نویسنده: ابورائف

تاریخچه‌ی سکولاریزم و نشأت آن

سکولاریزم به‌عنوان حرکتی ضد دین و ضد اله و آموزه‌های شرعی و عدم اعتقاد به آخرت، امری جدید و نوین نبوده بلکه در طول تاریخ و از ابتدای وجود بشریت، وجود داشته است و با تعابیر و ادعاهای مختلفی پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است، به‌عنوان مثال در قرآن کریم در مورد مادی‌گرایان و افرادی که جهان ماورای طبیعت را انکار می‌کنند، می‌فرماید: «و قالوا ماهی إلا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا إلا الدهر»؛ «و گفتند: زندگی دیگری جز همین زندگی دنیا نیست. می‌میریم و زنده می‌شویم و جز روزگار چیز دیگری ما را هلاک نمی‌کند.»
این آیه، تاریخچه و عقاید سکولارهایی را که به هیچ یک از اساس‌های اسلام اعتقادی ندارند، برملا می‌سازد.
اما سکولاریزم با این عنوان و به شکل معروف و مشهور خود، برای اولین بار در قرون وسطی و در دوران رنسانس و جهش علمی اروپا ظاهر شد. اروپایی‌ها پس از قرن‌ها که زیر سلطه و تسلط کلیسا و سخت‌گیری‌های آن بودند، علیه آن به‌پا خواستند و تلاش کردند تا از خرافات و عقاید باطله‌ی آن خود را نجات دهند.
کلیسا و عمل‌کرد منفی آن، سبب اصلی ایجاد حرکت سکولاریزم در جوامع غربی شد و رجال دین منسوخ‌شده‌ی یهودیت و نصرانیت با اجرای آموزه‌های ناکارآمد و باطل خود، زمینه‌ساز گسترش سکولاریزم و مفاسد عمده‌ی آن در جامعه‌ی غربی شدند.
«محمدعلی البار»، نویسنده و پژوهشگر اسلامی در این مورد می‌نویسد: «منشأ و سرآغاز علمانیت، دور از دین و متضاد آن بود، علت رشد این حرکت نیز سیطره‌ی کلیسا و عقاید دور از عقل آن، فساد مردان کلیسا و سیطره‌ی آن‌ها بر حکم‌رانی، نبرد آن‌ها با علم و استبداد و طغیان آن‌ها و برپاکردن محاکم تفتیش عقاید و پخش جنگ‌های دینی و غرق‌کردن اروپا در دریای خون، بود.»
باتوجه به این‌که شکل‌گیری و گسترش سکولاریزم بر اساس مبارزه با دین و اندیشه‌ی ماورای طبیعت بود، مطمئنا نقش اساسی و کلیدی در شکل‌گیری این حرکت، متوجه کلیسا و مردان معتقد به آن بود.
«داکتر سفربن محمد الحوالی»، پژوهشگر اسلامی می‌نویسد: «یکی از حقایق ثابت‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده این است که کلیسا سلسله‌ای از اشتباهات زشت را انجام داد که یکی از آن‌ها برای بریدن اعتماد از آن به‌صورت کلی، کافی بود. هیچ یک از دشمنان حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام به اندازه‌ی کلیسا که خود را به وی منتسب می‌کند و گمان می‌کند که نگهبان آن است، به تعالیم وی و خود او اهانت نکرده است. لیکونت دی نوی راست گفته است که: آن‌چه بشر به دین مسیحیت افزوده بود و تفاسیری که ارایه کرده بود و نیز آن‌چه که در قرن سوم آغاز شده بود، مبنی بر عدم توجه و تمایل به حقایق علمی، همه‌ی این موارد به مادی‌گرایان و ملحدین قوی‌ترین دلایل را درجهت مبارزه با دین تقدیم کرده بود.»
«هربرت جورج ویلز» نویسنده‌ی غربی می‌نویسد: «قرن سیزدهم میلادی شاهد پیشرفت نظام جدید در کلیسا بود که عبارت از محکمه‌ی تفتیش عقاید بود. با این ابزار، کلیسا خود را برای نبرد با اندیشه‌ی انسانی به‌وسیله‌ی آتش و شکنجه تعیین کرد. قبل از قرن سیزدهم میلادی، جزادادن با اعدام خیلی نادر و کم در مورد بعضی از ملاحده و کفار انجام گرفته بود. اما اکنون بزرگ‌ترین مردان کلیسا در صدها میدان از میادین بازارهای اروپا می‌ایستادند تا اجساد دشمنان‌شان را درحالی‌که افرادی فقیر و کم‌اعتبار بودند، مشاهده کنند. آنان در آتش‌ها سوزانده می‌شدند و جان‌های‌شان در حالتی غمناک خاموش می‌شد و در همین حالت که آنان سوزانده می‌شدند، رسالت و پیام بزرگی که مردان کلیسا برای بشریت داشتند نیز سوزانده می‌شد و تبدیل به خاکستری شد که بادها آن را با خود می‌برد.»
این تصریحی است بر آن‌چه که کلیسا و مردان دین مسیحیت بر سر مردم جامعه‌ی خود آورده بود و زمینه‌ساز شکل‌گیری و جهش حرکت سکولاریزم و سیطره‌ی آن بر ممالک غربی شدند.
محمدقطب، اندیشمند و نویسنده‌ی اسلامی در مورد تاثیر کلیسا بر جامعه‌ی غربی می‌نویسد: «این‌ها همه‌ی آن‌چه که کلیسا در زمینه‌ی متنفرساختن مردم از دین انجام داده بود، نبود. بلکه به دست کلیسا به عاملی بازدارنده از حیات، متضاد با علم و دانش و تمدن و پیشرفت، تحقیرکننده‌ی انسان و گرایش‌های حیوانی او و بی‌ارزش جلوه‌دهنده‌ی زندگی دنیوی با گمان عمل بر آزادی روح و آمادگی برای ملکوت الله در آخرت، قرار گرفته بود.»
«ملکوت الله» عبارت است از انزوا و گوشه‌گیری کامل از همه‌ی مادیات و خواسته‌های دنیوی بشر و بریدن کامل تعلقات از مادیات. مسیحیان این قول را به حضرت مسیح علیه‌السلام نسبت می‌دهند مبنی به این مضمون: هرکس ملکوت را می‌خواهد، مال و اهل خود را رها کند و من را پیروی کند.
باز قول دیگری به وی منسوب شده است که: هرکس ملکوت را می‌خواهد، پس باید صلیب خود را حمل کند و من را تبعیت کند.
همه‌ی این موارد، فراخوان‌هایی برای زهد در دنیا و دورشدن از شهوات بود، اما هرگز به آن مضمون و مفهومی که در دین مبین اسلام به آن پرداخته شده است، نبود؛ زیرا مسیحیان، این مورد را به‌معنای دوری و انزوای کامل از دنیا و قطع ارتباط با جامعه و عدم جهت‌دهی مردم در زمینه‌ی مشکلات و نیازهای مادی و دنیوی آنان برداشت کرده بودند. درحالی‌که دین مبین اسلام، زهد در دنیا و پرهیز از مادی‌گرایی را به‌معنای آخرت‌شناسی و درنظرگیری رشد و ترقی معنوی می‌دانند و دنیا را ابزاری برای ساختن زندگی آخرت و کسب مقام بالا در آن می‌دانند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version