مبحث دوم: علی (رضیاللهعنه) در زمان عمر (رضیاللهعنه)
همکاری و تعاون علی (رضیاللهعنه) با حضرت عمر (رضیاللهعنه)
در اینجا بارعایت اختصار به گوشهای از روابط حضرت علی (رضیاللهعنه) وحضرت عمر (رضیاللهعنه) ودوستی مخلصانه اعتماد متقابل وتبادل نظر آنها بایکدیگر، اشارهای کوتاه خواهیم داشت.
نافع عیثی می گوید: یکبار همراه عمربن خطاب (رضیاللهعنه) وعلی بن ابی طالب (رضیاللهعنه) به محل نگهداری شتران زکات رفتم عثمان (رضیاللهعنه) به منظور نوشتن گفته های عمر (رضیاللهعنه)، زیرسایه نشست وعلی (رضیاللهعنه) در کناره او ایستاد وآنچه را عمر (رضیاللهعنه) می گفت برای عثمان (رضیاللهعنه) دیکته می کرد، اما عمر (رضیاللهعنه) در حالی که دو ردای سیاه برتن داشت ویکی ازآنها را سرش پیچیده بود زیر آفتاب سوزان، ایستاد واز شتران زکاتی آمارگیری می کرد ورنگ ودندان ومشخصات آنها را پیدا میکرد وبه علی (رضیاللهعنه) می گفت: علی (رضیاللهعنه) (در حالی که از دقت، امانت وسخت کوشی عمر (رضیاللهعنه) به شگفت آمده بود) به عثمان (رضیاللهعنه) گفت: در تاب خدا از زبان دختران شعیب آمده است. یا أبت استأجره إن خیر من استأجرت القوی الأمین. سپس علی (رضیاللهعنه) بادست خود به سوی عمر (رضیاللهعنه) اشاره کردوگفت: این است مرد نیرومند وامین.
علی مرتضی (رضیاللهعنه) بهترین مشاور وخیر خواه صمیمی عمر (رضیاللهعنه) وقاضی حکیمی برای مسایل پیچیده بود. حتی از حضرت عمر (رضیاللهعنه) نقل شده است: اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید.
زمانی که حضرت عمر (رضیاللهعنه) به سفرقدس رفت، علی (رضیاللهعنه) رابه جانشین خود مقرر فرمود وحضرت علی (رضیاللهعنه) دخترانش ام کلثوم بنت فاطمه را به ازدواج عمر (رضیاللهعنه) در آورد.
دلیلی روشن بر صمیمیت و خلوص و مصالح و مسلمانان
آشکار ترین دلیل برخلوص وپاکدلی حضرت علی (رضیاللهعنه) نسبت به حضرت عمر وخیرخواهی صادقانه ی او برای اسلام ومسلمانان ، موضع قاطعانه ونظر صادقانه یاو به مناسبت جنگ سرنوشت ساز نهادن است در سال هیچدهم وبنابر رایتی نوزدهم هجری واقعه نهادند رخ داد انگیزه ی این واقعه آن بود که بعد از سقوط جلولا وفتح اهواز به دست مسلمانان، ایرانیان به پادشاه (شکست خورده ی) خود یزگرد که آن وقت در مرو بود، مکاتبه کردند واو را تحریک نمودند. یزگرد به فرماندهان مناطقی که میان خراسان وحلوان وباب وسند بودند در این خصوص نامه نوشت.در نتیجه سپاهی مرکب از یکصد وپنجاه هزار مرد جنگی به سپهسالاری فیروزان در نهاوند گردآمد. یزگرد شور دفاع از وطن ساسانی وحس ناسیونالیستی آنها را بر انگیخت پرچم “درفش کاویانی” که از نظر ایرانیان پیام آور فتح وپیروزی بود وآتش مقدس که آن را پرستش می کردند، به همراه آنها بود. یزگرد مردان شاه پسر هرمز را فرمانده کل این سپاه قرار داد وبه نهاوند گسیل داشت.
سعد بن ابی وقاص (رضیاللهعنه) (فرمانده لشکر اسلام) نامه ای به حضرت عمر نوشت وجریان رابه اطلاع وی رساند وپس از آنکه در محضر ایشان حاضر شد به طور شفاهی هم توضیح داد وگفت: مردم کوفه اجازه می خواهند که پیش از آنکه ایرانیان حمله را آغاز کنند، با آنان بجنگند، تابدین وسیله دردل دشمن بیم وترس بیفکنند.
حضرت عمر (رضیاللهعنه) اصحاب را گرد آورد وبا آنان در این باره مشورت کرد وگفت: سرنوشت آینده ی مادرگرو این جنگ قرار دارد، تصمیم گرفته اماتمام نیروهایی که در افتخار دارم از مدینه خارج شوم ودر مکانی وسط این دو شهر اردو زنم وسپاه اسلام را پیشتبانی کنم، اگر خداوند آنها را پیروز گردانید فرمان وهم تا ه قلب شهرهای دشمن تبارند.
طلحه بن عبیدالله گفت: امیر المؤمنین، اختیار به دست شماست، هر آنچه فرمان دهی اطاعت خواهیم کرد وبه فرمانت لبیک خواهیم گفت: سپس حضرت عمر (رضیاللهعنه) رأی حضرت عثمان را جویاشد، وی برخاست وگفت: به عقیده من به مردم شام ویمن بنویسید تا به سوی عراق حرکت کنند وخود نیز همراه با مردم حرمین حرکت کنید در کوفه تمام نیروهای به همخواهند پیوست تا به فرماندهی شما به سوی نهاوند حرکت کنند.
سپس حضرت عمر (رضیاللهعنه) نظر خواست، وی برخاست وبارأی آن در مخالفت کرد وگفت: صلاح شما مدینه را ترک کنید؛ زیرا وجود شما سبب یکپارچگی وخروج شما از مدینه موجب آشفتگی تفرق خواهد بود. شما در مدینه بمانید واین کار را به اهل وسایر لشکریان اسلام بسپارید. حضرت عمر (رضیاللهعنه) نظر صمیمانه ی حضرت علی را پذیرفت وسپس در باره تعیین فرمانده این جنگ نظر خواست، همگان گفتند: شما در این باره بیش از دیگران صاحب نظر هستید. آنگاه نعمان بن مقرِّن مزنی را به فرماندهی کل منصوب کرد.
متن سخنان حضرت علی (رضیاللهعنه)در کتاب نهج البلاغة به طور مفصل آمده است؛ در آنجا می خوانیم: عمر درمودر خروج از مدینه برای جنگ با ایرانیان، با حضرت علی (رضیاللهعنه) مشورت کرده او فرمود: پیروزی وشکست این دین به سبب زیادی وکم بودن لشکر نیست این دین خدا است که آن را (برسایر ادیان) پیروز گردانیده وسربازان خدا هستند که آنها را مهیا ساخته وکمک کرده است تا آنکه اسلام رشد کرد ودر خیلی از سرزمین ها نفوذ نمود. خدا به ما وعده ی پیروزی داده وبه وعده اش عمل می کند ولشکرش را یاری می نماید. مکان وموضع رهبر، همانند نخ تسبیح است که دانه ها را به هم ربط می دهد وضمیمه ی یکدیگر می ماند، وقتی نخ پاره شود، دانه ها پراکنده می شوند وهیچ گاه در کنار یکدیگر متمرکز نخواهند شد. عرب در عین اینکه اکنون از نظر تعداد کم هستند؛ اما براثر وجوداسلام، زیاد وبراثر اتحاد غالب وبزرگوارند. پس توقطب آسیا باش و(آسیای جنگ) را به وسیله ی عربها بچرخان وآنان را به آتش جنگ در آور وخودت بمان؛ زیرا اگر تو از این سرزمین (مدینه) بیرون روی این خطر وچود دارد که عربها اطراف مملکت علیه توقیام کنند وآنگاه کار به جایی می رسد که حفظ وحراست درون مرزها از رفتن به کار زار ایرانیان مهم تر می گردد.
دیگر آنکه اگر ایرانیان فردا تو را در میدان جنگ ببینند، می گویند: این رهبر عرب ها است اگر او را از بین ببرید آسوده خواهید شد، در چنین حالتی احتمال تقویت حمله ی آنان وهدف قرار دادن تو بیشتر می گردد، اما آنچه گفتی که ایرانیان به قصد حمله به مسلمانان حرکت کرده اند واز این بابت ناراحتی، باید در پاسخ آن بگویم: خدای عزیز از حرکت آنها بیش از تو ناراحت است وچنین خدایی بیش از توقدرت دارد که آنچه را دوست ندارد تغییر دهد. اما آنچه در باره ی تعداد ایرانیان گفتی باید در باره ی آن یاد آور شوم که ما پیش از این نیز با کثرت سرباز جنگ نمی کردیم، بلکه بر اثر یاری وکمک خدا نبرد می کردیم.
همچنین هنگامی که حضرت عمر (رضیاللهعنه) برای رفتن به جنگ رومیان(قبل ازجنگ یرموک) با حضرت علی (رضیاللهعنه) مشورت نمود، رأیی حااکی از اخلاص وخیر خواهی ارایه داد، آنگاه که ابوعبیده (رضیاللهعنه) پیکی به سوی حضرت عمر (رضیاللهعنه) فرستاد واو را آگاه کرد که نیروهای رومیان، دریا وخشکی را فرا گرفته وهمانند سیلی خروشان در حرکت اند. حضرت عمر (رضیاللهعنه) مهاجران وانصار راجمع کرد ونامه ی ابوعبیده را برای شان خواند، آنان نتوانستند احساسات خود را کنترل کنند وبا گریه وشور وهیجان از حضرت عمر اجازه خواستند وگفتند: تورا به خدا اجازه دهید تا به جبهه ی شام برویم وبا نثار خون خویش به یاری برادران خود بشتابیم. آتش شوق وحماسه ی مهاجران وانصار در حال فزونی بود که عبدالرحمن بن عوف (رضیاللهعنه) پیشنهاد کرد که شخص امیر المؤمنین بخاطر حمایت ودلگرمی مجاهدان شام، فرماندهی سپاه را به عهده گیرد.
در این هنگام حضرت علی (رضیاللهعنه) به مخالفت برخاست وگفت: خدا عزت مسلمانان وپوشاندن عیبها را تعهد کرده است؛ خدایی که مسلمانان را درحالی که کم بودند وکسی از آنان حمایت نمی کرد، پیروز گردانید، زنده است وهرگز نمی میرد. اگرتوخود هم جنگ دشمن بروی وبا آنان به نبرد بپردازی وشکست بخوری، پناهگاهی برای مسلمانان، در نقاط دور دست باقی نخواهد ماند. بعد از تومرجعی نخواند بود که به او مراجعه کنند: بنابر اینمردی جنگ دیده ودلیر برای نبرد آنان اعزام کن وبه همراهی او کسانی را روانه کن که توانایی سختی جنگ را داشته ومخلص باشند. اگر خدا پیروزش گردانید. همان خواسته ی توست واگر شکست خورد، توپناهگاه مردم وگرداننده کارهای آنها خواهی بود.
پیداست که اگر حضرت علی (رضیاللهعنه) نسبت به حضرت عمر (رضیاللهعنه) سوء قصد می داشت یا قلبا از او ناراض بود واو را غاصب حق خود می دانست، همواره منتظر فرصتی برای اعاده ی حق خود می شدوبرای ازبین بردن غاصب حق خود از این فرصت طلایی استفاده می کرد وبه او نظر می داد تا شحصاً به میدان نبرد برود ودر آنجا کشته شودیا اینکه کسی را برای کشتن او مأموریت می داد تا زمینه برای خلافت وی فراهم گردد؛ اما می بینیم که چگونه با دلسوزی وصمیمت فوق العاده در راستای خیرخواهی عمر وسایر مسلمانان می کوشد. به راستی مشورت اواز عمق جان برخاسته بودوحقا که چنین پیشنهادی جز از قلب پاک وبی غرض ومرد بلند همت ودور اندیشی همچون علی (رضیاللهعنه) از کسی دیگر بر نمی آید. ولی برعکس هنگامی که مسیحیان از حضرت عمر (رضیاللهعنه) خواستند تا به بیت المقدس برود وقرار داد صلح را امضا کند وکلید های مسجد القصی را تحویل بگیرد وابوعبیده (رضیاللهعنه) به امیر مؤمنان نوشت که فتح قدس به آمدن او وابسته است، ایشان بزرگان اصحاب را فراخواند ودر این باره باآنان مشورت نمود، عثمان (رضیاللهعنه) گفت: بهتر است امیر المؤمنین نزد آنها نرود تا بیشتر تحقیر شوند؛ اما علی (رضیاللهعنه) مصلحت دانست تا خلیفه ی مسلمانان به قدس برود وچنین گفت: این یک شرف وافتخار تاریخی جاودان است که در هرزمان وبرای همه کس پیش نمی آید واز طرف دیگر باعث سبکدوشی مسلمانان خواهد شدحضرت عمر (رضیاللهعنه) نظر او را تأیید کرد وخود را برای سفر به بیت المقدس آماده نمود ودر غیاب خود، علی (رضیاللهعنه) را به جانشینی خویش برگزید وهمه ی اختیارات خلافت را به او سپرد وخود در ماه رجب سال شانزدهم هجری به سوی سرزمین شام حرکت کرد.