هُوَ أَحْسَنُ مِنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ فِي بُيُوتٍ مِنْ بُيُوتِ الدُّنْيَا، لَوْ كَانَتْ فِيهِ، فَمَا ظَنُّكُمْ بِالَّذِي عَمِلَ بِهِ»؛ (هر کس «سبحان الله العظیم» بگوید، یک درخت در بهشت برایش غرس میشود و هر کس قرآن را کامل بخواند و به آن عمل کند، خداوند در روز قیامت تاج نورانیای بر سر والدینش میگذارد که روشنایی آن از روشنایی آفتاب در خانههای دنیا بهتر و شفافتر است. پس چه گمانی میبرید به کسیکه به این عمل کند.)
سلف صالح همواره به تعلیم و حفظ قرآن برای فرزندانشان توجه ویژهای داشتند. یکی از آنها، شیخ یاسین بن یوسف مراکشی است که دربارۀ امام نووی رحمهالله میفرماید: «او را در «نوی» دیدم درحالیکه ۱۰ سال سن داشت، بچهها از او انتقاد میکردند که چرا با ایشان بازی نمیکند و از آنها فرار و گریه میکند؛ بچهها او را مجبور به بازی میکردند اما او فرار میکرد و قرآن تلاوت میکرد.» میفرماید: «محبت ایشان در دلم جای گرفت درحالیکه پدرش ایشان را بر سر یک مغازهای نشانده بود که خرید و فروش کند؛ اما این کار، او را از قرآنخواندن باز نمیداشت. ایشان را نزد معلمش بردم و به او سفارش کردم و گفتم: «امید است که داناترین و زاهدترین اهل عصر و زمانش باشد و مردم از او استفاده کنند.» معلمش به من گفت: «مگر شما منجّم هستید؟» گفتم: «نه، لیکن خداوند به من چنین الهامی کرده و مرا به چنین کلامی وا داشته است.» او قرآن را ختم کرد، درحالیکه نزدیک سن بلوغ رسیده بود.»
ادامه دارد…