نویسنده: محمدالافغانی

آیت:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُم الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ. [بقره: 183]
ترجمه: ای مؤمنان! روزه بر شما [نیز] فرض شد، چنانکه بر ملت‌های پیش از شما فرض شده بوده است؛ باشد که خلوص یابید.
یعنی ای کسانی که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اید و به شریعت آن جامه عمل پوشیده‌اید خداوند تبارک و تعالی بر شما روزه را همان گونه که بر امت های قبل از شما فرض گردانیده بود، فرض قرار داده است. تا بدین سان شما پرهیزگار شوید و با آن در میان خود و گناهان سدی بسازید و با طاعت و فرمانبرداری از ذات یگانه او خود را در حفاظت قرار دهید.

حدیث:

«قال النبي (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): «والذي نفسي بیده، لاتدخلون الجنة حتی تؤمنوا و لاتومنوا حتی تحابّوا؛ ألا أدلکم علی شيء إذا فعلتموه تحاببتم؟ افشوا السلام بینکم». (صحیح جامع الصغیر و زیادات)
ترجمه: پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: سوگند به ذاتی که جانم در تصرف او ست، وارد بهشت نخواهید شد مادامی که ایمان نداشته باشید و ایمان نخواهید داشت مادامی که همدلی نداشته باشید؛ می­خواهید شما را به آنچه موجب همدلی می­شود، راهنمایی کنم؟ سلام را در میان تان رواج دهید.

داستان:

دختری به پدرش از سختی­‌ها و تلخی­‌های روزگار گله کرد و گفت: نمی‌فهمم چه کار باید بکنم در مواجهه با سختی‌­ها. دلم می­خواهد دیگر از پا نشینم و هرچه بادا باد، دیگر طاقت این همه سختی‌کشیدن و مبارزه با سختی­‌ها را ندارم: طاقتم طاق شده. هر بار که مشکلی را پشت سر می‌گذارم، یکی دیگر جلو راهم سبز می­شود.  پدرش که آشپز بود او را به آشپزخانه برد، سه ظرف از آب پر کرد و گذاشت روی اجاق. آب­‌های سه ظرف که به جوش آمد، پدرش در ظرف اول زردک/هویج گذاشت، در ظرف دوم یک تخم مرغ و در ظرف سوم، کمی قهوه ریخت. همان­طور ساکت ماند تا هر سه خوب پخته شدند. آخرالامر دختر که سر از کار پدرش در نیاورده بود صبرش لبریز شد. پدر چند دقیقه منتظر ماند، سپس آتش را خاموش کرده، هویج را در یک کاسه، تخم مرغ را در یک کاسه دیگر و قهوه‌­ی جوشیده را نیز در یک کاسه­‌ی جدا گذاشت. بعد رو به دخترش کرده، گفت: عزیزم! چه می­بینی؟ گفت: هویج و تخم مرغ و قهوه. اما پدر از او خواست تا هویج را دقیق‌تر بررسی کند. دختر متوجه شد که هویج پخته، تازه و شُل و نرم شده است. بعد از دختر خواست پوست تخم مرغ را واکُند. وا کرد. دید تخم مرغ سفت شده است. بعد؛ از او خواست تا کمی از قهوه مزه کند. از مزیدن قهوه لبخندی بر لبان دختره نشست و پرسید: پدرجان! منظورت از این کار چه بود؟ پدرش گفت: دخترجان! تا بدانی که هر سه­‌تای هویج و تخم مرغ و قهوه، با یک دشمن مشخص رویاروی شدند، که همان آب جوش باشد؛ لیکن هر یک از آن­ها، یک گونه متفاوتی با آب جوش واکنش نشان داد. هویج، از اول سخت و سفت بود اما به مجرد چند لحظه، وا رفت و نرم شد. تخم مرغ؛ از اول پوست برونی­اش از مایع داخلی آن حفاظت می­کرد، اما آن مایع وقتی در معرض آب جوش قرار گرفت، سِفت شد. در این میان اما، واکنش قهوه بی­مانند بود: فقط قهوه توانست آب را تغییر دهد. اما تو! تو کدام شان هستی؟ همان هویجی که در ظاهر امر سخت و سفت به نظر می­رسید اما تا در معرض فشار قرار گرفت لِه و لورده شد؟ یا تخم مرغ که درونش سست بود ولی وقتی در معرض فشار قرار گرفت، سخت و سفت شد؟ ممکن است پوسته و ظاهرت همان­طور که بوده، بماند و تغییری نکند ولی تو از درون تغییر کرده­ای و قلبت سنگ شده است، از تلخی مالامال گشته است! بگو یا تو مثل قهوه‌ای هستی که آب جوش (نماد رنج) را تغییر می‎دهد، بدان­سان که کلا مزه­‌اش را دگرگون کرده، خوش‌ایندش می­کند؟ اگر چونان قهوه باشی، این یعنی تو می­توانی مسائل پیرامونت را، حتا اگر به بدترین حالت ممکن رسیده باشند، به بهترین نحو ممکن تغییر دهی. حالا؛ تو خود بسنج که همان هویجی یا تخم مرغ و یا قهوه؟

حکمت:

زبان دراز، نشان از دست کوتاه دارد.

دعاء:

رَبَّنآٰءاٰمَنّاٰ بِماٰ اَنْزَلْتَ وَاتَّنَا الرسول فَاكْتُبْناٰ مَعَ الشّاٰهِدٖینَ
ترجمه: پروردگارا! به آنچه تو نازل کردی ایمان آوردیم و از رسولت پیروی نمودیم؛ پس ما را با زمره­ی گواهان [صادق] بنویس و حشر کن.

درس:

از امروز تصمیم بگیر و سعی کن مثل قهوه­ی داستان بالا، باشی:  برای یک هفته، تمامی رفتارت را کنترول کن؛ آنگاه متوجه خواهی شد که تفکرت و شیوه­ی مواجهه­ات با مشکلات، نیکوتر شده است.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version