دیدگاه دانشمندان دربارهی نقش وسایل ارتباط جمعی در جهان سوم
جهان سوم third world در مقابل جهان اول و دوم قرار دارد. جهان اول متشکل از نظامهای مردمسالار و پیشرفتهی سرمایهداری است. جهان دوم متشکل از کشورهای پیشرفتهی صنعتی کمونیست است.
اصطلاح جهان سوم برای اولین بار توسط «آلفودسووی» بهمنظور طبقهبندی آن دسته از کشورهای جهان به کار گرفته شد که از دو بلوک سیاسی نظامی و اقتصادی آن زمانِ بلوک شرق و غرب خارج بودند. بعد از آن، این اصطلاح نامی برای اغلب کشورهای آسیایی آفریقا و آمریکای لاتین قرار گرفت که هم دارای اقتصادی ضعیف بودند هم اغلب بعد از جنگ جهانی دوم از چنگ استعمار رهایی یافته به استقلال رسیده بودند.
جهان سوم یکی از رایجترین عناوین بینالمللی برای تعریف شرایط مختلف حاکم بر جهان است که طی سالهای گذشته بهطور گسترده مورد توجه قرار گرفته است.
پیشینهی تاریخی کاربرد اصطلاح جهان سوم و اصطلاحات مشابه آن به دوران انقلاب کبیر فرانسه به سال ۱۷۸۹ برمیگردد. اصطلاحاتی چون طبقه سوم و حکومت سوم که در آن دوران به گونهی وسیعی به کار برده میشد، معانی آن در نظر مردم فرانسه شباهت زیادی با معنای «جهان سوم» در جهان امروز داشت.
پیش از انقلاب فرانسه طبقهی متوسط رو به رشد شهری (بورژوازی) در مقابل دو طبقهی بالای آن روزگار (اشراف و ارباب کلیسا) به طبقهی سوم معروف بود. در سالهای اولیهی انقلاب فرانسه حکومت انقلابی که از میان همین طبقه برخاسته بود، خود را در مقابل دو طبقهی حاکم قبلی (دربار و کلیسا) حکومت سوم مینامید.
در حال حاضر جهان سوم به گروهی از کشورها گفته میشود که دارای پیشینهی استعماری و تکمحصولی هستند. ویژگیهایی همچون درآمدهای پایین، ضعف در روابط بازرگانی خارجی، محرومیت اجتماعی اقشار عمدهی جامعه و آزادی در میان آنان مشترک است.
در کنار اصطلاح جهان سوم، عناوین و اصطلاحات دیگری نظیر عقبمانده، عقب نگهداشتهشده، درحالتوسعه، توسعهنیافته، کمرشد، فقیر، استعمارزده، وابسته، پیرامونی، شرق و جنوب به کار میرود. از خصوصیات مشترک کشورهای جهان سوم این است که تقریباً در همهی این کشورها کم و بیش سابقهی حضور و حاکمیت استعمار وجود دارد، البته چگونگی و شکل آن متفاوت است.
در این نوشتار قصد داریم به نقش رسانهها بهعنوان یکی از مهمترین نهادهای برآمده از جهان مدرن با تاثیرگذاری بالا در جامعه بپردازیم و وضعیت آنها را در کشورهای جهان سوم بررسی کنیم.
ارتباطات جمعی بهعنوان یک نهاد اجتماعی با دیگر نهادهای موجود در جامعه روابط مبادلاتیمتقابل دارد. بدونشک این نهاد اجتماعی در روند تغییرات اجتماعی و رشد اقتصادی یک عامل مهم تلقی میشود. ارتباطات به معنای عام نشانگر ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در یک جامعهی مشخص است. در چهارچوبهای چنین ساختارهایی است که تعامل و مشارکت اجتماعی میان افراد رخ میدهد. در واقع میتوان گفت: فرایند توسعه رابطهی پایداری با تعامل میان مردم و مشارکت فعال گروههای مختلف اجتماعی دارد.
این امر صورت نمیگیرد، مگر در پرتو نظام جامع ارتباطی-اطلاعاتی که میتواند تا حد زیادی در رفع اختلافات، تضادهای موجود در ارزشها و رفتارهای مردم و فراهمآوردن محیط مساعد برای توسعهی ملی، مؤثر باشد. این پدیده در جوامع درحالتوسعه یا کمرشد به دلیل بومینبودن و نهادینشدن وسایل ارتباطی مدرن و برخورد آن با وسایل ارتباط سنتی بهعنوان نیروی اجتماعی فعال مسائل و مشکلات کموبیش مشابهتی را پدید آورده است. شناخت ابعاد این پدیده برای پژوهشگران ارتباطات در دهههای اخیر مرزهای نوینی را گشوده است. ازاینرو میکوشیم یافتههای آنان را در اینجا بررسی کنیم.
از جمله پژوهشهایی که دربارهی نقش وسایل ارتباط جمعی در توسعه صورت گرفته است، میتوان از پژوهش مربوط به دانیل لرنر آمریکایی تحت عنوان «گذر از جامعهی سنتی، نوسازی خاورمیانه» نام برد. او در سالهای ۱۹۵۱ – ۱۹۵۰ از سوی مؤسسهی تحقیقات اجتماعی دانشگاه کلمبیا مسئولیت انجام پژوهشی را در کشورهای خاورمیانه بر عهده گرفت. او در این پژوهش ۱۶۰۰ نفر از میان مردم کشورهای ایران، مصر، ترکیه، سوریه، لبنان و اردن را بهعنوان جامعهی نمونه انتخاب کرد و براساس آن، پرسشهایی پیرامون چگونگی استفاده از وسایل ارتباط جمعی، بهویژه رادیو، سینما و مطبوعات، تنظیم کرد. هدف اصلی این پژوهش این بود که نشان بدهد استفاده از وسایل ارتباط جمعی تا چه اندازه میتواند نگرش و عقیدهی مردم را نسبتبه توسعهی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ملی این کشورها تغییر بدهد. نتایج بهدستآمده نشانگر آن بود که در جریان تحوّل خاورمیانه دو مرحله وجود دارد:
۱.شهرنشینی، باسوادی، آموزش و رسانههای جمعی انسانهای سنتی جهان سوم را در معرض جنبههای مختلف زندگی نوین براساس الگوی جدید رفاهی و ابزارهای نوین برای خشنودی انسانهای نو قرار میدهد؛
۲. این تجربیات در نگرشها و هنجارهای انسانهای سنتی، تغییراتی پدید میآورد و موجب بالارفتن سطح آرزوها و انتظارات آنان میشود؛
۳. توانایی و ظرفیت یک جامعه درحالگذار برای برآوردهکردن آرزوها، انتظارات و توقعات مردم، سرخوردگی، ناکامی، بیثباتی و نارضایتی در جامعه پدید میآید.
از نظر لرنر براساس الگوی نوگرای حرکت از مرحلهی سنتی به مرحلهی گذار و سپس به مرحلهی جامعهی نوین، همواره با تغییر نظامهای سنتی به نوین نه برعکس، همراه بوده است. او بر آن است که تفاوت این دو نظام در این است که ارتباطات میان فردی و سنتی به تقویت نگرشها و آداب سنتی میانجامد؛ حال آنکه ارتباط جمعی مهارتها، نگرشها و رفتارهای تازه را میآموزد؛ بنابراین، رسانههای جمعی در برابر مخاطبان فزایندهی خود هم از ظرفیت برقراری ارتباط با نوع تغییر هم از ظرفیت برقراری با امکان تغییر برخوردارند.
لرنر بر این باور است که میان شاخص رسانهای نوگرایی و سیر نهادهای اجتماعی نوعی کنش متقابل وجود دارد.