ترجمه: ای مؤمنان! روزه بر شما [نیز] فرض شد، چنانکه بر ملتهای پیش از شما فرض شده بوده است؛ باشد که خلوص یابید.
یعنی ای کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردهاید و به شریعت آن جامه عمل پوشیدهاید خداوند تبارک و تعالی بر شما روزه را همان گونه که بر امت های قبل از شما فرض گردانیده بود، فرض قرار داده است. تا بدین سان شما پرهیزگار شوید و با آن در میان خود و گناهان سدی بسازید و با طاعت و فرمانبرداری از ذات یگانه او خود را در حفاظت قرار دهید.
حدیث:
«قال النبي (صلیاللهعلیهوسلم): «والذي نفسي بیده، لاتدخلون الجنة حتی تؤمنوا و لاتومنوا حتی تحابّوا؛ ألا أدلکم علی شيء إذا فعلتموه تحاببتم؟ افشوا السلام بینکم». (صحیح جامع الصغیر و زیادات)
ترجمه: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: سوگند به ذاتی که جانم در تصرف او ست، وارد بهشت نخواهید شد مادامی که ایمان نداشته باشید و ایمان نخواهید داشت مادامی که همدلی نداشته باشید؛ میخواهید شما را به آنچه موجب همدلی میشود، راهنمایی کنم؟ سلام را در میان تان رواج دهید.
داستان:
دختری به پدرش از سختیها و تلخیهای روزگار گله کرد و گفت: نمیفهمم چه کار باید بکنم در مواجهه با سختیها. دلم میخواهد دیگر از پا نشینم و هرچه بادا باد، دیگر طاقت این همه سختیکشیدن و مبارزه با سختیها را ندارم: طاقتم طاق شده. هر بار که مشکلی را پشت سر میگذارم، یکی دیگر جلو راهم سبز میشود. پدرش که آشپز بود او را به آشپزخانه برد، سه ظرف از آب پر کرد و گذاشت روی اجاق. آبهای سه ظرف که به جوش آمد، پدرش در ظرف اول زردک/هویج گذاشت، در ظرف دوم یک تخم مرغ و در ظرف سوم، کمی قهوه ریخت. همانطور ساکت ماند تا هر سه خوب پخته شدند. آخرالامر دختر که سر از کار پدرش در نیاورده بود صبرش لبریز شد. پدر چند دقیقه منتظر ماند، سپس آتش را خاموش کرده، هویج را در یک کاسه، تخم مرغ را در یک کاسه دیگر و قهوهی جوشیده را نیز در یک کاسهی جدا گذاشت. بعد رو به دخترش کرده، گفت: عزیزم! چه میبینی؟ گفت: هویج و تخم مرغ و قهوه. اما پدر از او خواست تا هویج را دقیقتر بررسی کند. دختر متوجه شد که هویج پخته، تازه و شُل و نرم شده است. بعد از دختر خواست پوست تخم مرغ را واکُند. وا کرد. دید تخم مرغ سفت شده است. بعد؛ از او خواست تا کمی از قهوه مزه کند. از مزیدن قهوه لبخندی بر لبان دختره نشست و پرسید: پدرجان! منظورت از این کار چه بود؟ پدرش گفت: دخترجان! تا بدانی که هر سهتای هویج و تخم مرغ و قهوه، با یک دشمن مشخص رویاروی شدند، که همان آب جوش باشد؛ لیکن هر یک از آنها، یک گونه متفاوتی با آب جوش واکنش نشان داد. هویج، از اول سخت و سفت بود اما به مجرد چند لحظه، وا رفت و نرم شد. تخم مرغ؛ از اول پوست برونیاش از مایع داخلی آن حفاظت میکرد، اما آن مایع وقتی در معرض آب جوش قرار گرفت، سِفت شد. در این میان اما، واکنش قهوه بیمانند بود: فقط قهوه توانست آب را تغییر دهد. اما تو! تو کدام شان هستی؟ همان هویجی که در ظاهر امر سخت و سفت به نظر میرسید اما تا در معرض فشار قرار گرفت لِه و لورده شد؟ یا تخم مرغ که درونش سست بود ولی وقتی در معرض فشار قرار گرفت، سخت و سفت شد؟ ممکن است پوسته و ظاهرت همانطور که بوده، بماند و تغییری نکند ولی تو از درون تغییر کردهای و قلبت سنگ شده است، از تلخی مالامال گشته است! بگو یا تو مثل قهوهای هستی که آب جوش (نماد رنج) را تغییر میدهد، بدانسان که کلا مزهاش را دگرگون کرده، خوشایندش میکند؟ اگر چونان قهوه باشی، این یعنی تو میتوانی مسائل پیرامونت را، حتا اگر به بدترین حالت ممکن رسیده باشند، به بهترین نحو ممکن تغییر دهی. حالا؛ تو خود بسنج که همان هویجی یا تخم مرغ و یا قهوه؟
حکمت:
زبان دراز، نشان از دست کوتاه دارد.
دعاء:
رَبَّنآٰءاٰمَنّاٰ بِماٰ اَنْزَلْتَ وَاتَّنَا الرسول فَاكْتُبْناٰ مَعَ الشّاٰهِدٖینَ
ترجمه: پروردگارا! به آنچه تو نازل کردی ایمان آوردیم و از رسولت پیروی نمودیم؛ پس ما را با زمرهی گواهان [صادق] بنویس و حشر کن.
درس:
از امروز تصمیم بگیر و سعی کن مثل قهوهی داستان بالا، باشی: برای یک هفته، تمامی رفتارت را کنترول کن؛ آنگاه متوجه خواهی شد که تفکرت و شیوهی مواجههات با مشکلات، نیکوتر شده است.