نویسنده: عبیدالله نیمروزی
سفر به اروپا و اسپانیا
این سفر مولانا که به دعوت «دکتر سعید رمضان» برای شرکت در اجتماعات مرکز اسلامی «ژنو» صورت گرفت، یکی از پربارترین و در عین حال، اسفبارترین سفرهای مولانا ندوی بود، در این سفر به شهرهای ژنو، لوزان، برلین، پاریس، لندن، کمبریج، آکسفورد، گلاسگو ایدا مبرا و در اسپانیا به مادرید، طلیطله، اشبیلیه، قرطبه و غرناطه سفر کرده در پوهنتون «ایدامبرا» و پوهنتون «لندن» به ایراد سخن پرداخت، دو گفتوگو هم با رادیو «بیبیسی» داشت.
بخش اصلی و مهم این سفر را میتوان به سفر اسپانیا مربوط دانست، کشوری که قرنها را زیر پرچم اسلام سپری کرده و درخشندهترین چهرهی تاریخ را از نظر علم، صنعت و رجالپروری به خود اختصاص داده بود که امروزه نه مسجد «قرطبه» آن مسجد است و نه منارههای اسپانیا آن منارهها میباشند؛ اما:
افسوس که این مزرعه را آب گرفته دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته و ز سوزش تب پیکر ما تاب گرفت
مولانا سفر به اسپانیا را محبوبترین بخش این سفر میداند، فردوس از دست رفتهی اسلام که هر منبر و منارهای از این سرزمین بر ذلت و ضعف مسلمانان و بیتفاوتی آنان نسبت به این کشور به ماتم نشسته است. مولانا ندوی بیش از هر کشور از دسترفتهای در اینجا احساس خودی، محبت و نزدیکی میکرد و گویا هر گوشهای از این سرزمین ایشان را در آغوش خود جای داده است، هر ذرهای از این خاک و بوم پیام محبت و انس دارد و از نمازی که در اینجا میخواند و از ذکر خداوند، رقت و تأثیری خاصی یافت که در هیچ جای دیگر احساس ننمود، مولانا میگوید: این گردش، زخمها و جراحات قلبم را تازه گردانید و همهی تاریخ مجد و عزت و گشت شوکت اسلام که در صفحات تاریخ خوانده بودم، در عالم خیال برایم مجسم شد.
مولانا مینویسد راهنمای (ترجمان) ما که به انگلیسی با ما سخن میگفت، بارها این جمله را تکرار میکرد که وقتی ما عربها را از اینجا راندیم، برای من بسیار دردآور بود؛ لذا از او خواستم تا این سخن را دوباره تکرار نکند و او نیز پوزش طلبید.
مولانا در شهر تاریخی «قرطبه» به زیارت مسجد جامع رفت و علیرغم ممنوعیت نماز، در آن دو رکعت بهجای آورد و در اثنای اقامت در «غرناطه»، نماز جمعه را پس از قرنهای متمادی در اتاق یکی از شاگردان عرب برگزار کرد و امری که برای ایشان بسیار دردآور بود، کمهمتی مسلمانان و بیتوجهی آنان بود؛ مسلمانان در هیچ کشوری بهویژه مسلمانان عرب، برای بازپسگیری این بهشت از دسترفته، هیچ سعی و تلاشی به خرج ندادند و حتی برای شناساندن اسلام و دعوت اسلامی در این کشور هیچ جد و جهدی نکردند، تا چه رسد به حکومت و سلطنت. فإلى الله المشتكى.
علامه ندوی رحمهالله گرچه قبل از سفر به اروپا از فرهنگ غرب و اروپا انتقاد میکرد؛ اما با رفتن به آنجا و مشاهدهی این سرزمین از نزدیک، این حقایق یقینی شد؛ لذا بخشی از مشاهدات و اظهار نظرهای علامه ندوی را در این مقام میآوریم:
«غربیها گرچه با بوق و کرنای خود، دم از کرامت و حقوق زن میزنند؛ اما جایگاه زن و کرامت آن در اروپا رو به زوال و نابودی است و این موجود مسكين فقط حيثيت یک کلفت مورد اهانت را به خود گرفته است که در مغازه به فروشندگی اشتغال دارد، اوست که باربری میکند و اوست که مسئول هر کاری میباشد؛ در قطار و اتوبوس مورد مزاحمت قرار گرفته و به زمین انداخته میشود، مرد با راحتی نشسته و زن با خستگی ایستاده است؛ بلکه تمامی عناصر حیای زنانگی و جاذبیت از او گرفته شده است؛ لذا اکنون من درک نمودم که سرّ و راز این تصویرهای جذاب، فیلمهای عاشقانه و برهنگی رسواگر در همه جا، چیست؟ آری کرامت و جذابیت زن را از بین بردهاند؛ ولی میخواهند با چنین چیزهایی آن را باز گردانند.»
با وجودی که من اروپا (انگلیس) و تمدن آن را از نزدیک مشاهده کردم به این امر بیشتر پیبردم که زندگیشان فقط زندگی کامپیوتری، ماشینی و خالی از روح حیات معنوی و احساس میباشد و این شعر اقبال به یادم آمد:
می از میخانه مغرب چشیدم به جان من که در دسر خریدم
نشستم با نکویان فرنگی از آن بی سوزتر روزی ندیدم
ادامه دارد…