نیروهای امنیتی و دفاعی یک مملکت، به جهت حفظ نظم و امنیت داخلی آن کشور تلاش میکنند و در مقابل تهدیدها و ناملایمات ایستادگی میکنند. از سرحدات جغرافیایی و معنوی کشور پاسداری میکنند، جلوی تجاوز بر کشور و مردم را میگیرند و در وقت ضرورت برای اثبات حق و دفاع از آن با متانت و مردانگی وارد نبرد میشوند.
همچنین نیروهای امنیتی یک کشور وظیفه دارند که تطبیق قوانین نافذۀ کشور را تضمین کنند، جلوی هر نوع ظلم و فساد را بگیرند، برای تأمین هرچه بیشتر امنیت کشور، مجرمین و مفسدین را تعقیب و مراکز و لانههای فساد را در جامعه جستجو کرده و آن را از بین ببرند و همچنین در وقت ضرورت در کنار نیروهای نظامی بر ضد دشمن بجنگند.
مهمترین مورد برای یک نیروی قوی و نیرومند آن است که طبق یک نصاب و نظام منظم و ایدئولوژیک و مطابق خواستههای دین، عقیده و فرهنگ کشور و مردم خود تربیه شوند و به روحیۀ فداکاری و جاننثاری در راه تحقق این خواستهها آموزش ببینند، تا آنها خود را به حیث یک اجیر و نوکر در بدل معاش و وظیفه نشناخته بلکه همیشه به صفت مجاهدین برای سربازی و فداکاری آماده باشند و مسئولیتهای خود را بر مبنای ترس از الله و حصول مکافات و مجازات از جانب او تعالی انجام دهند.
همین معیار را در صدر اسلام، پیامبر بزرگوار اسلام صلیاللهعلیهوسلم درنظر داشت و لشکریان اصحاب کرام خویش را به همین روحیه تربیه نمود و آنان را آمادۀ فداکاری ساخته بودند. با همین روحیه و آمادگی توانست گلیم کفر و شرک را در وقت اندکی از جزیرةالعرب و مناطق اطرافش برچیده و حاکمیت استبدادی یک امپراتوری بزرگ جهانی ( فارس) را نقطۀ پایان بگذارد.
این روحیه و این نوع تربیه باعث شد تا صحابۀ کرام و تابعین آنها یک دولت بزرگ و مقتدر را تشکیل دادند که حدود آن از چین و قفقاز گرفته تا مراکش و اسپانیا توسعه یافته بود و همۀ بحر هند و بحیرۀ مدیترانه در قلمروشان بود، بلکه کشورهای بزرگ جهان سعی مینمودند تا به منظور بقای خود حمایت دولت اسلامی را حاصل نمایند.
این دستآوردهای سترگ و غیرقابل انکار، باعث شده است تا امروزه کشورهای استعمارگر همواره بهدنبال این باشند تا جلوی شکلگیری یک نظام قوی و نیرو و ارتش مخلص و پاک اسلامی را بگیرند و تلاش کنند تا ارتش کشورهای اسلامی را زیر سلطۀ فکری و فرهنگی خود داشته باشند.
زمینۀ مهم دیگری که کشورهای استعمارگر در طول دوران استعمار در افغانستان، آن را زیر سلطه و حمایت خود قرار دادند بحث تربیۀ نیروهای ملی، امنیتی و دفاعی افغانستان بود. آنان تلاش کردند تا ارتش افغانستان و همۀ نیروهای مسلح این کشور را طبق خواسته و معیارهای مورد قبول خویش تربیه کنند و بهوسیلۀ آنان، پلانها و اهداف خویش را در این کشور پیاده سازند.
درواقع، نیروهای ارتش و پلیس ملی و امنیتی افغانستان، فقط ظاهرا افغان بودند و تابعیت این کشور را داشتند اما از نظر عملکرد و اهداف و آرمانهای خود بهصورت کامل دستورات و خواستههای استعمارگران را اجرا و تطبیق میکردند.
البته در این میان نیز افرادی از پولیس و اردوی ملی و نظامی افغانستان بودند که بهوسیلۀ عساکر و قومندانهای بالارتبه فریب داده شده بودند و با سوء استفاده از احساسات آنان و با دیالوگهایی مانند دفاع از خاک و وطن و جانفشانی در این مسیر، تشویق به همراهی با استعمارگران و اشغالگران میشدند و چهبسا تعداد بیشماری از آنان در طول تاریخ اشغال افغانستان کشته یا معلول و مفقود شدند.
شاید قابل رحمترین گروه از ایادی اشغالگران، همین نوع از عساکر سطح پایین بودند؛ زیرا آنان در مقابل معاش اندک و ناچیز اجیر شده بودند و مورد استفادۀ سوء در زمینۀ دفاع از وطن و تعابیر بیمعنایی مانند آن قرار گرفته بودند و در پوستهها و میادین جنگ کشته میشدند و مسئولان بالارتبۀ آنان مصروف عیش و نوش و استفاده از معاشهای کلان و هنگفت بودند.
از مهمترین مواردی که در میان نیروهای نظامی دولت افغانستان، تحت حمایت کشورهای استعمارگر اتفاق افتاد به نمونههای ذیل میتوان اشاره کرد:
1- عدم وجود شفافیت در تعداد این افراد و وجود بیشمار عساکر خیالی؛
2- بربادرفتن بخش اعظمی از بودجۀ کشورهای حمایتکنندۀ اشغال و استعمار توسط نیروهای نظامی بهجهت وجود عساکر و قومندانهای خیالی؛
3- اجیرسازی و ملیشهسازی جوانانی که هیچ نوع تجربۀ نظامی ندارند، علت این مورد هم این بود که بهخاطر بدنامبودن نیروهای نظامی کسی حاضر نبود به آن ملحق شود؛
4- عدم وجود ایمان و اعتقاد قوی و درست در میان نیروهای نظامی و امنیتی و شکستهای پیاپی آنها به این علت؛ بهگونهای که نیروهای نظامی و دفاعی دولت دستنشانده از آموزهها و عقاید اسلامی و دینی بسیار بهدور بودند و از تاریخ و نظام سیاسی اسلام چیز چندانی متوجه نبودند، تعداد معدودی از آنان که از عقاید اسلامی و لزوم مخالفت با کفار و مستعمرین آگاهی داشتند، صفوف نظامی را رها کردند و چهبسا جوانان مؤمنی نیز بودند که در میان صفوف نیروهای نظامی بودند، اما اشغالگران را به قتل رساندند.
5- برخوردهای فردی، سلیقهای، شخصی و حزبی با مردم و ایجاد تنش و درگیری به این علت؛
6- تقسیم کشور به گروههای نظامی مختلف و برخورداری هر یک از رهبران حزبی و گروهی، از ارتش و لشکری شخصی و قومی؛ بهگونهای که هر یک از رهبران و بزرگان قومی و جهادی، دارای نیروهای مسلح مسئول یا غیرمسئول بودند که خود را پایبند هیچ نوع قانونی نمیدانستند.
7- بالارفتن سطح فساد اداری و رشوتستانی در میان نیروهای نظامی و عدم برخورد با این موضوع از طرف مرکز؛
8- اذیت و آزار جنسی پلیسهای زن شاغل در صفوف اردو و پلیس ادارۀ دستنشانده؛ بهگونهای که بسیاری از این زنان ادعا کرده بودند که توسط آمران و مسئولین خود مورد آزار و اذیت جنسی بهصورت فیزیکی، کلامی و روانی قرار گرفتهاند، اما بهخاطر ترس از دستدادن وظیفه و معاش خود، آن را برملا نمیساختند و سکوت را اختیار میکردند. طی یک نظرسنجی که بهصورت کتبی و مصاحبۀ رودررو با 115 زن نظامی در کابل، بدخشان، هرات و کندز صورت گرفته بود، نیمی از آنان گفته بودند که بارها بهگونۀ مستقیم از سوی همکاران و آمرینشان مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته بودند.
8- تعلیم و تربیۀ نظامی عساکر و پلیس دولت پیشین توسط نیروها و مربیهای کشورهای استعمارگر و تغییر دیدگاهها و عقاید اسلامی آنان؛ بهگونهای که بسیاری اوقات عساکر اشغالگر، با عساکر افغانی که جلوی توهینهای آنها ایستادهاند، درگیر شدهاند.
9- گسترش فساد جنسی درمیان عساکر مرد نیروهای نظامی و کشیدن پای اطفال و کودکان به سن نرسیده به پوستهها و مراکز نظامی و استفادۀ جنسی نامشروع از آنان؛ بهگونهای که این موضوع و استفادۀ جنسی عساکر و قومندانها از اطفال و کودکان به مرحلهای رسید که جامعۀ جهانی و خود کشورهای استعمارگر از دولت دستنشاندۀ خود خواستند تا این مورد را بررسی کند.
10- عدم وجود تعهد، صداقت، پاکی، دیانت، تقوا و وظیفهشناسی درمیان نیروهای نظامی و گستردهشدن مفاسد مختلف درمیان آنان، این موارد را همۀ افرادی که با عساکر دولت مستعمره برخوردی داشتهاند را بهخوبی درک کردهاند. علت مهم این موارد نیز شکلگیری ارتش و اردوی نظام اجیر بر اساس تفکر استعماری و چپاول سرمایهها و امکانات کشورهای اشغالگر توسط دستنشاندههای آنها بود.