در سال ششم هجری پیامبر مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم و اصحاب جاننثارش رضیاللهعنهم به قصد اداء عمره، عازم سفر به مکۀ مکرمه شدند؛ ولی مکهنشینان، به آنها اجازۀ ورود به شهر مقدس مکه و زیارت بیت الله الحرام را ندادند، مسلمانان به منطقهای بهنام «حُدَیبیه» جمع شدند و همه با پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم بیعت نمودند که تا آخرین رمق حیات با رسول الله صلیاللهعلیهوسلم بوده و از او دفاع خواهند نمود.
مشرکین از این قضیه مطلع شدند و نقشۀ نابودی مسلمانان را در سر می پروراندند؛ چنانچه آنها یک لشکر بزرگ جنگی را به فرماندهی خالد مهیا نموده و در تعقیب مسلمانان به راه انداختند، به محلی که مسلمانان اقامت گزیدند، خالد نیز نزدیک شد، طوریکه واضحانه مسلمانان را مشاهده میکرد و تمام حرکات و سکنات آنها را مورد توجه خود قرار میداد، تا اینکه مسلمین به امامت امام الأنبیاء و سید المرسلین صلیاللهعلیهوسلم نماز را با جماعت اقامه نمودند؛ ولی خالد از این فرصت استفاده نکرد و بر مسلمین حمله ننمود، بعد از پایان نماز، اصحاب کرام پراکنده شدند و هر یک به وظیفۀ خودش مشغول شد، خالد از این کارش بسیار پشیمان شد که چرا همان موقع حمله نکردم؟! پس در انتظار نماز دیگری نشست و آمادگی کاملتری گرفت؛ ولی باز هم نتوانست حمله کند؛ زیرا الله متعال، بهوسیلۀ وحی، پیامبرش را فهماند که دشمنی در کمین دارید؛ لذا از همان وقت، نمازهای دیگر به شکل نماز خوف خوانده میشد، طوریکه یک گروه با امام، نماز را با جماعت میخواند و گروه دیگر مواظب ساحه بودند، سپس گروه دوم میآمدند و نماز را با جماعت، پشت سر همان امام میخواندند و گروه اول از میدان جنگ نظارت و پاسداری میکرد.
در اخیر، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم متوجه شد که شخصی در تعقیب و جاسوسی آنها میباشد؛ لذا یک گروهی را اعزام نمودند و به آن سو فرستادند، در نتیجه، خالد بازی را باخت و میدان را رها کرد و به مکه برگشت.
عملکرد خالد در اولین عمرۀ مسلمانان
بنابر بغض و کینهای که خالد نسبت به اسلام، پیامبر اسلام و مسلمانان داشت؛ تاب و تحمل این را نداشت که روزی مسلمانان را در حال خوشحالی و خرسندی ببیند و یا اینکه آنها به پلههای کامیابی و عروج برسند؛ لذا هنگامیکه به مسلمانان اجازۀ دخول به مکه داده شد و آنها توانستند با آرامش و سکون قلبی، مناسک عمره را بجا بیاورند و به دور کعبه طواف کنند، در آن وقت، خالد از شهر مکه خارج شد و تا زمانیکه مسلمانان مکه را ترک نکردند، او برنگشت.
از این عملکرد خالد، معلوم میشود که او چه اندازه نسبت به اسلام تعنت و عناد داشت که اصلاً تحمل اینچنین صحنههایی را ندارد.
نتیجۀ این بخش
از این بخش به وضوح معلوم میشود که حضرت خالد، چه اندازه زیرک بود، چه اندازه در میادین جنگی پیروز و کامیاب بود، چقدر فهم عمیقی نسبت به امور محاربه و تاکتیکهای جنگی داشت، او همان اندازه که در دوران جاهلیت به اهل اسلام ضربه وارد نمود، بیشتر از آن، در دوران با شکوه اسلام، به مسلمانان منفعت حاصل مینمود و عموماً در هر لشکری که او میبود، دست خالی بر نمیگشتند و حتماً با پیروزی توأم با کولهبارهایی از غنایم برمیگشتند؛ چنانچه حدیث مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم «خیارکم فی الجاهلیة خیارکم فی الإسلام» بهترین شما در دوران جاهلیت، بهترین شما در دروان اسلام نیز میباشد، به حضرت خالد کاملاً صادق میآید.
نکات و درسهای مهم این بخش:
زندگی و حیات صحابۀ کرام رضیاللهعنهمأجمعین سراسر خیر و برکت، سرشار از درسها و اندرزهای مفیدی میباشد، هرگوشه از زندگانی آن بزرگواران، مملوء از حکمت و بصیرت، اصلاح و سعادت میباشد.
در این بخش از زندگی حضرت سیدنا خالد رضیاللهعنه نیز درسها و نکتههایی وجود دارد که ما در این عجالۀ مختصر نمیتوانیم همه را بگنجانیم؛ ولی بهطور خلاصه و فشرده به برخی از آنها میپردازیم.
تیزهوشی در هنگام انجام وظیفه: هرگاه به خالد وظیفهای سپرده میشد، به نحو احسن و بهطور کامل آن را ادا مینمود.
قبولکردن حق و نزدیکشدن به آن:خالد با وجود اینکه با اسلام دشمنی داشت؛ ولی هرگاه سخن حقی پیش او ظاهر میگشت، برای قبولکردن آن تلاش میکرد.
احساس مسئولیت:در هر زمینهایکه به او مسئولیتی داده میشد، چونوچرا نمیکرد و بیدرنگ آن را میپذیرفت و نسبت به آن احساس مسئولیت میداشت.
خود را از دیگران بالاتر نداستن: او به این امر توجهی نداشت که من فرزند ولید بن مغیره هستم، من پسر یکی از سرداران و ثروتمندان بزرگ و ناموَر قریش هستم؛ بلکه در بسیاری از امور، بجای اینکه زیردستان و سربازانش را پیش کند، و از آنها کار بگیرد، خودش پیش میشد و آمادۀ هر نوع فداکاری برای گروه و جماعت خود بود.
دروس دیگری نیز موجود میباشند که إنشاءاللهتعالی در بخشهای دیگر به آنها اشاره میکنیم.